باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد
باتو،دریا با من مهربا نی می کند
باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
باتو،من با بهار می رویم
باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
باتو،من در هر شکوفه می شکفم
باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
باتو،من در روح طبیعت پنهانم
باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
ابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
بی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
بی تو،من با بهار می میرم
بی تو،من در عطر یاس ها می گریم
بی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم،حاجب درگه نومیدی،راهب معبد خاموشی،سالک راه فراموشی ها،باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
درختان هر کدام خاطره ی رنجی،شبح هر صخره،ابلیسی،دیوی،غولی،گنگ وپرکینه فروخفته،کمین کرده مرا بر سر راه،باران زمزمه ی گریه در دل من،
بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،بوی خاک،تکرار دعوتی برای خفتن من،
شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند.
« دکتر علی شریعتی »
ترجمه آهنگ عشق ممنوع که خودم خیلی دوست دارم
Bir sayfa kopuyor zamandan
صفحه دیگری از زمان داره پاره میشه
Ayrılırken sen yanımdan
اون موقعی که تو از کنارم رفتی.
Bu aşkın daha en başından Korkuyordum ben sonundan
از همون ابتدای این عشق، من از عاقبتش می ترسیدم.
Bir günah gibi gizledim seni
مثل یک گناه، تو رو پنهان کردم.
Kimse görmedi seninle beni
هیچکی من و تو رو با هم ندید.
Ağlarken içim güldü gözlerim Bir günah gibi gizledim
در حالیکه دلم می گریید،چشمانم می خندیدن. مثل یک گناه پنهانت کردم.
Ne bugün ne de yarından
دیگه نه از امروز نه از فرداها،
Beklediğim ne kaldı
انتظاری ندارم.
Beni o gün senden kıskanan
Resimler sarardı
عکسایی که اونوقت، حسودی من و تو رو کردن، کهنه و زرد شدن.
Bir günah gibi gizledim seni
Kimse görmedi seninle beni
Ağlarken içim güldü gözlerim
Bir günah gibi gizledim
Mp3 - 128 Kbps | دانلود |
Ajda Pekan & Toygar Isikli - Aski Memnu | [ Download ] |
دست من نیست گاهی وقتا روزم آفتابی نمیشه
حتی با معجزه ی عشق آسمون آبی نمیشه
دست من نیست گاهی وقتا تلخ و بی حوصله می شم
بین ما بین من و تو من خودم فاصله می شم
دست من نیست...دست من نیست
یه شبایی باد و بارون میزنه به برگ و بارم
اون شبا هوای آشتی حتی با خودم ندارم
یه روزای ابر تیره منو میبره از اینجا
می بره اونوره دیروز گم می شم اون دور دورا
می دونم گاهی بلور قلبتو می شکنه حرفام
صبر تو به سر رسیده از من و سرگشتگی هام
با گذشت به من نگاه کن تو که می بینی چه تنهام
رو نگردون از من ای خوب اگه بدترین دنیام
وقتی که دور می شم از تو ای هوای مهربونی
غمو تو چشات می بینم اما ای کاش که بدونی
من گمشده.....من بد....با همه سرگشتگی هام
تو را از همیشه بیشتر
بیشتر از همیشه می خوام
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شدازاین خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه ی عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تورتهی
ودل از آرزوی مروارید
هم چنان خواهم راند
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سراز آب به درمی آرند
ودر آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
هم چنان خواهم راند.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره هاروبه تجلی باز است
بام ها جای کبوترهایی است
که به فواره ی هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله ی شهر شاخه ی معرفتی است
مردم شهربه یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود
وصدای پرمرغان اساطیر می آیددرباد
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشیدبه اندازه ی چشمان سحر خیزان است
شاعران وارث آب وخردوروشنی اند.
پشت دریاهاشهری است
قایقی باید ساخت
خدای عزیزم، اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه،
زیباست (چون دلی زیبا داره)،
درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)،
قدرتمند و قوی واستواره (چون تو پشت و پناهش هستی)
و من خیلی دوستش دارم.
خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه...
خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی واخروی) عطا بفرما و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشاا.... .
خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت ها عاشقانه مهر بورزه.. خداوندا، همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما،
هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر
(حتی اگه خودش یادش رفت بیاد در خونت و ازت کمک بخواد)
وکاری کن این رو با تمام وجود درک کنه که هر آن هنگام که با تو و در کنار تو قدم برمیداره و گنجینه توکل به تو رو توی دلش حفظ کرده، همیشه و در همه حال ایمن خواهد بود..
دوستت دارم دوست عزیزم ! از هم اکنون، زمان داره برات شمرده میشه !
در عرض 9 دقیقه حتما برات یه اتفاق خوشایندی خواهد افتاد یا یک خبر خوشی خواهی شنید ...
نه چون این متن رو خوندی یا خوندن این متن شانس میاره یا ارسالش برای کسی باعث رسیدنه خبر خوش میشه ... ... نه ..... .....
صرفاً یک اتفاق خوش برات خواهد افتاد به این خاطر که الان توی دلت میگی :
خدایا توکل به تو .....
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم دوستتدارم | |