ღ♥ღ♥ღعشق پاکღ♥ღ♥ღ

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

ღ♥ღ♥ღعشق پاکღ♥ღ♥ღ

وقتی که به جز عشق هیچ چیز برایمان باقی نمانده باشد برای نخستین بار آگاه می شویم که فقط عشق کافی است.

تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.com                                         تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.com

زیبا ترین لحظه هایم

لحظه های توام با خنده های توست

و نگاه های عاشقانه ای

که طنین گرم نفس هایت را

 به همراه دارد

ای مهربان ترین دلدارم

بهترین هایم برای توست

خیال.....

شب رسید و آسمان مهتاب شد

با خیالت دیده ام پرآب شد

در خیالم آمدی از راه دور

کوله بارت مملو از عشق و غرور

آمدی همچون نفس در سینه ام

شاد کردی این دل بی کینه ام...........

غروب..

به سرم می زند گاهی

و سر به سر عکس هایت می گذارم

و آن وقت نقاشی می کنم

بی خیالی چشم هایت را

که می درخشد با غرور

در تب و تاب لحظه های بارانی

و آنگاه غروب می شوم

در وسعت همه ی نیامدن ها

و در خیال آمدنت.....

خیانت

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری

بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد !


خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست

دیگری بگذاری .


.. خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان

معصومی باشد !

یادگاری

گفت: می خوام برات یه یادگاری بنویسم. گفتم: کجا؟؟؟؟  گفت : رو قلبت.  گفتم مگه میتونی ؟  گفت : اره سخت نیست ‌‌،آسونه.  گفتم باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه!  یه خنجر برداشت. گفتم این چیه ؟ گفت : هیسس.  ساکت شدم گفتم : بنویس چرا معطلی؟!  خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوستت دارم دیوونه....

 اون رفته ! خیلی وقته! کجا ؟ نمیدونم اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده

گمگشته

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیست که نشونی تو رو نگیرم
به تو روزی می رسم من،که بمیرم
هنوز هم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه هم نمی جوشم

چشم به راه

چقدر دلم گرفته مثل شبای تاریک

چقدر دلم تنگ شده واسه نگاه نزدیک

چقدر تو بودی عزیز واسه دلم عزیزم

چرا نموندی که من دنیا رو پات بریزم

همه ی ترانه هامو هدیه دادم به چشمات

شاید دوباره دیدم لبخندو روی لب هات

نمیشه بی وجودت عشقو شناخت تو دنیا

حتی با خاطراتت نمیشه رفت به رویا

خسته شدم عزیزم از دوری نگاهت

خسته و تنها موندم من اینجا چشم به راهت

عشق

عشق یعنی انتظاروانتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعرچاه
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی مستی ودیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن
عشق یعنی سوزنی آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان
عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن
عشق یعنی خون لاله بر چمن
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن
عشق یعنی بیستون کندن به دست
عشق یعنی زاهد اما بت پرست
عشق یعنی یک شقایق غرق خون
عشق یعنی درد و محنت در درون
عشق یک تبلور یک سرود
عشق یعنی یک سلام و یک درود

غریبه

حالا آنقدر غریبه‌ایم
که انگار
هزار سالِ نوری فاصله است
بین چشم‌هایمان
و دست‌هایمان
و تن‌هایمان
و کم کم فراموش خواهم کرد
رنگ چشمهایت را
در آن هم‌آغوشی عصر بهار
و تو فراموش خواهی کرد
مرا
و خط خواهی زد
این دو ماه را
و خواهی رفت
به جایی
دور از من
اما به یاد خواهم داشت
تو را
در تمام نشانه‌ها
و رنگ زرد
و بغضی
که گلویم را خواهد فشرد
حتی
با این فاصله‌ی
نوری
و دست‌هایی که دیگر وجود نخواهند داشت
تا من
بر سر انگشتانش
بوسه بزنم
...

خواستم بگم دوستش دارم ولی............

به نیمکتش نگاه میکنم ، پنج ردیف از من جلوتر ، چقدر موهای طلاییشو دوست دارم ، برمیگرده و نمره ی صدشو نشونم میده و میخنده ، چقد دوست دارم مال من باشه ، میخواستم همونجا بهش بگم دوستش دارم ولی ...روم نشد !

***
جشن فارغ التحصیلیه ،
میاد طرفم و مدرکشو جلو چشام تکون تکون میده ، بهم میگه : تو بهترین دوست منی . سرش رو میاره بالا و گونه ام رو میبوسه ، میخواستم همونجا بهش بگم دوستش دارم ولی...روم نشد !

***
پدرشو از دست داده ، دیگه تنهای تنهاست ، تو کلیسا بغلم میکنه ، میگه : حالا دیگه فقط تو رو دارم . گونه ام رو میبوسه ، اشک هاش صورتمو خیس میکنه ، میخواستم همونجا بهش بگم دوستش دارم ولی... روم نشد.

***
نصفه شبه ، بهم زنگ میزنه ، داره گریه میکنه ... میگه پسره تنهاش گذاشته ، میخواد برم پیشش ، میرم خونه اش ، سرشو میذاره رو شونه ام و گریه میکنه ، میخواستم همونجا بهش بگم دوستش دارم ولی ... روم نشد .

***
رو صندلی کلیسا خشک شدم ، دارم یخ میزنم ، من دوستش داشتم و اون حالا داره ازدواج میکنه ، دلم میخواست همونجا داد بزنم که دوستش دارم ولی... روم نشد .

***
امشب هوا بارونیه ، بازم تو کلیسام... ولی اینبار همه ساکتن ، به تابوتش خیره شدم ، هیچی نمیگفتم ، دفتر خاطراتش هنوز تو دستمه ، دفتر خاطراتی که از توی اتاقش پیدا کرده بودم ، توش نوشته بود : بارها خواستم بهش بگم دوستش دارم ولی... روم نمیشه ، کاش اون یه روز بهم بگه دوستم داره...

برگرفته از:http://parparinaz2008.blogfa.com