بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کد قالب سایت

دریافت

درباره وبلاگ ( در قسمت تنظمیات وبلاگ)

دریافت

اسکریپ (در تنظیمات وبلاگ قسمت درج اسکریپ و کد کاربر)

دریافت

لیست وبلاگ ها

اعضا



لیست بعضی از مقالات

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

کمپین رهروان غدیر

 

لیست بعضی از مطالب

استدلال به آیه مباهله.docx

 

اهمیت واقعه مباهله.docx

 

داستان تفسیری مباهله.docx

 

مقالات مباهله.rar

 

http://bandinternety.persiangig.com/gadir/mobahele/

 

 

کمپین رهروان غدیر

 

 

 

فضائل اهل بیت(علیهم السلام) در آیه مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

کمپین رهروان غدیر

 

فضائل اهل بیت(علیهم السلام) در آیه مباهله

سؤال: در آیه مباهله چه فضائلى براى اهل بیت(علیهم السلام) نهفته است؟

جواب: در آیه مباهله و روایات مربوط به آن، فضایلى براى اهل بیت(علیهم السلام) نهفته است،که ما به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:

الف) آیه مباهله دلالت دارد بر این که اهل بیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) محبوب ترین افراد نزد اویند. و لذا بیضاوى در تفسیر آیه که فرمود: «فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را بیاورید» گفته است: «یعنى هرکدام از ما و از شما خود و عزیزترین اهلش را بیاورد.»(1)

ب) این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) این افراد را براى مباهله که موضع حسّاسى است و احتیاج به دعا دارد آورد، خود دلالت بر افضلیت آن ها بر دیگران دارد.

ج) پیامبر(صلى الله علیه وآله) به اهل بیتش فرمود: «إذا أنا دعوت فأمّنوا» هر گاه من دعا کردم شما آمین بگویید.

اسقف آن ها گفت: من در سیماى آنان چنین مى بینم که اگر آنان از خدا بخواهند که کوهى از کوه ها از جا کنده شود، خداوند چنین خواهد کرد، لذا با آن ها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد، و تا روز قیامت هیچ نصرانى در روى زمین باقى نخواهد ماند.(2) از این جا استفاده مى شود که حتى نصارا نیز پى به فضیلت آن بزرگواران برده بودند.

د) در این آیه خداوند امام على(علیه السلام) را نفس و جان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) معرفى کرده است(3) و این بلندترین تعبیرى است که مى توان در شأن آن حضرت(علیه السلام) آورد.

پی نوشتها:

1 ـ تفسیر بیضاوى با حاشیه شهاب، ج 2، ص 32.

2 ـ زمخشرى، کشاف، ج 1، ص 369 ; تفسیر مراغى، ج 2، ص 157.

3 ـ ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 3، ص 90، ح 1131.

 

کمپین رهروان غدیر

 

 

 

دوازده درس از مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

 

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

 

کمپین رهروان غدیر

 

دوازده درس از مباهله

درس‌هایی که از واقعه مباهله می‌گیریم:

1. از آن‌جا که مباهله، به‌عنوان آخرین حربه پیامبر، پس از اثر نکردن منطق و استدلال مورد استفاده قرار گرفته، بنابراین منظور آن ظاهر شدن اثر خارجی نفرین است؛ نه یک نفرین ساده بی‌اثر.

2. پیشنهاد مباهله را کسی می‌دهد که بر حقانیت خود پافشاری داشته باشد و در این واقعه، پیامبر بود که مباهله را طرح کرد.

3. آیه مباهله، مقام نبوت و رسالت پیامبر را هم به روشنی اثبات می‌کند؛ زیرا کسانی که حاضر نشدند با او مباهله کنند، یقین کردند که او فرستاده خداست.

4. مباهله، روشنگر این است که حضرت عیسی علیه‌السلام، رسول و پیامبر خداست؛ نه فرزند خدا؛ عابد است و نه معبود؛ مخلوق است و نه خالق.

5. زن و مرد، در مسئله دین و دیانت دوشادوش همدیگر هستند (ابناءنا، نساءنا و انفسنا در آیه مباهله اشاره به این مسئله دارد).

6. در دعا کردن آنچه مهم است، انگیزه‌ها و شخصیت‌هاست؛ نه تعداد (گروه مباهله‌کننده پنج نفر بیش‌تر نبودند).

7. علی بن ابی‌طالب، جانِ رسول خداست. (انفسنا)

8. استدلال منطقی آوردن، اولین راه برای بحث با دیگران است.

9. آخرین برگ برنده مؤمن واقعی، دعاست.

10. استدلال را باید پاسخ داد؛ ولی مجادله و لجاجت را باید سرکوب کرد.

11. اگر شما محکم بایستید، دشمن به دلیل باطل بودنش، عقب‌نشینی می‌کند.

12. قوام و اساس دین اسلام به خاطر همین پنج نفر است؛ وگرنه پیامبر می‌توانست شخصاً نفرین کند و اهل بیتش را با خودش نیاورد. ولی این قضیه نشان داد که اهل بیت پیامبر، هم‌گام و همراه او برای رسیدن به حق هستند و همواره آماده استقبال از مرگ‌اند.

 

کمپین رهروان غدیر

 

 

 

آیه مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما بزرگواران

این سری مقالات در مورد اثبات شان نزول آیه مباهله در مورد اهل بیت و احیای عید بزرگی مثل مباهله است

شما دوست عزیز می توانید هر یک از این مجموعه مقالات را که دوست دارید در وبلاگهای خودتان قرار دهید. پس از قرار دادن مقالات در وبلاگها و وب سایت های خود به ما خبر دهید

Qadirnet.com

Shia-sonni.com

Baralichegozasht86@yahoo.com

با تشکر فراوان

کمپین رهروان غدیر

 

بیشتر در مورد آیه مباهله بدانیم!

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

بیشتر در مورد آیه مباهله بدانیم!

بررسی کلمه مباهله:

مباهله در اصل از ریشه ی «بهل» به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن است. از این رو، هنگامی که حیوانی را به حال خود واگذارند. و پستان آن را در کیسه قرار ندهند تا نوزادش بتواند به آزادی شیر بنوشد به آن «باهل» می گویند. و «ابتهال» در دعا، به معنای تضرع و واگذار کردن کار خود به خداست.

بنابراین، اگر در مواردی «مباهله» را به معنای «هلاکت، لعن و دوری از خدا» گرفته اند، به خاطر آن است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود، هلاکت و لعنت و دوری از درگاه خدا را به دنبال دارد.

این بود معنای «مباهله» از نظر ریشه ی لغوی، اما مفهوم آن در آیه ی مورد بحث نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است؛ یعنی افرادی که درباره ی یک مسأله ی مهم مذهبی اختلاف نظر دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که طرف مقابل را که دروغگو است، رسوا ساخته و به سزای اعمال خود برساند

آیه مباهله چیست؟

سوره آل عمران، آیه 61: فمن حآجَّکَ مِن بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّهِ عَلىَ الْکاذِبینَ «هر گاه بعد از علم و دانشى که(درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم»

خلاصه داستان مباهله:

در روایات اسلامی وارد شده است: هنگامی که پای مباهله به میدان آمد، نمایندگان مسیحیان «نجران» از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود به شور بنشینند. سرانجام نتیجه ی مشورت آن ها که از یک نکته ی روان شناسی سرچشمه می گرفت، این بود که به افراد خود دستور دادند اگر دیدید محمد صلی الله علیه و آله و سلم با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله می آید، نترسید و با او مباهله کنید؛ زیرا معلوم است حقیقتی در کار او نیست و از این رو؛ به جار و جنجال متوسل شده است؛ ولی اگر دیدید با افراد محدود و به همراه نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید که او پیامبر خدا است و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است.

بر این اساس، آن ها طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند، ولی ناگاه دیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که فرزندانش حسین علیه السلما را در آغوش دارد و دست حسن علیه السلام را دست گرفته، و علی و فاطمه علیهما السلام نیز همراه او هستند، رو به سوی میعادگاه روان است. و در این حال، به آنان سفارش می کند که هر گاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید. مسیحیان هنگامی که این صحنه را مشاهده کردند، سخت به وحشت افتاده و از اقدام به مباهله خودداری کردند، لذا حاضر به مصالحه شده و به شرایط ذمه (عدم تظاهر به خوردن گوشت خوک و شرابخواری، زنا و ازدواج با زنانی که ازدواج کردن با آن ها در اسلام حرام است) تن در دادند

مباهله در روایات و تفاسیر اهل سنت:

علماى اهل سنت شأن نزول آیه مباهله رابه طریق مختلف در کتب روایى و تفسیرى خود نقل کرده اند که در اینجا به برخى از سندهاى صحیح آن اشاره مى کنیم:

مسلم نقل کرده که معاویة بن ابى سفیان، سعد بن ابى وقاص را خواست و گفت: چه چیز تو را مانع شده که ابو تراب را سبّ نکنى؟ گفت: سه فضیلت را رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره علىّ(علیه السلام) بیان داشته که با وجود آن ها هرگز على(علیه السلام) را سبّ نخواهم کرد، واگر یکى از آن ها براى من بود از شترهاى گران قیمت نزد من ارزشمندتر بود... یکى آنکه هنگامى این آیه نازل شد: ( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را خواست و عرض کرد: «بار خدایا! اینان اهل من هستند»

برخی از منابع شان نزول آیه مباهله در کتب اهل سنت:

ولما نزلت هذه الآية فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا وفاطمة وحسنا وحسينا فقال اللهم هؤلاء أهلي

صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 7 - ص 120 121- دار الفكر

سنن الترمذي - الترمذي - ج 4 - ص 293 294- دار الفكر

نظم درر السمطين - الزرندي الحنفي - ص 108

معرفة علوم الحديث - الحاكم النيسابوري - ص 50- منشورات دار الآفاق الحديث

عمدة القاري - العيني - ج 18 - ص 27- دار إحياء التراث العربي

فتح القدير - الشوكاني - ج 1 - ص 348- عالم الكتب

شواهد التنزيل الحاكم الحسكاني ج 1 ص 160- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية

تفسير ابن كثير ابن كثير ج 1 ص 379- دار المعرفة

الدر المنثور جلال الدين السيوطي ج 2 ص 39- دار المعرفة

إمتاع الأسماع المقريزي ج 6 پاورقى ص 6- دار الكتب العلمية

الفصول المهمة في معرفة الأئمة ابن الصباغ ج 1 پاورقى ص 114- دار الحديث

تفسير القرطبي القرطبي ج 4 ص 104- مؤسسة التاريخ العربي

تاريخ الإسلام الذهبي ج 3 ص 627- دار الكتاب العربي

مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) محمد بن طلحة الشافعي ص 38

مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 1 - ص 185- دار صادر

تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 16- دار الفكر

المناقب - الموفق الخوارزمي - ص 108- مؤسسة النشر الإسلامي

ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 1 - ص 136- دار الأسوة

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 150

السنن الكبرى - البيهقي - ج 7 - ص 63- دار الفكر

حال از شما مخاطب گرامی یک سوال دارم؟

ثابت شد علی بن ابیطالب نفس پیامبر است. حال اگر کسی به این نفس پیامبر فحاشی کند. حکمش چیست؟

چرا نفس پیامبر باید بعد پیامبر و همسر بزرگوارش فاطمه بنت محمد در بین مردم جایگاهی نداشته باشد؟

علمای بزرگ اهل سنت از قبیل بخاری در صحیح بخاری چنین نگاشته اند که بعد از علی بن ابیطالب در زمان حیات فاطمه بنت محمد در بین مردم مقامی داشت اما بعد از اینکه از فاطمه از دنیا رفت دیگری مقامی بین مردم نداشت.

اینم متن روایت:

وکان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه، فلما توفیت استنکر علی وجوه الناس

و کان لعلی من الناس وجه حیاه فاطمه ——-مردم، توجهی، مادامی که فاطمه زنده بود، به علی داشتند.

فلما تووفیت، استنکر علی وحوه الناس ——–وقتی فاطمه در گذشت، مردم از علی روی برگردان شدند. ((علی از چشم مردم افتاد))

صحيح البخاري البخاري ج 5 ص 83- دارالفکر

صحيح مسلم مسلم النيسابوري ج 5 ص 154- دارالفکر

مگر این اصحاب و مردم نشنیده بودند روایات در شان علی بن ابیطالب را؟

مگر نشنیده بودند که علی نفس پیامبر است؟

تفسير ابن كثير ابن كثير ج 1 ص 379- دارالمعرفه

مگر نشنیده بودند که حب علی بن ابیطالب دلیل بر حلال زادگی هست؟

تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر ج 42 ص 287- دارالفکر

مگر نشنیده بودند که پیامبر علی را کسی معرفی کرد که خدا و رسولش را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند؟

صحيح البخاري البخاري ج 4 ص 5- دارالفکر

صحيح مسلم مسلم النيسابوري ج 5 ص 195- دارالفکر

و صدها روایات دیگر در شان علی بن ابیطالب در کلام حضرت رسول.

چرا چنین کردند؟

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله

در ابتدا لازم است به نكاتی اشاره شود:

1ـ معنای لغوی مباهله: در اصل از ماده «بهل» بر وزن «اهل» به معنای رها كردن است. به همین جهت هنگامی كه حیوان را، به حال خود واگذارند، و پستان آن را برای جلوگیری از نوشیدن نوزادش در كیسه قرار ندهند به آن حیوان «باهل» می‌گویند و «ابتهال» در دعا به معنای تضرع و واگذاری كار بر خدا است و گاه این واژه را به معنای «هلاكت و لعن و دوری از خدا» معنی كرده‌اند، آن نیز به خاطر رها كردن و واگذار نمودن بنده به جای خویش و خروج از سایه لطف خدا است[1].

2ـ حقیقت مباهله: مباهله به معنی نفرین كردن دو نفر به همدیگر است، به این ترتیب كه وقتی استدلالات منطقی در مسئله دینی سودی نداشت، در یك جا جمع می‌شوند، و به درگاه خدا تضرع و از او می‌خواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.[2]

3ـ ترجمه آیه مباهله: «هر گاه بعد از علم و دانش كه درباره مسیح به تو رسیده، كسانی با تو به بحث و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌كنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را فرا می‌خوانیم شما هم، زنان خویش را، ما از نفوس خویش دعوت می‌كنیم، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله می‌كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می‌دهیم.»[3]

بعد از این مقدمه، به این مطلب اشاره می شود كه مباهله چه ارتباطی با امام علی ـ علیه السّلام ـ و فرزندان او دارد؟

1ـ ابوالفرج اصفهانی، می‌گوید، كه گروهی از نصارای نجران كه در میانشان اسقف آنان و عاقب و ابوحبش و سید و قیس، و عبدالمرح و... بودند به مدینه آمدند، ابتداء به بیت المدارس یهود... و بعد همراه یهودیان به نزد پیامبر اكرم - صلی الله علیه وآله - آمدند، و سئوالاتی از حضرت نمودند، و بعد از شنیدن پاسخ دست از لجاجت برنداشتند، تا اینكه آیه مباهله نازل شد و بعد از خواندن آیه و پیشنهاد مباهله، اسقف نجرانیان گفت: این منصفانه است. پیامبر فرمودند: فردا با یكدیگر مباهله می‌كنیم. یهودیان از مباهله منصرف شدند، و مسیحیان هم بین خود گفتگوهای زیادی نمودند. عده‌ای گفتند: ما می‌دانیم حق با اوست مباهله نكنیم و الا هلاك می‌شویم. «عاقب» و «سید» كه اسقف نجرانیان بودند، گفتند: اگر محمد با اصحابش برای مباهله آمدند، یقیناً پیامبر نیست ولی اگر با خانواده‌اش آمد، تحقیقاً پیامبر است. فردای آن روز بعد از اذان صبح حضرت برای مباهله آماده شد. حضرت علی- علیه السلام - را در سمت راست خود امام حسن- علیه السلام - را در سمت چپ خود، و امام حسین- علیه السلام - را در سمت راست علی و حضرت فاطمه- سلام الله علیها - را در عقب سر خود قرار داد، عاقب وقتی چنین دید به سید گفت:

با محمد مباهله نكن. چون اگر این كار را انجام بدهی نه ما نجات می‌یابیم و نه اعقاب ما.[4] زمخشری اضافه می‌كند كه حضرت خود و همراهان (علی و حسنین و فاطمه - علیهم السلام-) زیر كسایی قرار گرفتند. سپس فرمود: «یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت» خداوند اراده فرموده است تا پلیدی را از شما اهلبیت ببرد.[5]

اما قسمت دوم شبهه: اولاً فرزندان حضرت علی - علیه السلام - به عنوان فرزند پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و خود حضرت علی - علیه السلام - بمنزله جان پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ خوانده شده است. در روایات عامه معنی شده كه یعنی اطاعت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ اطاعت از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است جدایی از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ جدایی از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌باشد و پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: تو از منی، و من از تو، و علی بمنزله سر من می‌باشد، نسبت به تنم.[6] آیا این عظمت كمی است؟ آنهم با لفظ جمع «ابنائنا» و «انفسنا» كه دلالت بر عظمت آنها دارد. و ثانیاً در مقابل یهودیت و مسیحیت از مردان، سه نفر انتخاب شد، كه نشان می‌دهد، بهترین انسانها و عزیزترین افراد در نزد پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ باید باشند. چون پای مكتب و آبروی اسلام در بین بود آیا این فضیلت نیست؟

زمخشری می‌گوید: آیه، دلالت بر بلند مرتبگی و قرب منزلت اصحاب كساء دارد... در پایان می‌گوید: «وفیه دلیل لاشیء اقوی منه علی فضل اصحاب الكساء علیهم اسلام» در ترتیب آیه و بیان آن دلیلی بر برتری اصحاب كسأ وجود دارد، كه چیزی قویتر و بالاتر از آن نداریم.[7] گذشته از این كسانی كه در مباهله شركت می‌كنند، باید به حقانیت راه خود یقین كامل داشته باشند و استجابت دعای خود را یقینی بدانند و این مستجاب الدعوه بودن، مقام بلندی است كه جز مقربان درگاه خداوند بدان نمی‌رسند. و فخررازی از محمود حمصی از علمای شیعه چنین نقل می‌كند كه او با استفاده از این آیه اثبات می‌كرد كه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ بعد از پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ از همه انبیاء وحی، افضل است... چون آیه می‌گوید: حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به منزله نفس و شخص حضرت محمد - صلی الله علیه وآله - است به یقین عین او نیست ولی در تمام جهات (بجز مقام نبوت...) در جهات دیگر همانند او است. از سوی دیگر می‌دانیم پیامبر از همه انبیاء افضل بود پس حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نیز می‌باید افضل باشد، و سپس اضافه می‌كرد كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: هر كس می‌خواهد آدم را در مقام علمیش و نوح را در طاعتش، و ابراهیم را در دوستی و مقام خلیل اللهی‌اش، و موسی را در هیبتش و عیسی را در صفوتش ببیند، به حضرت علی نگاه كند.در حقیقت این حدیث می‌گوید: آنچه خوبان به طور جداگانه داشته‌اند او تنها و یكجا دارد.[8]

نتیجه اینكه؛ آیه شریفه مباهله بنا به نقل فریقین در شأن امام علی،حضرت فاطمه و فرزندانش- علیهم السلام- نازل شده و بیانگر فضیلت بسیار بزرگی از سوی خداوند متعال برای آنها است.

پی نوشتها:

[1] - ر.ك: حسین، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القران، (دفتر نشر الكتاب، دوم، 1404) ص 63 و رك: آیت الله مكارم شیرازی با همكاری جمعی از دانشمندان، پیام قرآن (قم، انتشارات نسل جوان، دوم، 1374) ج9، ص 242 و رك: محمود زمخشری، الكشاف، (بیروت دارالكتاب العربی، سوم، 1407) ج1، ص 368.

[2] - پیام قرآن (پیشین) ج9، ص 242.

[3] - آل عمران/61.

[4] - ر.ك: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی (بیروت، دارالكتب العلمیه، 1412 ق) ج12، ص 6-10 و ر.ك: عبیدالله حاكم حكانی، شواهد التنزیل بقواعد التفضیل (بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1392 هـ) ج1، حدیث 174.

[5] - الكشاف (پیشین) ج1، ص 369.

[6] - متقی هندی، كنز العمال (بیروت، مؤسسه الرساله، پنجم، 1405 هـ) ج11، ص 599 و 603 و 614.

[7] - الكشاف (پیشین) ج1، ص 370 مدارك زیادی برای حدیث فوق نقل شده است كه به بعضی از آنها اشاره می‌شود:

1ـ مسلم بن حجاج، نیشابوری، صاحب «صحیح» معروف كه از كتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است (عصر، چاپ محمدعلی جیح) ج7، ص 120. 2ـ احمدبن حنبلی (چاپ مصر) ج1، ص 185. 3ـ طبری، تفسیر طبری و مصر، میمنیه) ج3، ص 192. 4ـ حاكم، مستدرك (ركن حیدرآباد) ج3، ص 150. 5ـ حافظ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوه (چاپ حیدرآباد) ص 297. 6ـ واحدی نیشابوری اسباب النزول، (مصر، چاپ الهندیه) ص 74. 7ـ فخررازی، تفسیر كبیر، (مصر چاپ البهیه) ج8، ص 85. 8ـ ابن اثیر، جامع الاصول، (مصر، طبع سنه المحمدیه) ج9، ص 470، و ابن جوزی قاضی بیضاوی طنطاوی، برای اطلاع بیشتر شود به المراجعات ص 128-126 و الغدیر علامه امینی، ج7، ص 129-124 و كتاب فاطمه زهرا نامبرده (انتشارات استقلال) ص70 و پیام قرآن (پیشین) ج9، ص 244-248. حاكم نیشابوری، ‌معرفه علوم الحدیث (هند ركن) مطبعه مجلس دائره المعارف العنمانیه 1385) نوع17، ص 63.

[8] - پیام قرآن (پیشین) ج9، ص 251 با تلخیص كه كتاب مذكور نقل نموده است از تفسیر كبیر فخررازی، ج8، ص 81.

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله و فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

آیه مباهله و فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)

سؤال: آیا با توجه به آیه مباهله مى توان اثبات نمود که امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دو فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستند؟

جواب: خداوند متعال مى فرماید: (فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ)(1)[ بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را»] ؟!

این آیه به صراحت مى گوید : امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دو فرزند پیامبر اقدس(صلى الله علیه وآله) هستند .

رازى در تفسیر خود(2) مى نویسد :

آیه مباهله دلالت مى کند بر اینکه حسن و حسین دو فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هستند; زیرا آن حضرت وعده داد ، فرزندانش را [براى مباهله] بخواند، و حسن و حسین را آورد، پس این دو فرزندان او هستند. و یکى از مواردى که این مطلب [نوه دخترى فرزند انسان محسوب مى شود] را تأکید مى کند سخن خداوند در سوره أنعام است: (وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیَْمانَ) تا آنجا که خداوند مى فرماید: (وَیَحْیَى وَعِیسَى)(3) ; زیرا معلوم است که نسبت عیسى به ابراهیم به وسیله مادر است; پس ثابت شد که گاهى نوه دخترى، فرزند نامیده مى شود; والله اعلم.

و شاهد بر این لغتِ قرآن مجید و اینکه نوه دخترى حقیقتاً فرزندِ پدرِ دختر است ، این سخنان است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده:

1 ـ «أخبرنی جبریل : أنّ ابنی هذا ـ یعنی الحسین ـ یُقتل» [جبرئیل به من خبر داد که این فرزندم ـ یعنى حسین ـ کشته مى شود] . و در روایتى دیگر آمده است : «إنّ اُمّتی ستقتل ابنی هذا»(4) [ اُمّت من این فرزندم را مى کشند] .

2 ـ درباره امام حسن(علیه السلام) فرمودند: «ابنی هذا سیّد»(5) [ا ین فرزندم آقا و سرور است] .

3 ـ به على(علیه السلام) فرمودند : «أنت أخی وأبو وُلدی»(6) [تو برادر و پدر فرزندانم هستى] .

4 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «المهدیّ من ولدی وجهه کالکوکب الدرّیّ»(7) [مهدى از فرزندان من است و صورتش مانند ستاره درخشان است] .

5 ـ و سخن او(صلى الله علیه وآله) : «هذان ابنای من أحبّهما فقد أحبّنی»(8) [ این دو ـ یعنى حسن و حسین ـ دو فرزند من هستند ، هرکس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته است] .

6 ـ و به على(علیه السلام) فرمود : «أیّ شیء سمّیتَ إبنی؟ قال : ما کنتُ لأسبقک بذلک . فقال : وما أنا السابق ربّی فهبط جبریل ، فقال : یا محمّد! إنّ ربّک یقرئک السلام ویقول لک : علیّ منک بمنزلة هارون من موسى لکن لا نبیّ بعدک ، فسمّ ابنک هذا باسم ولد هارون»(9) [فرزندم را چه نام نهادى؟ گفت : من در این کار بر شما سبقت نمى گیرم. سپس پیامبر فرمود: من هم از پروردگارم سبقت نمى گیرم; پس جبرئیل فرود آمد و گفت: اى محمّد! پروردگارت سلام مى رساند و مى گوید : على نسبت به تو مانند هارون نسبت به موسى است ، امّا پیامبرى بعد از تو نیست پس این فرزندت را به اسم فرزند هارون نامگذارى کن] .

7 ـ و سخن امام حسن(علیه السلام) به ابوبکر وقتى بر منبر جدّش بود : «إنزل عن مجلس أبی» [ از جایگاه پدرم پایین بیا] . ابوبکر گفت : «صدقت إنّه مجلس أبیک» [راست گفتى اینجا جایگاه پدرت است] .

و در روایتى آمده است : «إنزل عن منبر أبی»(10) [ از منبر پدرم پایین بیا] . و ابوبکر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی» [ این منبر پدرت است نه منبر پدر من] .

8 ـ و سخن امام حسین(علیه السلام) به عمر : «إنزل عن منبر أبی» [ از منبر پدرم پایین بیا] . پس عمر گفت: «منبر أبیک لا منبر أبی مَنْ أمرک بهذا؟!»(11) [ این منبر پدرت است نه منبر پدر من ، چه کسى به تو امر کرده که چنین بگویى؟!] .

واینها همه شاهدند بر اینکه حسنین(علیهما السلام)، فرزند رسول خدا(علیه السلام) محسوب مى شوند; و با وجود این شواهد از قرآن و روایات چه چیز به برخى جرأت داده که آل اللّه را از فرزندى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)خارج کنند؟!.(12)

پی نوشتها:

1 ـ آل عمران : 61 .

2 ـ التفسیر الکبیر 2 : 488 [8/81] ; و نیز مراجعه شود: الجامع لأحکام القرآن ، قرطبى 4 : 104 ; و 7 : 31 [4/67 ; و 7/22 ـ 23] .

3 ـ أنعام : 84 و 85 .

4 ـ [ترجمة الإمام الحسین(علیه السلام) از طبقات ابن سعد ، که چاپ نشده است : 44 ، ح 268] ; المستدرک على الصحیحین 3 : 177 [3/194 ، ح 4818] ; أعلام النبوّة، ماوردى : 83 [ص 137] ; الصواعق المحرقة : 115 [ص 192] .

5 ـ المستدرک على الصحیحین 3 : 175 [3/191 ، ح 4809] ; أعلام النبوّة ، ماوردى : 83 [ص 137] ; تفسیر ابن کثیر 2: 155 .

6 ـ ذخائر العقبى : 66 .

7 ـ ذخائر العقبى: 136 .

8 ـ المستدرک على الصحیحین 3 : 166 [3/181 ، ح 4776] ; تاریخ مدینة دمشق 4 : 204 [13/199 ، شماره 1383 ; و در مختصر تاریخ دمشق 7/12] ; کنز العمّال 6 : 221 [12/120] ، ح 34286 .

9 ـ ذخائر العقبى : 120 .

10 ـ الریاض النضرة 1 : 139 [1/175]; شرح نهج البلاغة 2 : 17 [6/42، خطبه 66]; الصواعق المحرقة : 108 [ص 177]; تاریخ الخفاء ، سیوطى : 54 [ص 75] ; کنز العمّال 3 : 132 [5/616، ح 14084 و 14085] .

11 ـ تاریخ مدینة دمشق 4 : 321 [14/175 ، شماره 1566 ; و در مختصر تاریخ دمشق 7/127] .

12 ـ شفیعى شاهرودى، گزیده اى جامع از الغدیر، ص 624.

کمپین رهروان غدیر

 

اهل سنت و شأن نزول آیه مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

اهل سنت و شأن نزول آیه مباهله

سؤال: علماى اهل سنت چه احادیثى در مورد شأن نزول آیه مباهله نقل کرده اند؟

جواب: علماى اهل سنت شأن نزول آیه مباهله(1) رابه طریق مختلف در کتب روایى و تفسیرى خود نقل کرده اند که در اینجا به برخى از سندهاى صحیح آن اشاره مى کنیم:

1 ـ ابن عساکر به سندش از ابى طفیل نقل کرده که امیر المؤمنین(علیه السلام) با اصحاب شورا مناظره کرده و جمله اى از فضایل و مناقبش را برای آنان بر شمرد; از آن جمله فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا در میان شما کسى نزدیک تر به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در خویشاوندى هست؟ وکسى که رسول خدا او را نفس خود خوانده و فرزندان او را فرزندان خود و زنان او را زنان خود، خوانده باشد غیر از من وجود دارد؟» گفتند: بار خدایا، هرگز.(2)

2 ـ احمد بن حنبل نقل کرده . . . هنگامى که این آیه نازل شد ( نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ را دعوت کرد، آنگاه عرض کرد: بار خدایا! اینان اهل من هستند.(3)

3 ـ مسلم نقل کرده که معاویة بن ابى سفیان، سعد بن ابى وقاص را خواست و گفت: چه چیز تو را مانع شده که ابو تراب را سبّ نکنى؟ گفت: سه فضیلت را رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره علىّ(علیه السلام) بیان داشته که با وجود آن ها هرگز على(علیه السلام) را سبّ نخواهم کرد، واگر یکى از آن ها براى من بود از شترهاى گران قیمت نزد من ارزشمندتر بود... یکى آنکه هنگامى این آیه نازل شد: ( فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ) رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را خواست و عرض کرد: «بار خدایا! اینان اهل من هستند.»(4)

4 ـ ترمذى نیز با همین سند و متن، این حدیث را نقل کرده، آن گاه تصریح به صحت آن نموده است.(5)

5 ـ حاکم نیشابورى از سعد بن ابى وقاص نقل کرده: هنگامى که این آیه: (ندْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ...)نازل شد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) علىّ و فاطمه و حسن و حسین ـ رضى الله عنهم ـ را خواست، آن گاه عرض کرد: «بار خدایا! اینان اهل من هستند.»(6)

6 ـ طبرى از سدىّ در تفسیر آیه مباهله نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آن هنگام دست حسن و حسین و فاطمه را گرفت و به علىّ(علیه السلام) گفت: دنبال ما بیا. او هم با آن ها به راه افتاد. در آن روز نصارا بیرون نیامدند و گفتند: ما مى ترسیم که این شخص پیامبر باشد و نفرین پیامبر مانند نفرین دیگران نیست.(7).

7 ـ مأمون عباسى روزى به امام رضا(علیه السلام) عرض کرد: مرا به نزدیک ترین فضیلت امیر المؤمنین(علیه السلام)خبر بده که قرآن بر آن دلالت دارد. حضرت فرمود: «فضیلت مباهله، خداوند ـ جل جلاله ـ فرمود: ( فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْکاذِبِینَ)، آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حسن و حسین که دو فرزند او به حساب مى آمدند دعوت کرد، ونیز فاطمه را که در موضع نساء او به حساب مى آمد خواست و نیز امیر المؤمنین(علیه السلام) را که به حکم خداوند ـ عزّ وجلّ ـ نفس او به حساب مى آمد دعوت نمود. و به تحقیق ثابت شده که احدى از خلق خدا جلیل تر و افضل از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نیست، پس واجب است که احدى افضل از نفس رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به حکم خداوند ـ عزّ وجلّ ـ نباشد....»(8)

پی نوشتها:

 

1 ـ سوره آل عمران، آیه 61: فمن حآجَّکَ مِن بَعْدِ ما جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَکُمْ وَ نِسآءَنا وَ نِسآءَکُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَتَ اللّهِ عَلىَ الْکاذِبینَ «هر گاه بعد از علم و دانشى که(درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله کنیم; و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

2 ـ ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 3، ص 90، ح 1131.

3 ـ مسند احمد، ج 1، ص 185.

4 ـ صحیح مسلم، ج 7، ص 120.

5 ـ صحیح ترمذى، ج 5، ص 596، کتاب المناقب، مناقب علىّ(علیه السلام).

6 ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 150.

7 ـ جامع البیان، ج 3، ص 212 و 213.

8 ـ الفصول المختاره، ص 38.

کمپین رهروان غدیر

 

اثبات حدیث مباهله

بسم الله الرحمن الرحیم

الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کمپین رهروان غدیر

 

اثبات صحت حدیث مباهله

سؤال: از چه راه هایى مى توان صحت حدیث مباهله را اثبات نمود؟

جواب: حدیث مباهله را مى توان از طرق مختلف تصحیح کرد:

1 ـ وجود حدیث در صحاح(1):

ـ وجود حدیث در صحیح مسلم

ـ وجود حدیث در صحیح ترمذى

2 ـ تصریح به صحت حدیث:

ـ تصریح ترمذى به صحت حدیث

ـ تصریح حاکم نیشابورى به صحت حدیث با وجود شروط صحت بخارى و مسلم.

ـ تصریح ذهبى به صحت حدیث در «تلخیص المستدرک.»

ـ تصریح قاضى ایجى به صحت حدیث;

او مى گوید: « . . . مراد از ( أَنْفُسَنا) خود پیامبر نیست; زیرا انسان خودش را دعوت نمى کند، بلکه مراد به آن علىّ(علیه السلام)است، و اخبار صحیح و روایات ثابته نزد اهل نقل دلالت مى کند بر این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) علىّ(علیه السلام) را براى این مقام دعوت کرد. و به طور حتم نفس على همان نفس محمّد حقیقتاً نیست بلکه مراد مساوات در فضل و کمال است، تنها فضیلت نبوّت استثنا مى شود و این که ( أَنْفُسَنا) در بقیه کمالات حجّت است. پس علىّ(علیه السلام) با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در هر فضیلتى به جز نبوّت مساوى است.

نتیجه این که: على(علیه السلام) افضل امت است.»(2)

3 ـ تصریح به تواتر حدیث:

حاکم نیشابورى در جایى دیگر مى گوید: «اخبار متواتر در تفاسیر از ابن عباس و دیگران روایت شده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در روز مباهله دست على و حسن و حسین(علیهم السلام) را گرفته و فاطمه(علیها السلام) را پشت سر خود قرار داد. آن گاه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: این ها فرزندان ما و نفوس ما و زنان ما هستند، شما نیز نفوس خود و فرزندان و زنان خود را بیاورید آن گاه مباهله کرده و لعنت خدا را بر کافران قرار دهیم.»(3)

4 ـ تصریح به عدم خلاف:

جصاص مى گوید: «همانا راویان تاریخ و ناقلان آثار اتفاق کرده اند بر این که پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست حسن و حسین و علىّ و فاطمه ـ رضى الله عنهم ـ را گرفت، و نصارا که با او به محاجّه برخاسته بودند را به مباهله دعوت کرد.»(4)

5 ـ تصریح به وثاقت راویان:

ابن طلحه شافعى مى گوید: «افراد «ثقة» و ناقلین «ثبت»، روایات نزول آیه مباهله را در حقّ علىّ و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) نقل کرده اند.»(5)

6 ـ ارسال مسلّم دانستن حدیث:

ابن اثیر در «الکامل» این حدیث را ارسال مسلّم کرده; یعنى آن را از مسلّمات حدیثى دانسته است.(6)

پی نوشتها:

 

 

1 ـ صحیح مسلم، ج 12، ص 129.

2 ـ شرح مواقف، ج 8، ص 367.

3 ـ معرفة علوم الحدیث، ج 1، ص 60.

4 ـ احکام القرآن، ج 2، ص 16.

5 ـ مطالب السؤول، ص 7.

6 ـ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 293.

کمپین رهروان غدیر

 

صحت و تواتر حدیث غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم

مساله غدیر در نزد اهل سنت از متواترات است و بسیاری از علمای اهل سنت به این تواتر اعتراف کرده و در مورد آن رساله ها نوشته اند .

***میرزا محمد بدخشی در " نزل الابرار " ص 54 چنین می گوید :

" حدیث صحیح مشهور ولم یتکلّم فی صحّته إلا متعصّب جاحد لا اعتبار بقوله "

( حدیث غدیر ، حدیث مشهوری است که در صحت آن هیچکس اشکال نمی کند مگر متعصب مخالف حق که به کلام وی اعتباری نیست )


*** غزالی در " احیاء علوم الدین " ص 18 چنین می گوید :

" واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول: « من کنت مولاه فعلی مولاه » "

( از خطبه هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عید غدیر خم است که در آن فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است )


سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالی الوفاة: 505هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی


*** ذهبی در " تذکره الحفاظ " ج 3 ص 1043 چنین می گوید :

" واما حدیث من کنت مولاه فله طرق جیدة وقد أفردت ذلک أیضا "

( و اما حدیث من کنت مولاه ، پس برای آن طرق روایی خوبی وجود دارد که در مورد آن نیز رساله ای نگاشته ام )


تذکرة الحفاظ ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی الوفاة: 748 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ، الطبعة : الأولى


*** ذهبی در " تاریخ الاسلام " ج 14 ص 338 در رد تشیّع شافعی چنین می گوید :

" قال أحمد بن عبد الله العجلی فی الشافعی : کان یتشیع ، وهو ثقة .

قلت : ومعنى هذا التشیع حب علی وبغض النواصب ، وأن یتخذه مولى ، عملاً بما تواتر عن نبینا (ص) : من کنت مولاه فعلی مولاه . "

( عجلی در مورد شافعی می گوید : ثقه است ولی به تشیع تمایل داشته.

می گویم : معنای این تشیع یعنی داشتن حب علی و بغض نواصب . و اگر شافعی ، علی علیه السلام را بعنوان مولا قبول داشته عملا بر اساس روایت متواتری است که از پیامبر ما رسیده است : من کنت مولاه فعلی مولاه )


تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. عمر عبد السلام تدمرى

   

*** ابن حجر عسقلانی در " فتح الباری ج 7 ص 74 چنین می گوید :

" واما حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فقد أخرجه الترمذی والنسائی وهو کثیر الطرق جدا وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان "

( و اما حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه ، ترمذی و نسایی این روایت را بیان کرده و طرق این روایت واقعا زیاد است و ابن عقده آنها را در کتابی جداگانه جمع آوری کرده است که بسیاری از اسناد آنها صحیح و حسن می باشد )


فتح الباری شرح صحیح البخاری ، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب


*** ملا علی قاری در " مرقاة المفاتیح " ج 11 ص 248 چنین می گوید :

" والحاصل أن هذا حدیث صحیح لا مریة فیه ، بل بعض الحفاظ عده متواترا "

( نتیجه چنین است که این حدیث ( حدیث غدیر ) صحیح است و در آن شکی نیست . بلکه برخی از حفاظ حدیث نیز این روایت را در زمره روایات متواتر قرار داده اند )


مرقاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح ، اسم المؤلف: علی بن سلطان محمد القاری الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : جمال عیتانی


*** ضیاء الدین مقبلی در " الابحاث المسدده فی الفنون المتعدده " این روایت را احادیث متواتری که سبب افاده علم می گردد ، قرار داده است .


وی در تعلیق " هدایه العقول الی غایه السئول " ج 2 ص 30 چنین می گوید :

" فان لم یکن هذا معلوما فما فی الدین معلوم "

( اگر صحت این روایت معلوم نباشد پس در دین صحت هیچ چیز معلوم نیست )


*** ابن عبدالبر در " الاستیعاب " ج 3 ص 1099 بعد از نقل حدیث غدیر و حدیث رایت چنین می گوید :

" و هذه کلها آثار ثابته "

( تمامی این روایات ثابت شده می باشند )


الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی


*** محمد بن جعفر کتانی در " نظم المتناثر من الحدیث المتواتر " حدیث غدیر را در کتاب خود که مخصوص احادیث متواتر می باشد ، آورده است . ( ص 194 - 195 )


نظم المتناثر من الحدیث المتواتر ، اسم المؤلف: محمد بن جعفر الکتانی أبو عبد الله الوفاة: 1345 هـ ، دار النشر : دار الکتب السلفیة - مصر ، تحقیق : شرف حجازی


کتانی در کتاب دیگرش به نام " الرساله المستطرفه " ص 112 چنین می گوید :

" وطرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه لأبی العباس أحمد بن محمد بن سعید الکوفی مولى بنی هاشم المعروف بابن عقدة الحافظ الجامع المصنف المتوفى سنة اثنین وثلاثین وثلاثمائة وکذا جمع طرقه الذهبی "

( و طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه را ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید الکوفی مولی بنی هاشم معروف به ابن عقده ، حافظ و جامع و مصنف متوفی سال 332 ه.ق را جمع کرده است . همچنان که ذهبی طرق این روایت را جمع آوری کرده است . )


الرسالة المستطرفة لبیان مشهور کتب السنة المصنفة ، اسم المؤلف: محمد بن جعفر الکتانی الوفاة: 1345 ، دار النشر : دار البشائر الإسلامیة - بیروت - 1406 - 1986 ، الطبعة : الرابعة ، تحقیق : محمد المنتصر محمد الزمزمی الکتانی


*** آلوسی در " روح المعانی " ج 6 ص 195 چنین می گوید :

" وعن الذهبى أن من کنت مولاه فعلى مولاه متواتر یتقین أن رسول الله ( صلى الله علیه و سلم ) قاله "

( ذهبی گفته است : روایت من کنت مولاه فعلی مولاه آنچنان متواتر است که یقین پیدا می شود رسول الله صلی الله علیه - و آله - وسلم آن را فرموده است )


روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی ، اسم المؤلف: العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت


وی در مورد این روایت ، سخنان دیگری نیز دارد .

" نعم ثبت عندنا أنه صلى الله علیه وسلم قال فی حق الأمیر کرم الله تعالى وجهه هناک : من کنت مولاه فعلى مولاه وأنت تعلم أن ذلک القول منه علیه الصلاة والسلام فی أمیر المؤمنین کرم الله تعالى وجهه کان فی غدیر خم "

( آری ! در نزد ما - اهل سنت - ثابت است که پیامبر اکرم صلی الله علیه - و آله - وسلم در حق علی - علیه السلام - فرموده است : من کنت مولاه فعلی مولاه. و می دانی که این قول رسول الله صلی الله علیه - و آله - وسلم در حق امیرالمومنین - علیه السلام - در غدیر خم بوده است )


*** محمد بن اسماعیل امیر صنعانی در " اجابه السائل شرح بغیه الامل " ص 98 در توضیح خبر متواتر چنین می گوید :

" ومن ذلک حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فإن له مائة وخمسین طریقا قال العلامة المقبلی بعد سرد بعض طرق هذا الحدیث ما لفظه فإن لم یکن هذا معلوما فما فی الدنیا معلوم وجعل هذا الحدیث فی الفصول من المتواتر لفظا "

( و از این گروه ( اخبار متواتر ) حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه می باشد که برای آن 150 طریق روایی وجود دارد . علامه مقبلی بعد از بیان برخی از طرق این روایت چنین می گوید : اگر صحت این روایت معلوم نباشد پس در دنیا هیچ چیز معلوم نیست و این روایت را در کتاب الفصول ، جزء روایات متواتر لفظی قرار می دهد )


أصول الفقه المسمى إجابة السائل شرح بغیة الآمل ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل الأمیر الصنعانی الوفاة: 1182 ، دار النشر : مؤسسةالرسالة - بیروت - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدکتور حسن محمد مقبولی الأهدل


امیر صنعانی در " توضیح الافکار " ج 1 ص 243 چنین می گوید:

" و قد عده ائمه من المتواتر "

( علمای دین ، این روایت را از متواترات قرار داده اند )

   

توضیح الأفکار لمعانی تنقیح الأنظار ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل الأمیر الحسنی الصنعانی الوفاة: 1182هـ ، دار النشر : المکتبة السلفیة - المدینة المنورة ، تحقیق : محمد محی الدین عبد الحمید


*** ابن حجر مکی در " الصواعق المحرقه " ج 1 ص 106 و 107 چنین می گوید :

" أنه حدیث صحیح لا مریة فیه وقد أخرجه جماعة کالترمذی والنسائی وأحمد و طرقه کثیرة جدا ... و لا التفات لمن قدح فی صحته "

( حدیث غدیر ، حدیث صحیحی می باشد که در آن شکی نیست و گروهی از علما همانند ترمذی و نسایی و احمد بن حنبل آن را روایت کرده و طرق روایی آن واقعا زیاد است .... و به نظر کسانی که در صحت این روایت اشکال می کنند اصلا التفاتی نیست )


الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی الوفاة: 973هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط


*** عجلونی در " کشف الخفاء " ج 2 ص 361 چنین می گوید :

" فالحدیث متواتر او مشهور "

( حدیث غدیر از روایات متواتر یا مشهور می باشد )


کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس ، اسم المؤلف: إسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی الوفاة: 1162 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقیق : أحمد القلاش


*** ابن حمزه حرانی حسینی در " البیان و التعریف " ج 2 ص 230 چنین می گوید :

" أخرجه الإمام أحمد ومسلم عن البراء بن عازب رضی الله عنه وأخرجه أحمد أیضا عن بریدة بن الحصیب رضی الله عنه وأخرجه الترمذی والنسائی والضیاء المقدسی عن زید بن رقم رضی الله عنه قال الهیثمی رجال أحمد ثقات وقال فی موضع آخر رجاله رجال الصحیح وقال السیوطی حدیث متواتر "

( حدیث غدیر را امام احمد و مسلم از براء بن عازب و همچنین احمد از برید بن خصیب و ترمذی و نسایی و ضیاء الذین مقدسی از زید بن ارقم روایت کرده اند . هیثمی در مورد این روایت می گوید : رجال روایت احمد همگی ثقه می باشند و در جای دیگر می گوید : رجال او از رجال صحیح می باشد و سیوطی می گوید : این حدیث متواتر است )

البیان والتعریف فی أسباب ورود الحدیث الشریف ، اسم المؤلف: إبراهیم بن محمد الحسینی الوفاة: 1120 ، دار النشر : دار الکتاب العربی - بیروت - 1401 ، تحقیق : سیف الدین الکاتب


اینها گوشه ای است اندک از منابع اهل سنت در تصحیح حدیث غدیر بلکه در اثبات تواتر آن ...

 

کمپین رهروان غدیر

 

شبهات غدیر 2

 

شبهات غدیر 2

زنان راوى غدير  

زنان راوى غدير  

شواهد موجود در كتب تاريخى گوياى اين حقيقت است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از آغاز رسالت با رويكرد عمده زنان به آيين توحيدى روبرو شد. اولين پذيرنده اسلام (خديجه)، (1) اولين شهيده (سميه) (2) و بانوانى كه از سابقين و مهاجران شمرده مى شدند(3) نمونه روشنى از مشاركت زنان در عرصه هاى اجتماعى را به نمايش مى گذارند.

حضور زنان در حجة الوداع بارزترين و ماندگارترين نوع شركت در صحنه هاى اجتماعى است. اخبار فراوانى كه به وسيله راويان زن از اين مراسم عظيم نقل شده، گوياى تلاش گسترده زنان در پاسدارى از اين ميراث مقدس است. دستاوردهاى بانوان در عرصه اخبار غدير به دو گروه عمده تقسيم مى شود:

الف. اخبار زنان صحابى



در سال دهم هجرى، با اعلام پيامبر(صلي الله عليه و آله)، مؤمنان بسيارى از شهرهاى مختلف به سوى مدينه روان شده، در حومه شهر مسكن گزيدند و به انتظار موسم حج نشستند؛ حجى كه بعدها به حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الكمال، حجة التمام شهرت يافت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) روز شنبه، پنج يا شش روز قبل از آغاز ذى حجة، از مدينه حركت كرد. در اين سفر همه زنان و اهل بيت پيامبر با وى همراه بودند. (4) گروهى از اين بانوان حديث غدير را نقل كرده اند؛ كه نام و روايتشان چنين است:

1. حضرت زهرا(سلام الله عليها)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) يگانه يادگار رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) است، كه همچون ديگر اهل بيت(عليهم السلام) بارها به يادآورى واقعه غدير پرداخت. نگاهى به سخنان آن بزرگوار جايگاه وى در عرصه اخبار غدير را آشكار مى سازد:

گروهى از انصار، براى توجيه خطاى خويش، به ايشان گفتند: اگر مطالب شما را قبل از بيعت با ديگران مى شنيديم با غير على بيعت نمى كرديم. حضرت فرمود:

آيا پدرم در روز غدير براى كسى جاى عذر باقى گذاشت؟(5) و نيز در جواب محمود بن لبيد كه پرسيده بود: آيا از سخنان پيامبر دليلى بر امامت على داريد؟

فرمود: شگفتا، آيا روز غدير را فراموش كرديد؟!

محمود بن لبيد گفت: آن روز چنان بود ولى از آنچه به شخص شما اشاره شده، بگوييد.

حضرت فرمود: خدا را شاهد مى گيرم، شنيدم [پيامبر] فرمود: على بهترين كسى است كه در ميان شما جانشين خود قرار مى دهم. على(عليه السلام) امام و جانشين بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين امامان نيك اند. اگر از آنان اطاعت كنيد، شما را هدايت خواهند كرد و اگر با آنان مخالفت ورزيد، تا قيامت اختلاف در ميان شما حاكم خواهد بود.(6)

روايتى با سند بسيار دقيق و مشهور بيان مى دارد كه دختر بزرگوار پيامبر حديث غدير را چنين بيان فرمود:

قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «من كنت وليه فعلى وليه و من كنت امامه فعلى امامه.» (7)

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمود: هر كس من سرپرست اويم على سرپرست اوست و هر كس من امام او هستم على امام اوست. احتجاجى از فاطمه زهرا به وسيله چند تن از زنان به اين صورت روايت شده است:

قالت: انسيتم قول رسول الله(صلي الله عليه و آله) يوم غدير خم، من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله: انت منى بمنزلة هارون من موسى عليهماالسلام. (8)

آيا سخن رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در روز غدير خم را فراموش كرده ايد، كه فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست و آيا سخنش را فراموش كرده ايد كه فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستى. حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) عمر خويش را در راه اثبات ولايت اميرمؤمنان به انصار و مهاجرين صرف نمود و سرانجام نيز در همين راه به شهادت رسيد و سيده شهيدان ولايت نام گرفت.

2. ام سلمه

حضور زنان پيامبر، از جمله ام سلمه (9) در مراسم غدير، در كتب مختلف مورد تاكيد قرار گرفته است. (10) صاحب روضة الصفا مى گويد: «چون حضرت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در غدير خم حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه » در شان اميرمؤمنان فرمود پس از منبر فرود آمد و در خيمه خاص خود نشست و فرمود كه اميرمؤمنان در خيمه ديگر بنشيند بعد از آن طبقات خلائق را فرمود تا به خيمه على(رض) رفتند و زبان به تهنيت على(عليه السلام) گشادند. چون مردم از اين امر فارغ شدند امهات مؤمنين به فرموده آن حضرت نزد على رفتند و او را تهنيت دادند.» (11)

ام سلمه يكى از دو زن پيامبر(صلي الله عليه و آله) است كه حديث غدير را روايت كرده است. او ماجراى غدير را چنين باز مى گويد:

اخذ رسول الله(صلي الله عليه و آله) بيد على بغدير خم فرفعها حتى راينا بياض ابطيه فقال «من كنت مولاه فعلى مولاه » ثم قال «ايها الناس انى مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى و لن يفترقا حتى يردا على الحوض » (12)؛ در غدير خم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دست على(عليه السلام) را بالا برد، تا آنجا كه سفيدى زير بغلش را ديديم، آنگاه فرمود: هر كس من مولاى او هستم پس على مولاى اوست.

بعد فرمود: اى مردم، من دو چيز گرانبها در ميان شما بر جاى مى گذارم كتاب خدا و عترتم. اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا وقتى در حوض به من برگردند.

ام سلمه از معدود كسانى است كه بعد از وفات نبى اكرم(صلي الله عليه و آله) در خط ولايت اميرمؤمنان باقى ماند. او به فرزنش چنين وصيت كرد. «يا بنى الزمه فلا و الله ما رايت بعد نبيك صلى الله عليه و آله اماما غيره »؛ پسركم، همراهش [على] باش. به خدا قسم، بعد از پيامبرت امامى غير او نديدم. (13) ام سلمه روايات ديگرى نيز، در باره اميرمؤمنان، از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل كرده است. (14)

3. اسماء بنت عميس

او به دليل تقرب به اهل بيت روايات فراوانى نقل كرده است؛ تنها حدود شصت روايت از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) دارد كه بسيارى از آنها در منزلت اميرمؤمنان است. (15) اسماء از سابقين در اسلام است و از جمله افرادى است كه قبل از آن كه مردم در خانه ارقم ايمان بياورند به همراه همسرش جعفر به خدمت پيامبر آمد و اسلام اختيار نمود و به همراه جعفر به حبشه مهاجرت كرد. بعد از شهادت جعفر طيار به عقد ابوبكر در آمد و از وى صاحب (محمد) شد در آن زمان كه همسر خليفه دوم بود توطئه قتل وصى پيامبر(صلي الله عليه و آله) را با هوشيارى و ايثار تمام خنثى نمود. وى همواره از محبان و ملازمان فاطمه زهرا(عليهاالسلام) بود او بعد از شهادت حضرت فاطمه(عليهاالسلام) از جمله زنان على(عليه السلام) شد. فرزندش محمد را چنان تربيت كرد كه از مريدان و مخلصان اميرمؤمنان شد. زمانى كه در حجة الوداع شركت جست همسر ابوبكر بود. و محمد بن ابى بكر نيز در مسير حجة الوداع متولد شد. ابن عقده در كتاب ولايت، حديث غدير را از او روايت كرده است. (16) اسماء همچنين از راويان حديث ردالشمس (17) به شمار مى رود.

4. ام هانى بنت ابى طالب (سلام الله عليهما)

او فاخته نام دارد (18) و خواهر اميرمؤمنان(عليه السلام) است. ام هانى از راويان (19) و اصحاب (20) پيامبر اكرم بود پيامبر ضمن حديثى او را «يكى از بهترين مردم » خواند. (21) اين بانوى گرانقدر احاديثى چون ثقلين (22) و غدير را از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) روايت كرده است. او در باره واقعه غدير مى گويد:

رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از حج بازگشت، تا در غدير خم فرود آمد، سپس برخاست و در گرماى سوزان چنين گفت: [اى مردم هر كس من مولاى او هستم، پس على مولاى اوست. خدايا، هر كس او را دوست دارد، دوست بدار و هر كس با او دشمنى كند، دشمن بدار؛ هر كس او را زبون سازد، زبون گردان و هر كس او را يارى كند، يارى كن]. (23)

5. عايشه دختر ابى بكر

او در شمار زنان پيامبر اكرم (24) و حاضران در حجة الوداع جاى داشت. در كتب مختلف اهل سنت روايت غدير از وى نقل شده است. ابن عقده در «حديث ولايت » روايت او را نيز ذكر مى كند. (25)

بررسى موضع گيري هاى وى و تطبيق آن با عملكرد ام سلمه همسر ديگر پيامبر گرامى كه در تاريخ از خود بر جاى نهاده و تحقيق در انگيزه ها، تعيين جهت گيريها و موقعيت هاى آن دو مى تواند براى بانوانى كه امروز در مقابل امواج سهمگين و بنيانكن سياست بازى تبليغات رنگارنگ و هدفدار و شعارهاى برخاسته از مطامع نفسانى و دنيوى دنياداران قرار دارند نمونه هايى تجربه شده و تاريخى و الگويى عملى و آكنده از راهكارهاى مذهبى و سياسى باشد.

6. فاطمه دختر حمزة بن عبدالمطلب

او از صحابه مشهور پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و ابن عقده و منصور رازى حديث غدير را از وى نقل كرده اند. (26)

7. همسر زيد بن ارقم

از جمله كسانى كه حديث غدير را روايت كرده اند زيد بن ارقم و نيز همسر وى مى باشد علامه طباطبايى ضمن نام بردن از گروه كثيرى كه روايت (من كنت مولاه فعلى مولاه) را نقل كرده اند به ايشان نيز اشاره مى كند. (27)

ب. روايات زنان تابعى و ...



در ميان روايات غدير روايتى با ده سند به چشم مى خورد كه همه راويانش زن هستند. نام اين بانوان چنين است:

1. الشيخة ام محمد زينب ابنة احمد بن عبدالرحيم المقدسيه.

2. فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(عليه السلام)

3. زينب دختر امام موسى بن جعفر(عليه السلام)

4. ام كلثوم دختر امام موسى بن جعفر(عليه السلام)

5. فاطمه دختر جعفر بن محمد الصادق(عليه السلام)

6. فاطمه دختر محمد بن على(عليه السلام)

7. فاطمه دختر على بن الحسين(عليه السلام)

8. فاطمه دختر حسين بن على(عليه السلام)

9. سكينه دختر حسين بن على(عليه السلام)

10. ام كلثوم دختر فاطمه زهرا(سلام الله عليها).

اين گروه از فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل كرده اند كه حضرت فرمود:

«انسيتم قول رسول الله(صلي الله عليه و آله) يوم غدير خم، من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله انت منى بمنزلة هارون من موسى عليهماالسلام.» (28)

آيا سخن رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در روز غدير را فراموش كرديد، كه فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. و [آيا] گفتارش را [فراموش كرديد كه فرمود]: [اى على،] جايگاه تو در برابر من مانند جايگاه هارون در برابر موسى است.

11. عايشه بنت سعد

عايشه بيشتر روايت هايش را از پدرش سعد (29) بن ابى وقاص نقل مى كند و نزد ابن حجر از راويان موثق به شمار مى رود. (30) او روايت غدير را، از زبان پدرش چنين بازگو مى كند:

«كنا مع رسول الله(صلي الله عليه و آله) بطريق مكة و هو متوجه اليها (كذا فى النسخ و الصحيح و هو: متوجه الى المدينه) فلما بلغ غدير خم وقف للناس ثم رد من تبعه و لحقه من تخلف فلما اجتمع الناس اليه قال: ايها الناس من وليكم؟ قالوا: الله و رسوله. ثلاثا ثم اخذ بيد على فاقامه ثم قال «من كان الله و رسوله وليه فهذا وليه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه .» (31)

با رسول خدا در راه مكه بوديم و او به سوى مكه توجه داشت. (در نسخه هاى صحيح مى خوانيم كه به مدينه توجه داشت.) وقتى به غدير خم رسيد، ايستاد؛ آنان كه جلو بودند بازگشتند و آنان كه عقب مانده بودند، رسيدند. مردم پيرامونش گرد آمدند و حضرت فرمود:

اى مردم، سرپرست شما كيست؟ حاضران سه بار گفتند: خدا و پيامبرش. آنگاه دست على را بلند كرد و فرمود: هر كس خدا و رسول او سرپرستش هستند، اين سرپرست اوست. خدايا، هر كس او را دوست دارد، دوست بدار و آن كس با او دشمنى مى ورزد، دشمن بدار.

عايشه بنت سعد حديث ديگرى نيز از پدرش روايت كرده، كه ولايت على(عليه السلام) را آشكار مى سازد:

«سمعت ابى يقول: سمعت رسول الله(صلي الله عليه و آله) يوم الجحفه فاخذ بيد على فخطب فحمد الله و اثنى عليه ثم قال: ايها الناس انى وليكم قالوا صدقت يا رسول الله ثم اخذ بيد على فرفعها فقال: هذا وليى و يؤدى عنى دينى و انا موالى من والاه و معادى من عاداه.» (32)

شنيدم پدرم گفت كه، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در روز جحفه دست على(عليه السلام) را گرفت، سپس خطبه خواند، خداى را سپاس گفت، ستايش كرد و فرمود: اى مردم، من ولى شما هستم. گفتند: راست گفتى، اى رسول خدا(صلي الله عليه و آله). سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين جانشين من است و دين مرا ادا مى كند. من دوست دار كسى هستم كه او را دوست بدارد و دشمن كسى هستم كه با او دشمنى ورزد.

12. دارميه حجونيه كنانيه

او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت اميرمؤمنان بوده به نحوى كه آوازه اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاويه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت اين موضوع خود به خوبى مى تواند نمايانگر فعاليت هاى مؤثر و ارزنده اين بانوى شيعه و محب اهل بيت باشد (ما تنها به آن بخش از سخنان وى كه مربوط به غدير مى شود مى پردازيم) (33) آنچه از گفتگوى او و معاويه بر جاى مانده است را زمخشرى در كتاب «ربيع الابرار» چنين باز مى گويد:

سالى معاويه به حج رفت و از زنى كه به نام دارميه حجونيه، كه سياه چهره و تنومند بود، سراغ گرفت وقتى او را نزد معاويه آوردند، پرسيد: اى دختر حام، چگونه اى؟

گفت: خوبم، حام نيستم، از قبيله بنى كنانم.

گفت: راست گفتى، آيا مى دانى چرا تو را فرا خواندم؟

- سبحان الله! من غيب نمى دانم.

- خواستم بپرسم چرا على را دوست دارى و با من دشمنى مى ورزى؟

- آيا از پاسخ معافم مى دارى؟

- نه.

- حال كه نمى پذيرى مى گويم؛ من على را به خاطر عدالتش و تقسيم يكسانش دوست داشتم و با تو دشمنى مى ورزم چون با آن كه براى حكومت از تو سزاوارتر بود، جنگيدى و در پى چيزى برآمدى كه براى تو نيست. با على دوستى ورزيدم به خاطر ولايتى كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، در روز غدير خم در مقابل چشم تو، براى او اقرار گرفت، به خاطر آن كه به بيچارگان محبت مى ورزيد و دينداران را بزرگ مى داشت و ... . (34)

13. حسنيه

او در خانه امام صادق(عليه السلام) پرورش يافته بود و از شاگردان مكتب وى شمرده مى شد.(35) حسنيه، با استعداد سرشارش، در مناظرات مختلف، كه توسط هارون الرشيد ترتيب داده مى شد، شركت جسته و از مقام ولايت دفاع مى كرد. در يكى از اين مناظره ها از فردى، كه ابراهيم خوانده مى شد، پرسيد: آيا در هيچ جاى تفاسير شما آمده است كه در حجة الوداع رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به امر پروردگار، در غدير خم، فرود آمده، اين آيه را: (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالتك). با بيمناكى براى مردم تلاوت كرد و سپس آيه والله يعصمك من الناس نازل شد و [آيا در تفاسير شما آمده است كه پس از نزول «والله يعصمك من الناس » پيامبر خدا دست على بن ابى طالب را گرفت؛ بر منبرى، كه از جهاز شتر ساخته بودند، برآمد و گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله و العن من ظلمه. آنگاه، اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.»

ابراهيم سر به زير افكند، حسنيه علماء را مخاطب ساخت و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران، كه خود را در مقابل هارون الرشيد مى ديدند، لب به تاييد گشودند. ابو يوسف گفت: بيشتر صحابه و مفسران تصريح كرده اند كه اين آيه در باره على بن ابى طالب نازل شده است و حديث "من كنت مولاه فعلى مولاه" نيز مشهود است.

حسنيه پرسيد در باره «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكوة و هم راكعون » چه مى گوييد؟ ابويوسف گفت: به اجماع امت در باره على بن ابى طالب است.

آنگاه حسنيه با شگفتى پرسيد: ... احكام و نصوص الهى را وا مى نهيد و بيعت روز غدير را ناديده مى گيريد؟! (36)

14. عميرة بنت سعد بن مالك

او نيز از تابعين شمرده مى شود. عميره، اهل مدينه و خواهر سهل ام رفاعه ابن مبشر بود. او از راويان حديث غدير است و در سلسله سند حديث «منا شده » اميرمؤمنان(عليه السلام) قرار دارد.

15. ام المجتبى علويه

او حديث غدير را از عدى بن ثابت نقل كرده است و ابن عساكر در تاريخ خود از حديث وى ياد مى كند. (37)

16. فاطمه بنت على بن ابى طالب(عليه السلام)

او دختر على بن ابى طالب(عليه السلام) است و مادرش ام ولد مى باشد. برقى در رجال خود وى را از راويان امام حسن(عليه السلام) مى داند (38) و در تهذيب الاحكام از راويان اميرمؤمنان(عليه السلام)، ابى حنيفه، اسماء بنت عميس (39) شمرده شده است. حديث منزلت (40) و ردالشمس (41) از جمله روايات اوست. وى حديث غدير را از ام سلمه نقل نموده است. (42)

«اشهد الله تعالى لقد سمعته يقول: على خير من اخلفه فيكم و هو الامام و الخليفة بعدى و سبطاى و تسعة من صلب ائمة ابرار لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيمة. »


پى نوشت ها:

1- درباره اسلام خديجه اين سخن اميرمؤمنان به تنهايى كافى است كه فرمود: «لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله و خديجه و انا ثالثهما.» نهج البلاغه خطبه 192 (قاصعه).

2- كانت سميه ام عمار بن ياسر و ابوه ياسر ممن عذب فى الله تعالى فصبرا و ارادتهما قريش على ان رجعا عن الاسلام الى الكفر فابيا فضرب ابوجهل سمية بحربة فى قبلها فماتت ... . اعيان الشيعه، ج 7 ، ص 319.

3- رياحين الشريعة، ج 2، ص 305.

4- الغدير ج 1، ص 9.

5- خصال صدوق، ج 1، ص 173؛ عوالم، ج 11، ص 467. «هل ترك ابى يوم غدير خم لاخذ عذرا» تاكيد مورخان بر اين كه اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) از جمله حاضرين در غدير بودند مبين اين مطلب است كه حضرت فاطمه زهرا(س) نيز در بين آنان حضور داشته است. زيرا مورخان حضور زنان پيامبر را به طور مستقل بيان كرده و گفته اند كه امهات مؤمنين همراه پيامبر بودند بنابراين از طرفى فاطمه زهرا(عليهاالسلام) داراى چنان شخصيت برترى است كه در صورت عدم حضور وى در غدير بايد بتوان رواياتى دال بر آن يافت كه ظاهرا وجود ندارد از اين روى مى توان گفت كه ايشان نيز در بين جمع حاجيان در حجة الوداع حضور داشته است.

6- بحارالانوار، ج 36، ص 353 و 354/ اسمى المناقب، ص 32/ نهج الحياة، ص 38.

7- احقاق الحق، ج 2، ص 460. در فيض الغدير، ص 391 به نقل از ينابيع الموده حديث را چنين نقل كرده است «قالت: قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) من كنت وليه فعلى وليه و امامه. »

8- الغدير، ج 1، ص 197/ «من كنت مولاه فعلى مولاه » احقاق الحق، ج 6، ص 282/ ارجح المطالب، ص 571 و 448. صاحب فيض الغدير توضيحى بر احتجاج حضرت فاطمه دارد (فيض الغدير، ص 390).

9- ام سلمه دختر ابى اميه بن المغيرة مخزومى است مادرش عاتكه دختر عبدالمطلب است او دختر عمه پيامبر و همسر وى بود و در سال 65 هجرى وفات يافت. (اعلام خصال صدوق، ص 301)

10- معارج النبوة، ج 2، ص 318.

11- فيض الغدير، ص 388 - 389.

12- الغدير، ج 1، ص 17 و 18/ ملحقات احقاق الحق، ص 53/ معجم رجال الحديث، ج 23، ص 177.

13- اعلام النساء، ص 651/ بصائر الدرجات، ص 183، ح 4.

14- مانند «من سب عليا فقد سبنى و من سبنى فقد سب الله تعالى » (المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 121) و «قال رسول الله(صلي الله عليه و آله) كانى دعيت فاجيب و انى تارك فيكم الثقلين احدهما اكبر من الاخر كتاب الله عز و جل حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بيتى فانظروا كيف تخلفونى فيهما&raquo. اعلام النساء، ص 634 نقل از امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 92/ كشف الغمه، ج 2، ص 32، ارجح المطالب، ص 338، از طريق ابن عقده.

15- اعيان الشيعه، ج 3، ص 408/ جامع الرواة، ج 2، ص 455/ خلاف طوسى، ج 1، ص 5.

16- الغدير، ج 1، ص 17.

17- امالى مفيد، ص 55 و 56/ ارشاد مفيد، ص 163 و 164. مجموعه فضايل و عنايات اسماء بنت عميس به اهل بيت(عليه السلام) در ضمن مقاله اى مستقل در شماره هاى آينده به خوانندگان گرامى ارائه خواهد شد.

18- اعيان الشيعه، ج 3، ص 488.

19- رجال برقى، ص 60.

20- رجال شيخ طوسى، ص 33.

21- تنقيح المقال، ج 3، ص 73/ معجم رجال الحديث، ج 23، ص 881.

22- اعلام النساء، ص 488/ ارجح المطالب، ص 337.

23- «رجع رسول الله(صلي الله عليه و آله) من حجة حتى نزل بغدير خم ثم قام خطيبا بالهاجرة فقال: ايها الناس [من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره] ينابيع المودة، ص 40/ اعلام النساء، ص 489. روايت غديرى فاخته را در الغدير، ج 1، ص 18 و احقاق الحق، ج 2، ص 463 ببينيد.

24- عايشه در سال 57 در مدينه درگذشت و در بقيع دفن شد. (اعلام خصال صدوق، ص 315)

25- الغدير، ج 1، ص 48/ احقاق الحق، ج 2، ص 460.

26- الغدير، ج 1، ص 58. منصور بن حسين آبى معروف به ابوسعد صاحب كتاب نثرالدرر متوفى قرن پنجم كتابى به نام حديث الغدير نوشته و بنا به گفته مناقب ابن شهرآشوب اين كتاب راويان حديث غدير را بر حسب حروف الفبا برشمرده است. «غدير در آينه كتاب، ص 79»

27- الميزان فى تفسير القرآن، ص 59.

28- روايت فوق را حافظ بزرگ ابوموسى مدينى در كتاب خود آورده است. او مى گويد: اين حديث سلسله دار است. زيرا هر يك از فاطمه ها از عمه خود روايت كرده اند و اين روايت پنج خواهر برادر است كه هر يك از ديگرى نقل كرده اند. رك: اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب »، شمس الدين ابوالخير الجزرى، ص 32؛ احقاق الحق، ج 21، ص 26 و27؛ بحارالانوار، ج 36، ص 353؛ عوالم، ج 11، ص 444؛ اثبات الهدى، ج 2، ص 553 و ج 3، ص 127؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 578 و مسند فاطمه معصومه(سلام الله عليها)، سيد على رضا سيد كبارى، ص 56 (چاپ نشده).

29- ابواسحاق سعد بن ابى وقاص در سال 54 - 58 و عايشه بنت سعد در سال 117 وفات يافتند. نسايى روايت وى را نقل كرده است. به خصائص نسايى، ص 3 مراجعه شود.

30- التقريب، ابن حجر، ص 473.

31- الغدير، ج 1، ص 38- 41/ خصائص نسائى، ص 18 و 25. عايشه بنت سعد احاديث ديگرى راجع به فضايل اميرمؤمنان دارد؛ به اسنى المطالب، ص 52 و ملحقات احقاق الحق، ص 189 و 190 رجوع كنيد.

32- الغدير، ج 1، ص 38 - 41.

33- دارميه حجونيه از زنان فاضل، خردمند و فصيح بود. او استدلالى قوى داشت و در خط ولايت استوار بود. روايت او را ابن عبدربه در عقد الفريد از سهل بن ابى سهل تميمى از پدرش نقل كرده است.(عقد الفريد، ج 1، ص 352/ بلاغات النساء، ص 72)

34- متن كامل مباحثه دارميه حجونيه را در كتب ذيل بخوانيد: بلاغات النساء، ص 72/ العقد الفريد، ج 1، ص 162/ صبح الاعشى، ج 1، ص 259/ الغدير، ج 1، ص 209/ اعلام النساء المؤمنات، ص 333/ اعيان الشيعه، ج 6، ص 364.

35- رياض العلماء، ج 5، ص 704. او فاضل، عالم، مدقق و آگاه به اخبار و آثار بود.

36- اين متن در حلية المتقين، بخش مناظرات حسنيه، ذكر شده است. در باره موضوع مناظره حسنيه اختلاف است. سيد محسن امين در اعيان الشيعه، ذيل كلمه «حسنيه » مى گويد: اين [مناظره] از اختراعات ابوالفتوح رازى است. مرحوم خوانسارى در روضات الجنات اين مناظره را ذكر كرده است و شيخ آقابزرگ در ذريعه مى نويسد: الحسنيه: رسالة فى الامامة تنسب الى مؤلفها و هو بعض الجوارى من بنات الشيعة فيها مناظراتها مع علماء المخالفين فى عصر هارون الرشيد. (الذريعه، ج 7، ص 200، رقم 89/ نقل از اعلام النساء، ص 300 تا 301). براى تحقيق بيشتر در باره شخصيت حسنيه به تنقيح المقال، ج 3، ص 247/ رياض العلماء، ج 5، ص 407/ روضات الجنات، ج 1، ص 153/ الذريعة، ج 7، ص 200 و ج 4، ص 97 و ج 25، ص 296 و ج 5، ص 105 و 145 و 161/ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 75. معجم رجال الحديث، ج 23، ص 187 رجوع كنيد. خلاصه اى از مطالب كتب فوق در اعلام النساء ص 300 تا 302 آمده است.

37- الغدير، ج 1، ص 70.

38- پيام غدير، عذرا انصارى، ايشان روايت را از تاريخ دمشق، باب تاريخى على بن ابى طالب (عليه السلام) ص 51 نقل نموده اند.

39- رجال برقى، ص 60/ معجم رجال الحديث، ج 23، ص 197، رقم 15659.

40- تهذيب التهذيب، ج 12، ص 470.

41- اعيان الشيعة، ج 8، ص 39 - ملحقات احقاق الحق، ص 262

42- همان، ص 54.

منبع: ماهنامه كوثر، ش 2، محمد عابدى

کمپین رهروان غدیر

 

حديث الغدير

حديث الغدير :
ومن الأدلة التي إستدلوا بها كذلك ما يسمى بحديث الغدير ..
أي غدير ؟ غدير خم وهو غدير قريب من الجحفة بين مكة والمدينة , وكان هذا في حجة الوداع في رجوع النبي صلى الله عليه وسلم من الحج قبيل وفاته بثلاثة أشهر تقريباً .
هذه الحادثة أخرجها الإمام مسلم في صحيحه من حديث زيد بن أرقم قال : [ قام رسول الله فينا خطيباً بماء يُدعى خما بين مكة والمدينة فحمد الله وأثنى عليه وأثنى عليه ووعظ وذَكّر ثم قال : ( أما بعد ألا يا أيها الناس إنما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فأجيب وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله فيه الهدى والنور فخذوا بكتاب الله وأستمسكوا به ) قال : فحث على كتاب الله ورغّب فيه ثم قال : ( وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي ,أذكركم الله في أهل بيتي , أذكركم الله في أهل بيتي ) قال حصين الراوي عن زيد ومن أهل بيته يا زيد أليس نساءه من أهل بيته قال : نعم ولكن أهل بيته من حُرم الصدقة بعده . قال : ومن هم ؟ قال : هم آل علي وآل عقيل وآل جعفر وآل العباس . قال : كل هؤلاء حُرم الصدقة ؟ , قال : نعم . ] أخرجه الإمام مسلم في صحيحه 65.

هذا الحديث يستدلون به على خلافة علي بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم مباشرة بدلالة ( من كنت مولاه فعلي مولاه ) قالوا المولى هو الحاكم والخليفة إذاٍ علي هو الخليفة بعد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم مباشرة .
- وجوابها:
1- لو كان النبي صلى الله عليه وسلم يريد خلافة علي كان يقول هذا في يوم عرفه عند اجتماع الحجاج .
2- هم يقولون النبي كان خائفاً !! أن يبلغ هذه الخلافة !!النبي صلى الله عليه وسلم يخاف ممن من الصحابة !! الذين تركوا أموالهم وأولادهم وديارهم وهاجروا في سبيل الله!!. 3-لماذا قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم هذا الكلام لأهل المدينة خاصة ومن جاورها ولم يقل هذا الكلام لأهل الحج كلهم من أهل المدينة وغيرهم خاصة إذا علمنا أن غدير خم يبعد عن مكة قريباً من 250 كيلو متر .
4- لو كان النبي صلى الله عليه وآله وسلم يريد الخليفة كان يأتي بكلمة صريحة واضحة ما يأتي بكلمة تحتمل أكثر من عشرة معاني .
5- أما كلمة مولى أنها حاكم هذا ليس بسليم قال الله تبارك وتعالى { فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ } سماها مولى وذلك لشدة الملاصقة وشدة اللُحمة والقرب.
6- إن الموالاة وصف ثابت لعلي رضي الله عنه قال الله تبارك وتعالى : { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ } فكل المؤمنين بعضهم أولياء بعض كما قال الله تبارك وتعالى .
7- يقول عالمهم النوري الطبرسي : ( لم يصرح النبي لعلي بالخلافة بعده بلا فصل في يوم غدير خم وأشار إليها بكلام مجمل مشترك بين معانٍ يُحتاج إلى تعيين ما هو المقصود منها إلى قرائن ) فصل الخطاب ص 205 و 206 إذا كان الأمر كذلك فكيف بعد ذلك يُقال أن هذا الحديث نص على خلافة علي بعد النبي صلى الله عليه وآله وسلم .

کمپین رهروان غدیر

 

چه کسی وصی رسول خدا است؟

چه کسی وصی رسول خدا است؟

الف: علی بن ابیطالب وصی رسول الله
 الكامل – عبد الله بن عدي – ج 4 – ص 14
فحدثنا محمد بن منير ثنا علي بن سهل ثنا محمد بن حميد ثنا سلمة حدثني محمد بن إسحاق عن شريك بن عبد الله عن أبي ربيعة الإيادي عن ابن بريدة عن أبيه ان رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : [ لكل نبي وصي ووارث وان عليا وصيي ووارثي
خلاصه ترجمه: ............ پیامبر اکرم فرمودند: برای هر پیامبر  جانشینی است و همانا علی بن ابیطالب جانشین و وارث من است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 42 - ص 392
محمد بن حميد نا علي بن مجاهد عن محمد بن إسحاق عن شريك بن عبد الله النخعي عن أبي ربيعة الأيادي عن ابن بريدة عن أبيه أن النبي ( صلى الله عليه وسلم ) قال إن لكل نبي وصيا ووارثا وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الموضوعات - ابن الجوزي - ج 1 - ص 376
 حدثنا محمد بن إسحاق عن شريك بن عبد الله عن أبي ربيعة الأيادي عن ابن بريدة عن أبيه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم : " لكل نبي وصى ، وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) - ابن الدمشقي - ج 1 - ص 107
عن بريدة [ الأسلمي ] قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لكل نبي وصي ووارث وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي – ج 1 – ص 235
قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم : لكل نبي وصى ووارث ، وإن عليا وصيي ووارثي
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الكامل|عبد الله بن عدي|4|365|مهمترين مصادر رجال سنى|قراءة وتدقيق : يحيى مختار غزاوي|الثالثة|محرم 1409 – 1988 م||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||الطبعة الأولى تحقيق : الدكتور سهيل زكار 1404 – 1984 م / الثانية 1405 – 1985 م / الثالثة منقحة وبها تعليقات وزيادات كثيرة – قرأها ودققها على المخطوطات يحيى مختار الغزاوي – محرم 1409 – 1988 م
تاريخ مدينة دمشق|ابن عساكر|42|571|مهمترين مصادر رجال سنى|علي شيري||1415|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||
الموضوعات|ابن الجوزي|1|597|مهمترين مصادر رجال سنى|ضبط وتقديم وتحقيق : عبد الرحمن محمد عثمان|الأولى|1386 – 1966 م||المكتبة السلفية – المدينة المنورة||
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع)|ابن الدمشقي|1|871|مصادر سيره پيامبر وائمه|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1415|دانش|مجمع إحياء الثقافة الإسلامية – قم – ايران||
ينابيع المودة لذوي القربى|القندوزي|1|1294|مصادر سيره پيامبر وائمه|سيد علي جمال أشرف الحسيني|الأولى|1416|أسوه|دار الأسوة للطباعة والنشر||

ب: وصی رسول دینش را زنده می کند
 شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج 1 – ص 99
عن مطر ، عن أنس قال : قلنا لسلمان : سل النبي من وصيه ؟ فقال له سلمان : يا رسول الله من وصيك ، قال : يا سلمان من كان وصي موسى ، فقال : يوشع بن نون . قال : فإن وصيي ووارثي يقضي ديني وينجز موعودي علي بن أبي طالب .

خلاصه ترجمه:… به سلمان گفتیم سوال کن از رسول که چه کسی وصی اوست. سلمان هم این سوال را از رسول الله پرسید: پیامبر فرمود. وصی موسی چه کسی بود؟ سلمان جواب داد: یوشع بن نون. پیامبر فرمودند: همانا جانشین و وارث من و کسی که دین مرا زنده می کند علی بن ابیطالب است.

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نهج الإيمان – ابن جبر – ص 197 – 198
 أنس بن مالك قال : ‹ صفحه 198 › قلنا لسلمان : سل النبي من وصيه . فقال له سلمان : يا رسول الله من وصيك ؟ فقال : يا سلمان من كان وصي موسى ؟ قال : يوشع بن نون . قال : قال وصيي ووارثي يقضي ديني وينجز موعدي علي بن أبي طالب
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع) – ابن الدمشقي – ج 1 – ص 107
عن أنس قال : قلت لسلمان الفارسي : سل النبي صلى الله عليه وسلم من وصيه ؟ فقال سلمان : يا رسول الله من وصيك ؟ قبال : يا سلمان من كان وصي موسى ؟ قال : يوشع بن نون . فيقال : إن وصيي ووارثي يقضي ديني وينجز موعدي علي بن أبي طالب . خرجه الإمام أحمد في المناقب
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
ينابيع المودة لذوي القربى – القندوزي – ج 1 – ص 235
وصيي ووارثي يقضى ديني وينجز موعدي علي بن أبي طالب .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شواهد التنزيل|الحاكم الحسكاني|1|ق 5|مصادر تفسير سنى|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1411 – 1990 م||مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية||

نهج الإيمان|ابن جبر||ق 7|مصادر سيره پيامبر وائمه|السيد أحمد الحسيني|الأولى|1418|ستارة – قم|مجتمع إمام هادي (ع) – مشهد||

جواهر المطالب في مناقب الإمام علي (ع)|ابن الدمشقي|1|871|مصادر سيره پيامبر وائمه|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1415|دانش|مجمع إحياء الثقافة الإسلامية – قم – ايران||

ينابيع المودة لذوي القربى|القندوزي|1|1294|مصادر سيره پيامبر وائمه|سيد علي جمال أشرف الحسيني|الأولى|1416|أسوه|دار الأسوة للطباعة والنشر||
حال چند سوال از برادران اهل سنت
الف: نظرتون در مورد حدیث (غدیر) چیه؟ چند تا از سندهای این حدیث رو بنویسید:

مسند احمد – الإمام احمد بن حنبل – ج 1 – ص 84
 من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سنن ابن ماجة – محمد بن يزيد القزويني – ج 1 – ص 45
 من كنت مولاه فعلى مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سنن الترمذي – الترمذي – ج 5 – ص 297
 من كنت مولاه فعلى مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فضائل الصحابة – النسائي – ص 14
قال من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المستدرك – الحاكم النيسابوري – ج 3 – ص 109
فقال من كنت مولاه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مجمع الزوائد – الهيثمي – ج 7 – ص 17
قال من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مجمع الزوائد – الهيثمي – ج 9 – ص 104
 قالا خطب رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم فقال من كنت مولاه فعلى مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فتح الباري – ابن حجر – ج 7 – ص 61
اما حديث من كنت مولاه فعلي مولاه فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جدا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عمدة القاري – العيني – ج 18 – ص 206
قال : من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تحفة الأحوذي – المباركفوري – ج 10 – ص 147
رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المصنف – عبد الرزاق الصنعاني – ج 11 – ص 225
فقال النبي صلى الله عليه وسلم : من كنت مولاه فإن عليا مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المعيار والموازنة – أبو جعفر الإسكافي – ص 210 – 211
 فبلغ ذلك النبي عليه السلام فقال : " من كنت مولاه ‹ صفحه 211 › فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
المصنف – ابن أبي شيبة الكوفي – ج 7 – ص 495
فأخذ بيد علي فقال : " من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تأويل مختلف الحديث – ابن قتيبة – ص 44
قول رسول الله صلى الله عليه وسلم من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
الآحاد والمثاني – الضحاك – ج 4 – ص 325
رسول الله قال : من كنت مولاه فعلي مولاه .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
كتاب السنة – عمرو بن أبي عاصم – ص 552
 من كنت مولاه فعلي مولاه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مسند احمد|الإمام احمد بن حنبل|1|241|مصادر حديث سنى – فقه|||||دار صادر – بيروت – لبنان||
سنن ابن ماجة|محمد بن يزيد القزويني|1|273|مصادر حديث سنى – فقه|تحقيق وترقيم وتعليق: محمد فؤاد عبد الباقي||||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع||
سنن الترمذي|الترمذي|5|279|مصادر حديث سنى – فقه|تحقيق وتصحيح : عبد الرحمن محمد عثمان|الثانية|1403 – 1983 م||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||سنن الترمذي وهو جامع الصحيح
فضائل الصحابة|النسائي||303|مصادر حديث سنى – فقه|||||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||
المستدرك|الحاكم النيسابوري|3|405|مصادر حديث سنى – فقه|إشراف : يوسف عبد الرحمن المرعشلي||||||طبعة مزيدة بفهرس الأحاديث الشريفة
مجمع الزوائد|الهيثمي|7|807|مصادر حديث سنى – فقه|||1408 – 1988 م||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدين القدسي مؤسس مكتبة القدسي بالقاهرة
مجمع الزوائد|الهيثمي|9|807|مصادر حديث سنى – فقه|||1408 – 1988 م||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدين القدسي مؤسس مكتبة القدسي بالقاهرة
فتح الباري|ابن حجر|7|852|مصادر حديث سنى – فقه||الثانية||دار المعرفة للطباعة والنشر بيروت – لبنان|دار المعرفة للطباعة والنشر بيروت – لبنان||
عمدة القاري|العيني|18|855|مصادر حديث سنى – فقه||||بيروت – دار إحياء التراث العربي|دار إحياء التراث العربي||
تحفة الأحوذي|المباركفوري|10|1282|مصادر حديث سنى – فقه||الأولى|1410 – 1990 م||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||
المصنف|عبد الرزاق الصنعاني|11|211|مصادر حديث سنى – عام|تحقيق وتخريج وتعليق : حبيب الرحمن الأعظمي||||منشورات المجلس العلمي||
المعيار والموازنة|أبو جعفر الإسكافي||220|مصادر حديث سنى – عام|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1402 – 1981 م||||
المصنف|ابن أبي شيبة الكوفي|7|235|مصادر حديث سنى – عام|تحقيق وتعليق : سعيد اللحام|الأولى|جماد الآخرة 1409 – 1989 م||دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||طبعة مستكملة النص ومنقحة ومشكولة ومرقمة الأحاديث ومفهرسة / راجعه وصححه وأشرف على إخراجه : مكتب الدراسات والبحوث في دار الفكر
تأويل مختلف الحديث|ابن قتيبة||276|مصادر حديث سنى – عام|||||دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان||قوبلت على ثلاث نسخ مخطوطة : 1- الأولى دمشقية بخط العلامة جمال الدين القاسمي 2- الثانية بغدادية قرأها وصححها العلامة فخر العراق محمود الشكري الألوسي 3- الثالثة مصرية في المكتبة الخديوية بخط السيد الفاضل محمد خلوصي حافظ الكتب بمكتبة راغب باشا
الآحاد والمثاني|الضحاك|4|287|مصادر حديث سنى – عام|باسم فيصل أحمد الجوابرة|الأولى|1411 – 1991 م||دار الدراية للطباعة والنشر والتوزيع||

كتاب السنة|عمرو بن أبي عاصم||287|مصادر حديث سنى – عام|بقلم : محمد ناصر الدين الألباني|الثالثة|1413 – 1993 م||المكتب الإسلامي – بيروت – لبنان||

البته اینها فقط چند سند بود. اگر دوست داشته باشید سندهای بیشتری برایتان ذکر خواهیم کرد.

حال شما بگویید با ضمیمه این دو حدیث نمی توان گفت حق علی بن ابیطالب غصب شده:

حدیث وصی + حدیث غدیر = ؟

البته دوستان اهل سنت در این مقوله زحمت کشیده اند و چندین توجیه بیان کرده اند که با هم بررسی می کنیم:

الف: منظور از (مولا) به معنای دوستی بوده است:

خب چند سوال؟

1-      چرا رسول خدا باید حدود 120 هزار نفر را در گرمای شدید نگه دارد؟ تنها به خاطر اینکه بگوید علی بن ابیطالب را دوست دارد؟ این مطلب را تمامی مسلمین میدانسته اند. زیرا قبل از روایات زیادی در مورد علی بن ابیطالب فرموده بود:

-          حدیث منزلت ( انت منی بمنزله هارون من موسی…..)

-          ازدواج دختر عزیزش فاطمه ( سیده النساء العالمین) با علی بن ابیطالب

-          داستان لیله المبیت

-          داستان عشیره القریبن

-          روز خیبر (یحب الله و رسوله و حیبه الله و رسوله)

-          روز خندق (برز الایمان کله الی الشرک کله)

و صدها روایت دیگر

آیا منطقی است که بگوییم تنها و تنها برای دوستی چنین گفته است؟

اگر اینگونه که شما می گویید باشد چرا خلیفه ثانی جناب عمر بن خطاب چنین گفته است:

شواهد التنزيل – الحاكم الحسكاني – ج 1 – ص 200

 فقال له عمر بن الخطاب : بخ بخ لك يا ابن أبي طالب .

ترجمه: پس عمر بن خطاب به علی بن ابیطالب چنین گفت: تبریک بر تو ای علی بن ابیطالب

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

تاريخ مدينة دمشق – ابن عساكر – ج 42 – ص 233

فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم فأنزل الله عز وجل " اليوم أكملت لكم دينكم

ترجمه: پس عمر گفت: تبریک بر تو ای علی همانا تو مولای من و مولای تمام مسلمین هستی. و همانا خداوند نازل کرد در این وقت آیه (الیوم اکمیت لکم دینکم)

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

البداية والنهاية – ابن كثير – ج 7 – ص 386

 فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم فأنزل الله عز وجل * ( اليوم أكملت لكم دينكم )

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

شواهد التنزيل|الحاكم الحسكاني|1|ق 5|مصادر تفسير سنى|الشيخ محمد باقر المحمودي|الأولى|1411 – 1990 م||مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي- مجمع إحياء الثقافة الإسلامية||

تاريخ مدينة دمشق|ابن عساكر|42|571|مهمترين مصادر رجال سنى|علي شيري||1415|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان|دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان||البداية والنهاية|ابن كثير|7|774|مصادر تاريخ|تحقيق وتدقيق وتعليق : علي شيري|الأولى|1408 – 1988 م||دار إحياء التراث العربي – بيروت – لبنان||
چند مطلب در مورد این روایت:

-          اهل سنت می گویند جناب عمر بن خطاب یکی از صحابه عظیم الشان رسول خدا بوده است. آیا قبلا روایاتی را که رسول در شان علی فرموده است را شنیده یا نه؟ چرا ان موقع چنین نگفته است؟
-
          به راستی آیا بیان کردن همگانی محبت رسول خدا به علی بن ابیطالب اینقدر دور از ذهن بوده است که بعد از اینکه رسول این دوستی را برای مردم در کنار برکه (خم)فرمود. دین اسلام کامل شد؟ اگر منظور از (مولا) همان دوستی باشد که خیلی زودتر از ان باید دین کامل می شد.
ب: گروهی دیگر از دوستان اهل سنت که خیلی قصد توجیه دارند. می گویند: (منظور از علی بن ابیطالب..حتما علی بن ابیطالب پدر حسنین نیست. زیرا علی بن ابیطالب دیگری هم در بین مردم بودند. از قبیل علی بن ابیطالب قیروانی)
خب یه سوال؟
بر فرض اینکه ما قبول کنیم. جانشین رسول خدا علی بن ابیطالب پدر حسنین نیست بلکه یک علی بن ابیطالب هست. خب یک سوال؟
چرا به فرمایش رسول خدا عمل نکردید؟
نکنه اسم جناب ابوبکر هم علی بن ابیطالب بوده است؟

ج: اقرار علمای اهل سنت

امام ابو حامد غزالي (505 هـ)
وي همان‌گونه كه در شرح حال و شناخت شخصيت او مي‌آيد يكي از اعاظم و أكابر علماي اهل سنّت است كه اين گونه مي‌گويد:‌
لكن أسفرت الحجة وجهها وأجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر: بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. فهذا تسليم ورضى وتحكيم. ثم بعد هذا غلب الهوى لحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود البنود وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار سقاهم كأس الهوى، فعادوا إلى الخلاف الأول فنبذوه وراء ظهورهم، واشتروا به ثمنا قليلا.
لكن حجت روي خود را آشكار نمود و جمعيت مردم براي شنيدن متن خطبه حديثي كه در روز غدير خم كه مورد اتفاق همه مي‌باشد جمع گرديدند. [در آن خطبه] پيامبر مي‌فرمايد: «هركس من مولاي اويم علي مولاي اوست». همين جا بود كه عمر به علي گفت: يا ابا الحسن! تبريك، تبريك! از اين به بعد تو مولاي من و مولاي هر زن و مرد مؤمني گرديدي.
اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.
و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشتند و عهد و پيمان خود را پشت سر افكنده و آن را به قيمتي اندك فروختند.
مجموعة رسائل الإمام الغزالي، كتاب سر العالمين ص483 ، طبعة مصححة منقحة، إبراهيم أمين محمد، المكتبة التوفيقية.
سبط بن جوزي ضمن تأييد انتساب كتاب سرالعالمين به غزالي عين كلام او را آورده و سخن او را بدون هيچ‌گونه ردّي نقل كرده است:
وذكر أبو حامد الغزالي في كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظا تشبه هذا. فقال قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ يا أبا الحسن أصبحت مولاي ومولى كل مؤمن ومؤمنة. قال: وهذا تسليم ورضى وتحكيم، ثم بعد هذا غلب الهوى حبا للرياسة وعقد البنود وخفقان الرايات وازدحام الخيول في فتح الأمصار وأمر الخلافة ونهيها، فحملهم على الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنا قليلا فبئس ما يشترون.
أبو حامد غزالي در كتاب سر العالمين وكشف ما في الدارين ألفاظي شبيه به اين مطالب را در كتاب خود آورده است. رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم روز غدير خم به علي گفت: «من كنت مولاه فعلي مولاه».
اين سخن عمر در حقيقت تسليم در برابر امر و رضايت و تحكيم آن بود. امّا بعد از آن بود كه هوي و هوس براي حبّ رياست بر او غلبه كرد و او عمود خلافت را به دوش گرفت. و قرار‌ها و پيمان‌ها در خفقان هوي و هوس و زد و خورد نيزه‌ها و ازدحام اسب‌ها و سپاهيان و لشكر كشي براي فتح كشور‌ها فراموش شد و آنها از شراب هوي و هوس سيراب گرديدند.
و به همين خاطر بود كه مردم به همان اختلافات روز اوّل بازگشت نمودند و عهد و پيمان خود را به پشست سر خود افكندند و آن را به قيمتي اندك فروختند.
تذكره خواص الإمامة، ص 62.
ذهبي در حالي كه تحت تأثير شخصيت غزالي قرار گرفته در مقام توجيه سخنان وي برآمده اين چنين مي‌گويد:
وما أدري ما عذره في هذا؟ والظاهر أنه رجع عنه، وتبع الحق، فإن الرجل من بحور العلم، والله أعلم.
نمي‌دانم غزالي براي اين سخن خود چه عذري خواهد داشت؟ ولي ظاهراً غزالي از اين نظر خود بازگشته و دوباره از حق پيروي كرده است. و به راستي كه او از دريا‌هاي علم است. والله اعلم.
سير أعلام النبلاء، ذهبي، ج 19، ص 328.
محمد بن طلحة شافعي (652هـ)
محمد بن طلحه شافعي از علماي بزرگ اهل سنّت در قرن هفتم هجري ‌ مي‌گويد:
فيكون معنى الحديث: من كنت أولى به أو ناصره أو وارثه أو عصبته أو حميمه أو صديقه فإن عليا منه كذلك، وهذا صريح في تخصيصه لعلي بهذه المنقبة العلية وجعله لغيره كنفسه … بما لم يجعله لغيره. وليعلم: أن هذا الحديث هو من أسرار قوله تعالى … فإنه أولى بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وكل معنى أمكن إثباته مما دل عليه لفظ (المولى) لرسول الله فقد جعله لعلي عليه السلام. وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة علية ومكانة رفيعة خصه صلى الله عليه وسلم بها دون غيره، فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد وموسم سرور لأوليائه.
معناى حديث غدير اين است: هر كس كه من بر او أولى و سزاوارترم و يا ناصر و وارث و يا پشتيبان و دوست صميمي او هستم علي هم براي او اين چنين است. و اين كلام صريح در تخصيص علي به اين منقبت بلند بوده و او را براي ديگران مانند خود قرار داده و اين خصوصيت را براي ديگري قائل نشده است .
از اين رو معلوم مي‌شود كه اين حديث از أسرار سخن خداي تعالى است … كه [مضمون آن] در آيه مباهله نيز آمده. پس به درستي كه علي از همه كس بر مؤمنين اولي و سزاوارتر است و ناصر مؤمنين و سيد آقاي مؤمنين است. و هر معنايى كه امكان داشته باشد از لفظ «مولي» براي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم إثبات كنيم همان را براي علي مي‌توان ثابت نمود. و اين مرتبه‌اي بلند و والا و منزلتي دست نيافتني و درجه‌اي عالي و جايگاه رفيع است كه پيامبر آن را به علي و نه به ديگري اختصاص داده است.
و از اين روست كه روز غدير روز عيد و موسم سرور براي دوست‌داران علي [عليه السلام‌] گشته است.
مطالب السئول، ص 45-44
شخصيت محمد بن طلحه شافعي نزد علماي اهل سنّت
هو: أبو سالم محمّد بن طلحة بن محمّد القرشي العدوي الشافعي المتوفّى سنة 652، ووصفه الذهبي بالعلّامة الأوحد، برع في المذهب واصوله وشارك في فنون.
أبو سالم محمّد بن طلحه بن محمّد قرشي عدوي شافعي متوفّاى سال 652هـ . كه ذهبي وي را به علّامه بي نظير در مذهب و اصول و داراي فنون و هنر‌هاي مختلف توصيف كرده است.
سير أعلام النبلاء، ج 23، ص293.
تاج الدين سُبْكي در باره او مي‌گويد:
تفقه وبرع في المذهب وسمع الحديث بنيسابور من المؤيد الطوسي وزينب الشعرية وحدث بحلب ودمشق. روى عنه الحافظ الدِّمياطي ومجدُ الدين بن العَديم. وكان من صدور الناس، وَلي الوزارة بدمشق يومين، وتركها، وخرج عمّا يملكه من ملبوس ومَمْلوك وغيره وتزَهَّد.
فقيه گرديد و در مذهب نوآوري كرد و در نيشابور از مؤيد طوسي و زينب شعريه حديث شنيد و در حلب و دمشق بزرگ شد. و از او حافظ دمياطي و مجدُ الدين بن عَديم روايت نقل نمو‌ده‌اند. و او از بزرگان بود، و دو روز به وزارت دمشق نائل شد و آن را ترك نمود، و تمام ثروت خود از دارايي و غلامان را رها كرد و گوشه عزلت گزيد و به زهد و تقوا مشغول گرديد
طبقات الشافعية الكبرى، ج 8، ص63، الطبقه السادسه، فيمن توفي بين الستمائه والسبعمائه.
سبط ابن الجوزي (654هـ)
ابن حجر در «الصواعق المحرقه» و سمهودي در «جواهر العقدين» اين مطلب را از كتاب او «تذكره خواص الأمه في معرفة الأئمه» نقل مي‌كنند:
… (العاشر) بمعنى الأولى قال الله تعالى: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» أي: أولى بكم … والمراد من الحديث: الطاعة المخصوصة فتعين العاشر. ومعناه: من كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به. وقد صرح بهذا المعنى الحافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد الثقفي الأصبهاني في كتابه المسمى بمرج البحرين، فإنه روى هذا الحديث بإسناده إلى مشايخه وقال فيه: فأخذ رسول الله بيد علي وقال: من كنت وليه وأولى به من نفسه فعلي وليه. فعلم أن جميع المعاني راجعة إلى الوجه العاشر. ودل عليه أيضا قوله عليه السلام: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.
… معناي دهم براي مولي به معنى أولى و سزاوارتر است. خداوند تعالى مي‌فرمايد: «فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من الذين كفروا مأواكم النار هي مولاكم» در اين جا نيز مولي به معني أولى و سزاوارتر به خود شماست.
پس مراد از حديث غدير: اطاعت مخصوصة [از علي عليه السلام‌] است پس [براي حديث غدير] معناي دهم متعين گرديد. و معناي آن اين است: كسي كه من براي او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.
و به همين معنى حافظ أبو الفرج يحيى ابن سعيد ثقفي اصبهاني در كتابش «مرج البحرين» تصريح نموده است. وي اين روايت را با إسنادش به مشايخ خود روايت كرده و گفته:
رسول الله دست علي راگرفت و فرمود: هر كس من ولي او بر او از خود او سزاوارترم از اين به بعد علي بر او سزاوارتر است.
پس دانسته شد كه تمام معاني كلمه «مولي»به معناي دهم بازگشت كرد.
و دليل بر اين مطلب نيز سخن خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در ابتداي حديث غدير است كه فرمود: «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟»
كه اين سخن نص صريح در إثبات إمامت علي و لزوم قبول اطاعت از او است.
محمد بن يوسف كنجي شافعي (658 هـ)
قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي: «لو كنت مستخلفا أحدا لم يكن أحد أحق منك» … وهذا الحديث وإن دل على عدم الاستخلاف لكن حديث غدير خم دال على التولية وهي الاستخلاف. وهذا الحديث أعني حديث غدير خم ناسخ لأنه كان في آخر عمره صلى الله عليه وسلم.
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به علي [عليه السلام‌] فرمود: «اگربخواهم فردي را جانشين خود قرار دهم از تو شايسته‌تر كسي نيست و اين حديث اگر چه بر خلافت دلالت نمي‌كند ولي حديث غدير خم دلالت بر ولايت دارد كه همان استخلاف (به خلافت برگزيدن) مي‌باشد. و اين حديث يعني حديث غدير خم ناسخ هر چيز ديگري است چون اين اتّفاق در آخر عمر آن حضرت روي داده است.
كفاية الطالب في مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 166 – 167
سعيد الدين فرغاني
… جعله النبي صلى الله عليه وسلم وصيه وقائما مقام نفسه بقوله : من كنت مولاه فعلي مولاه . وذلك كان يوم غدير خم على ما قاله كرم الله وجهه في جملة …
… رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم [حضرت] علي [عليه السلام‌] را وصي خود و قائم مقام خود قرار داد و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». واين واقعه در روز غدير خم بود …
شرح تائية ابن فارض ر . ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 203.
تقي الدين مقريزي (840هـ)
مقريزي از شخصي به نام ابن زولاق مطلبي نقل مي‌كند و بدون ردّ آن اين گونه مي‌آورد:
وقال ابن زولاق: وفي يوم ثمانية عشر من ذي الحجة سنة 362 وهو يوم الغدير يجتمع خلق من أهل مصر والمغاربة ومن تبعهم للدعاء، لأنه يوم عيد، لأن رسول الله صلى الله عليه وسلم عهد إلى أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فيه واستخلفه …
ابن زولاق گفته است: در روز هجده ذي الحجة سال 362 هـ كه اين روز غدير مي‌باشد جمعي از مردم أهل مصر و مغاربه و توابع آن براي دعاء دور يكديگر جمع مي‌شوند، چون اين روز، روز عيد است، به اين علّت كه رسول الله صلى الله عليه وسلم أمير المؤمنين علي بن أبي طالب را در اين روز به خلافت برگزيد…
المواعظ والاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 2 ، ص 220 .
شهاب الدين دولت آبادي
أن حديث الغدير يدل على خلافة أمير المؤمنين عليه السلام ونيابته عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، وأنه يدل على وجوب إطاعة علي ولزوم اتباعه عليه السلام .
حديث غدير بر خلافت و نيابت أمير المؤمنين عليه السلام از جانب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و نيز بر وجوب إطاعت و تبعيت از او دلالت دارد.
من كتابه هدايه السعداء، مخطوط، ر. ك . نفحات الأزهار، آيه الله سيد علي ميلاني، ج 9، ص 211 .
حال شما بگویید؟
چه کسی وصی رسول است؟
چه کسی جانشین رسول است؟
منتظر جواب هستم

کمپین رهروان غدیر

اگر مراد رسول خدا (ص) از حديث غدير ، ولايت امير مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقيفه به آن احتجاج نشد؟ - 2

2 . تمام وقايع سقيفه نقل نشده است :

 

بي‌ترديد كسي نمي تواند به صورت قطعي ادعا كند كه حتماً در سقيفه به حديث غدير احتجاج نشده است ؛ زيرا در طول اين چهارده قرن علماي سني تمام تلاش خود را وقف اين مسأله كرده‌اند كه آثار ولايت اهل بيت عليهم السلام را از كتاب‌هاي سني حذف نمايند . و نيز اين مسأله ثابت است كه نقل مشاجرات صحابه از گناهان نابخشودني در مذهب سني است ؛ به طوري كه برخي از آن‌ها ادعاي اجماع كرده‌اند كه واجب است تمام آن‌چه در باره مشاجرات صحابه نقل شده حذف شود . ما به چند اعتراف از علماي سني در اين باره بسنده مي‌كنيم :

 

احمد بن حنبل معتقد است كه اگر كسي مشاجرات و درگيري‌هاي صحابه را نقل كند ، بايد توسط حاكم وقت مجازات شود و اگر توبه نكرد بايد آن قدر در زندان بماند تا بميرد . أبو يعلي در طبقات الحنابله مي‌نويسد :

 

ومن الحجة الواضحة الثابتة البينة المعروفة ذكر محاسن أصحاب رسول الله كلهم أجمعين والكف عن ذكر مساويهم والخلاف الذي شجر بينهم ... .

 

لا يجوز لأحد أن يذكر شيئا من مساويهم ولا يطعن على أحد منهم بعيب ولا بنقص فمن فعل ذلك فقد وجب على السلطان تأديبه وعقوبته ليس له أن يعفو عنه بل يعاقبه ويستتيبه فإن تاب قبل منه وإن ثبت عاد عليه بالعقوبة وخلده الحبس حتى يموت أو يتراجع.

 

طبقات الحنابلة ، محمد بن أبي يعلى أبو الحسين (متوفاي521 هـ) ج 1 ، ص 30 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محمد حامد الفقي .

 

نقل کردن خوبي هاي همه اصحاب رسول خدا و پرهيز از نقل بدي هاي ايشان و درگيري هاي ايشان با دليل واضح و آشکار ، ثابت شده است ...

 

جايز نيست کسي چيزي از بدي هاي ايشان را نقل کرده و يا بر کسي از ايشان عيب و نقصي بگيرد ؛ و اگر کسي چنين کرد ، بر سلطان لازم است که او را تاديب و عقوبت کرده و حق بخشيدن وي را ندارد ؛ بلکه بايد او را شکنجه کرده توبه دهند ؛ که اگر توبه کرد از وي پذيرفته مي شود ؛ اما اگر قبول نکرد دوباره بايد او را شکنجه کرده و حبس ابد نمايند ، تا اينکه بميرد ؛ مگر آنکه از نظر خويش برگردد .

 

و ابن تيميه حرّاني كتمان مشاجرات صحابه را از مذهب اهل سنت مي‌داند :

 

كان من مذاهب أهل السنة الإمساك عما شجر بين الصحابة .

 

منهاج السنة النبوية ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (متوفاي728 هـ) ج 4 ، ص 448 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم .

 

پرهيز از نقل درگيري هاي بين صحابه از مذهب اهل سنت بوده است

 

و از همه مهمتر اين كه محمد بن عبد الوهاب سكوت در برابر مشاجرات صحابه را اجماع اهل سنت دانسته و كسي را در مذمت معاويه چيزي بگويد ، از اين اجماع و در نتيجه از اهل سنت خارج مي‌داند .

 

وأجمع أهل السنة على السكوت عما شَجَر بين الصحابة رضي الله عنهم . ولا يقال فيهم إلا الحسنى . فمن تكلم في معاوية أو غيره من الصحابة فقد خرج عن الإجماع .

 

مختصر السيرة ، محمد بن عبد الوهاب (متوفاي1206 هـ) ج 1 ، ص 322 ، ناشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد العزيز بن زيد الرومي ، د . محمد بلتاجي ، د . سيد حجاب .

 

اجماع اهل سنت است که بايد از نقل درگيري هاي بين صحابه سکوت کرده و در مورد ايشان جز خوبي نگفت ؛ به همين سبب اگر کسي در مورد معاويه يا شخص ديگري سخني بگويد از اين اجماع خارج است !!!

 

حال با در نظر گرفتن اين سانسور شديد ، آيا توقع بي‌جايي نيست كه انتظار داشته باشيم اهل سنت تمام وقايع سقيفه را نقل و چيزي‌هايي را بنويسند كه خلاف اعتقادات آن‌ها باشد ؟!

 

پس از كجا معلوم كه در سقيفه به حديث غدير نيز احتجاج شده باشد ؛ اما توسط علماي امانت دار سني محو شده باشد ؟!

3 . طرح غدير ، مخالف فلسفه تشكيل سقيفه :

 

با توجه به آن چه در باره حاضرين در مدينه در زمان رحلت رسول گرامي اسلام و شرکت کنندگان در سقيفه و نيز انگيزه جمع شدن انصار گفتيم ، روشن مي شود كه انصار و مهاجرين ، در سقيفه جمع شده بودند كه شخصي از قوم و قبيله آن‌ها به خلافت برسد ؛ بنابراين طرح غدير مخالف فلسفه حضور آنان در سقيفه بود و اصل اجتماع آنان را زير سؤال مي‌برد . اگر آن‌ها مي‌خواستند بحث غدير را پيش بكشند‌ ، هرگز در سقيفه جمع نمي‌شدند .

3 . هيچ يك از ياران امير مؤمنان عليه السلام در سقيفه حضور نداشتند :

 

امير مؤمنان عليه السلام و هيچ يك از بني هاشم و نيز كساني كه از ياران خاص آن حضرت به حساب مي‌آمدند ، در سقيفه حضور نداشتند ؛ بلكه يا در جيش اسامه و يا به همراه امير مؤمنان عليه السلام مشغول غسل و كفن رسول خدا صلي الله عليه وآله بودند . وقتي هيچ يك از آن‌ها حضور نداشته‌اند چگونه مي‌توانسته‌اند كه به حديث غدير احتجاج نمايند ؟

4 . احتجاج به حديث غدير بعد از سقيفه :

 

وقتي امير مومنان و گروه معدودي از اصحاب با ايمان ، جسم رسول خدا صلي الله عليه وآله را به خاک سپردند ، و ساير اصحاب که در لشکرگاه اسامه بودند به مدينه بازگشتند ، در اين هنگام بود که احتجاجات به حديث غدير شروع شد . ما به چند نمونه اشاره مي‌كنيم :

الف : انصار مي‌گفتند : جز با علي (ع) با كسي ديگر بيعت نمي‌كنيم :

 

طبق برخي از روايات ، بسياري از مردم در همان سقيفه تأكيد مي‌كردند كه جز با امير مؤمنان عليه السلام با كس ديگري بيعت نخواهند كرد ؛ ولي پيش دستي عمر باعث شد كه مردم در برابر يك عمل انجام شده قرار بگيرند .

 

طبري در تاريخش مي‌نويسد :

 

فبايعه عمر وبايعه الناس فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا .

 

تاريخ الطبري ، أبي جعفر محمد بن جرير الطبري (متوفاي310 هـ) ج 2 ، ص 233 ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

 

پس از آنکه كه عمر با ابوبکر بيعت کرد و گروهي از مردم نيز با او بيعت کردند ، انصار و يا گروهي از ايشان گفتند : تنها با علي بيعت مي کنيم !!!

 

و ابن أثير مي‌نويسد :

 

لما توفي رسول الله اجتمع الأنصار في سقيفة بني ساعدة ليبايعوا سعد بن عبادة فبلغ ذلك أبا بكر فأتاهم ومعه عمر وأبو عبيدة بن الجراح فقال ما هذا فقالوا منا أمير ومنكم أمير فقال أبو بكر منا الأمراء ومنكم الوزراء ثم قال أبو بكر قد رضيت لكم أحد هذين الرجلين عمر وأبا عبيدة أمين هذه الأمة فقال عمر أيكم يطيب نفسا أن يخلف قدمين قدمهما النبي فبايعه عمر وبايعه الناس .

 

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا قال وتخلف علي وبنو هاشم والزبير وطلحة عن البيعة وقال الزبير لا أغمد سيفا حتى يبايع علي فقال عمر خذوا سيفه واضربوا به الحجر ثم أتاهم عمر فأخذهم للبيعة .

 

الكامل في التاريخ ، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني (متوفاي630هـ) ج 2 ، ص 189 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي .

 

وقتي رسول خدا (ص) از دنيا رفتند انصار در سقيفه بني ساعده جمع شدند تا با سعد بن عبادة بيعت کنند ؛ اين خبر به ابوبکر رسيد و به همراه عمر و ابوعبيده جراح به نزد ايشان آمد و گفت : چه خبر است ؟

 

در پاسخ گفتند : يکي از ما امير باشد و يکي از شما .

 

ابوبکر گفت : امير از ما باشد و وزير از شما .

 

و سپس ابوبکر گفت : من قبول مي کنم که يکي از اين دو نفر ، عمر و ابوعبيده امين اين امت خليفه شما شود .

 

عمر گفت : چه کسي مي تواند کسي را که رسول خدا (ص) آن ها را مقدم کرده است خليفه نکند ؟ عمر با او بيعت کرده و مردم نيز بيعت کردند .

 

پس از آن انصار يا گروهي از انصار گفتند : تنها با علي بيعت مي کنيم و علي و بني هاشم و زبير و طلحه از بيعت امتناع کردند .

 

زبير گفت : شمشير خود را در غلاف نمي گذارم تا اينکه با علي بيعت شود .

 

عمر گفت : شمشير او را بگيريد و آن را به سنگ بزنيد (تا بشکند) ؛ سپس عمر به نزد ايشان آمد تا ايشان را به زور براي بيعت ببرد .

 

يعقوبي نيز در تاريخش مي‌نويسد :

 

وجاء البراء بن عازب فضرب الباب على بني هاشم وقال يا معشر بني هاشم بويع أبو بكر فقال بعضهم ما كان المسلمون يحدثون حدثا نغيب عنه ونحن أولى بمحمد فقال العباس فعلوها ورب الكعبة .

 

وكان المهاجرون والأنصار لا يشكون في علي فلما خرجوا من الدار قام الفضل بن العباس وكان لسان قريش فقال يا معشر قريش إنه ما حقت لكم الخلافة بالتمويه ونحن أهلها دونكم وصاحبنا أولى بها منكم .

 

وقام عتبة بن أبي لهب فقال :

 

ما كنت أحسب أن الأمر منصرف عن هاشم ثم منها عن أبي الحسن

 

عن أول الناس إيمانا وسابقة وأعلم الناس بالقرآن والسنن

 

وآخر الناس عهدا بالنبي ومن جبريل عون له في الغسل والكفن

 

من فيه ما فيهم لا يمترون به وليس في القوم ما فيه من الحسن

 

تاريخ اليعقوبي ، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي (متوفاي292 هـ) ج 2 ، ص 124 ، ناشر : دار صادر – بيروت .

 

براء بن عازب به درب خانه بني هاشم آمد و گفت : اي گروه بني هاشم ؛ با ابوبکر بيعت کرده اند ! عده اي از ايشان گفتند : مسلمانان بدون ما که از بستگان پيامبر هستيم کاري انجام نمي دهند !

 

عباس (که به ياد سخنان رسول خدا در مورد غصب حق امير مومنان افتاده بود) گفت : قسم به پروردگار کعبه که اين کار انجام شده است !

 

مهاجر و انصار شک نداشتند که خلافت بايد به علي برسد ؛ وقتي که از خانه هاي خويش بيرون آمدند فضل بن عباس که سخنور قريش بود گفت : اي قريشيان ، سزاوار شما نيست که با نيرنگ خلافت را به دست آوريد ، با اين که ما شايسته خلافت هستيم و صاحب ما (علي) از شما به اين کار سزاوار تر است .

 

و عتبة بن ابي لهب ايستاده و گفت :

 

گمان نمي کردم که کار از بني هاشم و از ابو الحسن (امير مومنان) گرفته شود

 

از کسي که اولين مسلمان است و پيشتاز و دانا ترين مردم به قرآن و سنت ها .

 

و آخرين کسي که از پيامبر جدا شد و کسي که جبريل در غسل و کفن (پيامبر) او را ياري کرد.

 

کسي که خصوصيات او (علي) را داشته باشد کسي به (سزاواري او براي خلافت) شک نمي‌کند و در ميان اين قوم نيکي هاي او نيست .

ب : استدلال فاطمه زهرا سلام الله عليها به حديث غدير :

 

درست است كه در سقيفه كسي از ياران امير مؤمنان عليه السلام حاضر نبود كه به حديث غدير احتجاج كند و بيعت آن‌ها را در غدير به ياد مردم بيندازد ، اما بعد از سقيفه در موارد بسياري ، ياران ‌آن حضرت احتجاج كردند ؛ از جمله فاطمه زهرا سلام الله عليها زماني كه حق امير المؤمنين عليه السلام و خودش را غصب شده ديد ، در مسجد رسول خدا آمد و به حديث غدير استناد كرد .

 

محمد بن عمر اصفهاني از بزرگان اهل سنت است ؛ چنانچه ابن كثير سلفي در البداية والنهاية در باره او مي‌گويد :

 

الحافظ الكبير أبو موسى المديني محمد بن عمر بن محمد الأصبهاني الحافظ الموسوى المديني أحد حفاظ الدنيا الرحالين الجوالين له مصنفات عديدة وشرح أحاديث كثيرة رحمه الله .

 

البداية والنهاية ، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء (متوفاي774 هـ)‌ ، ج 12 ، ص 318 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .

 

حافظ بزرگ ابوموسي مديني يکي از حافظان دنيا (کساني که بيش از صد هزار روايـت حفظ هستند) و کساني که در راه طلب علم سفرهاي بسيار داشته است ؛ وي کتاب هاي بسيار و شروح بسيار بر روايات دارد ، خدا او را رحمت کند .

 

وي در نزهة المجالس مي‌نويسد :

 

حدثتنا فاطمة بنت علي بن موسى الرضى حدثتني فاطمة وزينب وأم كلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتني فاطمة بنت محمد بن علي حدثتني فاطمة بنت علي بن الحسين حدثتني فاطمة وسكينة ابنتا الحسين بن علي عن أم كلثوم بنت فاطمة بنت رسول الله (ص) عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت : أنسيتم قول رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه وقوله عليه السلام لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام) متفق عليه .

 

وهذا الحديث مسلسل من وجه آخر وهو أن كل واحده من الفواطم تروى عن عمة لها .

 

نزهة الحفاظ ، محمد بن عمر الأصبهاني المديني أبو موسى (متوفاي581هـ) ج 1 ، ص 102 ، ناشر : مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرضى محمد عبد المحسن .

 

... از فاطمه دختر رسول خدا (ص) روايت شده است که فرمودند : آيا کلام رسول خدا (ص) در روز غدير خم را که فرمودند :« هر کس من مولاي اويم علي مولاي اوست » را فراموش کرده‌ايد ؟ و نيز سخن ايشان را که به علي گفته اند : تو نسبت به من مانند جايگاه هارون از موسي است ...

 

و همين روايت را علامه شمس الدين جزري در أسني المطالب نقل مي كند و براي آن اسنادي ديگر نقل مي کند :

 

أسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن أبي طالب كرم الله وجهه ، الإمام الحافظ أبي الخير شمس الدين محمد بن محمد الجزري الشافعي (متوفاي 833هـ) ، ص50 ـ 51 ، تقديم ، تحقيق و تعليق :‌ الدكتور محمد هادي الأميني ، ناشر : مكتبة الإمام امير المؤمنين (ع) العامة ، اصفهان ـ ايران .

5 . استدلال به حديث غدير در كتاب‌هاي شيعه :

 

همان طور كه گفته شد ، نبايد انتظار داشته باشيم كه تمام حقائق در كتاب‌هاي اهل سنت يافت شود ؛ زيرا تمام تلاش آن‌ها اين بوده است كه آثار ولايت امير مؤمنان عليه السلام را محو نمايند ؛ هرچند كه گوشه‌هاي از حقائق از زبان برخي از انصار و صديقه شهيده در كتاب‌هاي آن‌ها نيز يافت شد . حال در اين جا فقط به يك روايت از كتاب‌هاي شيعه در اين باره بسنده مي‌كنيم .

 

سليم بن قيس هلالي كه از ياران وفادار امير مؤمنان عليه السلام بوده در كتابش ، قضيه استدلال ياران امير المؤمنين و اعتراض آن‌ها را به سران سقيفه اين گونه بيان مي‌كند :

دفاع بريده از امير مؤمنان عليه السلام :

 

فَقَامَ بُرَيْدَةُ فَقَالَ يَا عُمَرُ أَلَسْتُمَا اللَّذَيْنِ قَالَ لَكُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله انْطَلِقَا إِلَى عَلِيٍّ فَسَلِّمَا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتُمَا أَعَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَأَمْرِ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَدْ كَانَ ذَلِكَ يَا بُرَيْدَةُ وَلَكِنَّكَ غِبْتَ وَشَهِدْنَا وَالْأَمْرُ يَحْدُثُ بَعْدَهُ الْأَمْرُ فَقَالَ عُمَرُ وَمَا أَنْتَ وَهَذَا يَا بُرَيْدَةُ- وَمَا يُدْخِلُكَ فِي هَذَا فَقَالَ بُرَيْدَةُ وَاللَّهِ لَا سَكَنْتُ فِي بَلْدَةٍ أَنْتُمْ فِيهَا أُمَرَاءُ فَأَمَرَ بِهِ عُمَرُ فَضُرِبَ وَ أُخْرِجَ .

 

بريده برخاست و گفت : اى عمر ! آيا شما آن دو نفر نيستيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به شما گفت :

 

«نزد على برويد و به عنوان امير المؤمنين بر او سلام كنيد»، و شما دو نفر گفتيد : آيا اين از دستور خدا و دستور پيامبرش است ؟ و آن حضرت فرمود : آرى .

 

ابو بكر گفت : اى بريده ! اين جريان درست است ؛ ولى تو غايب شدى و ما حاضر بوديم ، و بعد از هر مسأله‏اى مسأله ديگرى پيش مى‏آيد ! عمر گفت : اى بريده ! تو را به اين موضوع چه كار است ؟ و چرا در اين مسأله دخالت مى‏كنى ؟ ! بريده گفت : « بخدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد».

 

عمر دستور داد او را زدند و بيرون كردند!

دفاع سلمان از حق غصب شده امير مؤمنان عليه السلام :

 

ثُمَّ قَامَ سَلْمَانُ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ اتَّقِ اللَّهَ وَقُمْ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ رَغَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَخْتَلِفْ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ سَيْفَانِ فَلَمْ يُجِبْهُ أَبُو بَكْرٍ فَأَعَادَ سَلْمَانُ [فَقَالَ‏] مِثْلَهَا فَانْتَهَرَهُ عُمَرُ وَقَالَ مَا لَكَ وَ لِهَذَا الْأَمْرِ وَمَا يُدْخِلُكَ فِيمَا هَاهُنَا فَقَالَ مَهْلًا يَا عُمَرُ قُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ عَنْ هَذَا الْمَجْلِسِ وَدَعْهُ لِأَهْلِهِ يَأْكُلُوا بِهِ وَاللَّهِ خُضْراً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَإِنْ أَبَيْتُمْ لَتَحْلُبُنَّ بِهِ دَماً وَلَيَطْمَعَنَّ فِيهِ الطُّلَقَاءُ وَالطُّرَدَاءُ وَالْمُنَافِقُونَ وَاللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أَدْفَعُ ضَيْماً أَوْ أُعِزُّ لِلَّهِ دِيناً لَوَضَعْتُ سَيْفِي عَلَى‏ عَاتِقِي ثُمَّ ضَرَبْتُ بِهِ قُدُماً أَتَثِبُونَ عَلَى وَصِيِّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَأَبْشِرُوا بِالْبَلَاءِ وَاقْنَطُوا مِنَ الرَّخَاءِ .

 

سپس سلمان برخاست و گفت : « اى ابو بكر، از خدا بترس و از اين جايى كه نشسته‏اى برخيز ، و آن را براى اهلش واگذار كه تا روز قيامت به گوارائى از آن استفاده كنند ، و دو شمشير بر سر اين امت اختلاف نكنند » .

 

ابو بكر به او پاسخى نداد . سلمان دو باره همان سخن را تكرار كرد . عمر او را كنار زد و گفت : تو را با اين مسأله چكار است ؟ و چرا در مسأله‏اى كه در اينجا جريان دارد خود را داخل مى‏كنى ؟

 

سلمان گفت : اى عمر آرام بگير ! اى ابو بكر ! از اين جايى كه نشسته‏اى برخيز و آن را براى اهلش واگذار تا به خدا قسم به خوشى تا روز قيامت از آن استفاده كنند . و اگر قبول نكنيد از همين طريق خون خواهيد دوشيد و آزادشدگان و طردشدگان و منافقين در خلافت طمع خواهند كرد.

 

بخدا قسم ! اگر من مى‏دانستم كه مى‏توانم ظلمى را دفع كنم يا دين را براى خداوند عزّت دهم شمشيرم را بر دوش مى‏گذاردم و با شجاعت با آن‏ مى‏زدم . آيا بر جانشين پيامبر خدا حمله مى‏كنيد ؟! بشارت باد شما را بر بلا و از آسايش نااميد باشيد .

دفاع ابوذر و مقداد :

 

ثُمَّ قَامَ أَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَعَمَّارٌ فَقَالُوا لِعَلِيٍّ عليه السلام مَا تَأْمُرُ وَاللَّهِ إِنْ أَمَرْتَنَا لَنَضْرِبَنَّ بِالسَّيْفِ حَتَّى نُقْتَلَ فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام كُفُّوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ وَاذْكُرُوا عَهْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَمَا أَوْصَاكُمْ بِهِ فَكَفُّوا

 

فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ وَهُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَرِ مَا يُجْلِسُكَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ وَهَذَا جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا يَقُومُ [فِينَا] فَيُبَايِعَكَ أَوَ تَأْمُرُ بِهِ فَيُضْرَبَ عُنُقُهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ عليهما السلام قَائِمَانِ عَلَى رَأْسِ عَلِيٍّ عليه السلام فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَةَ عُمَرَ بَكَيَا وَرَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا يَا جَدَّاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَضَمَّهُمَا عَلِيٌّ إِلَى صَدْرِهِ وَقَالَ لَا تَبْكِيَا فَوَ اللَّهِ لَا يَقْدِرَانِ عَلَى قَتْلِ أَبِيكُمَا هُمَا [أَقَلُّ وَ] أَذَلُّ وَأَدْخَرُ مِنْ ذَلِكَ .

 

سپس ابو ذر و مقداد و عمار بپا خاستند و به على عليه السّلام عرض كردند : « چه دستور مى‏دهى ؟ به خدا قسم اگر امر كنى آن قدر شمشير مى‏زنيم تا كشته شويم » .

 

حضرت فرمود : « خدا شما را رحمت كند ، دست نگهداريد و پيمان پيامبر و آنچه شما را بدان وصيّت كرده به ياد بياوريد » . آنان هم دست نگه داشتند .

 

سپس در حالى كه ابو بكر بر منبر نشسته بود عمر به او گفت : چطور بالاى منبر نشسته‏اى در حالى كه اين (مرد) نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمى‏خيزد در بين ما با تو بيعت كند ؟ آيا دستور نمى‏دهى گردنش زده شود ؟!

 

اين در حالى بود كه امام حسن و امام حسين عليهما السّلام بالاى سر امير المؤمنين عليه السّلام ايستاده بودند . وقتى سخن عمر را شنيدند گريه كردند و صداى خود را بلند كردند كه : « يا جدّاه ! يا رسول اللَّه ! » .

 

امير المؤمنين عليه السّلام آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود : گريه نكنيد ، به خدا قسم بر كشتن پدرتان قادر نيستند . اين دو كمتر و ذليل‏تر و كوچكتر از آن هستند.

دفاع ام ايمن از امير مؤمنان عليه السلام :

 

وَأَقْبَلَتْ أُمُّ أَيْمَنَ النُّوبِيَّةُ حَاضِنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه السلام وَأُمُّ سَلَمَةَ فَقَالَتَا يَا عَتِيقُ مَا أَسْرَعَ مَا أَبْدَيْتُمْ حَسَدَكُمْ لِآلِ مُحَمَّدٍ فَأَمَرَ بِهِمَا عُمَرُ أَنْ تُخْرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَقَالَ مَا لَنَا وَلِلنِّسَاءِ .

 

ام ايمن نوبيّه - كه در كودكى پرستار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوده - و نيز امّ سلمه پيش آمده و گفت : اى عتيق ! چه زود حسد خود را نسبت به آل محمّد عليهم السّلام آشكار ساختيد » .

 

عمر دستور داد آن دو را از مسجد خارج كنند و گفت : « ما را با زنان چه كار است » !

 

كتاب سليم بن قيس الهلالي (متوفاي 80 هـ) ص 866 ـ 867 ، ناشر : هادى‏ ـ قم‏ ، اول ، 1405 هـ .

 

 

کمپین رهروان غدیر

اگر مراد رسول خدا (ص) از حديث غدير ، ولايت امير مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقيفه به آن احتجاج نشد؟ - 1

اگر مراد رسول خدا (ص) از حديث غدير ، ولايت امير مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقيفه به آن احتجاج نشد؟

پاسخ:

شبهه :

 

مطلبى كه بر ما مجهول است اين است كه چرا در اجتماع سقيفه كسى از مهاجر و انصار سخنى از حديث غدير با وجود مسلّميت آن به ميان نياورده است .

 

اگر طرفداران حضرت على از اين حديث كه از تاريخ صدور آن كمتر از يكسال مى‏گذشت و بايستى همه كسانى كه در حجة الوداع حاضر بودند آن را بخاطر داشته باشند ذكر مى‏كردند، سرنوشت اسلام طورى ديگر مى‏شد .

 

«نعوذ باللّه همه مرتد شدند و حكم پيامبر را ناديده گرفتند و يك نفر نبود كه بگويد پيامبر(ص) در حجة الوداع چنين فرمودند».

 

خلافت و انتخاب ، عبدالرحمن سليمي ، بخش حقايقي از واقعه ي غدير خم ، ذيل پاسخ اول .

نقد و بررسي :

 

براي روشن پاسخ اين شبهه ، لازم است كه در ابتدا در باره سقيفه بحث و بررسي شده و به اين سؤال پاسخ دقيق داده شود ، كه انگيزه انصار از جمع شدن در سقيفه چه بوده است ؛ با اين كه آن‌ها زحمات بسياري براي اسلام كشيده بودند و اگر زحمات آن‌ها نبود ، قطعاً اسلام به اين آساني به سر منزل مقصود نمي‌رسيد ؛ اما چه شد كه آن‌ها نيز فرمايش رسول خدا صلي الله عليه وآله را در باره امير مؤمنان عليه السلام به فراموشي سپردند و هنوز جنازه رسول خدا دفن نشده بود كه در سقيفه جمع شدند ؟!!

فلسفه تشكيل سقيفه :

 

به صورت فشرده به چهار عامل مي‌توان اشاره كرد كه اين گروه از انصار كه از دستور رسول خدا (ص) سرپيچي کردند مي‌توانند به خاطر آن در سقيفه جمع شده باشند :

 

1 . آن‌‌ها از اين مسأله خبر دار شده بودند كه عده‌اي از سران مهاجر توطئه‌هاي خطرناكي طراحي و نقشه‌هاي شومي براي غصب خلافت در سر مي‌پرورانند ، و مطمئن شدند كه امامت به امير مؤمنان عليه السلام نخواهد رسيد ، خواستند كه به اعتقاد خودشان اسلام را از دست اين عده نجات داده و خود اداره كشور اسلامي را به عهده بگيرند .

 

2 . از آن‌جايي كه گروه انصار در جنگ‌هاي رسول خدا با قريشان نقش تعيين كننده‌اي داشتند و بسياري از پهلوانان قريش به دست انصار كشته شده بود‌ ؛ از اين رو آن‌ها از انتقام قريش مي‌ترسيدند و با توجه به سابقه‌اي از آن‌ها سراغ داشتند ، مي‌دانستند كه اگر قريش حكومت را به دست بگيرد ، از آن‌ها انتقام سختي خواهد گرفت ؛ چنانچه بعد از روي كار آمدن قريشيان اين مسأله جامه عمل پوشيد و در قضيه حرّه به صورت كامل ، نمود پيدا كرد .

 

3 . از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده بودند كه بعد از آن‌ حضرت ظلم‌هاي زيادي در حق آنان خواهد شد ، به همين دليل در صدد دفع آن برآمده و در حقيقت مي‌خواستند از اين مسأله پيشگيري نمايند .

 

4 . انصار براي اسلام زحمات بسياري كشيده بودند و پيشرفت اسلام مديون آن‌ها بود ؛ در زماني که عده مسلمانان بسيار اندك بود ، اسلام آوردند و با جان و مال خود رسول خدا را ياري كردند ؛ بنابراين طبيعي است كه آن‌ها آن‌ها براي خود اين حق را قائل بودند كه در حكومت آينده اسلام نقش داشته باشند .

 

حال به بررسي تفصيلي اين چهار مسأله خواهيم پرداخت :

آگاهي انصار از همپيماني و توطئه قريش عليه امير مؤمنان عليه السلام:

 

انصار متوجه شده بودند كه برخي از قريشيان همپيمان شده‌اند كه نگذارند بعد از رسول خدا خلافت به امير مؤمنان عليه السلام برسد ؛ لذا تصميم گرفتند كه قبل از عملي شدن نقشه آنان ، دست به كار شوند و خود خلافت را به دست گيرند .

شواهدي بر اين توطئه از کتب اهل سنت :

 

اين مطلب (توطئه قريش) در كتاب‌هاي شيعي به صورت مفصل آمده و از آن به صحيفه ملعونه ياد شده است . علماي اهل سنت نيز گوشه‌هايي از قضيه را نقل كرده‌اند ؛ چنانچه نسائي در سننش و ابن خزيمه در صحيحش مي‌نويسند :

 

أخبرنا محمد بن عُمَرَ بن عَلِيِّ بن مُقَدَّمٍ قال حدثنا يُوسُفُ بن يَعْقُوبَ قال أخبرني التَّيْمِيُّ عن أبي مِجْلَزٍ عن قَيْسِ بنِ عُبَادٍ قال بَيْنَا أنا في الْمَسْجِدِ في الصَّفِّ الْمُقَدَّمِ فَجَبَذَنِي رَجُلٌ من خَلْفِي جَبْذَةً فَنَحَّانِي وَقَامَ مَقَامِي فَوَاللَّهِ ما عَقَلْتُ صَلَاتِي فلما انْصَرَفَ فإذا هو أُبَيُّ بن كَعْبٍ فقال يا فَتَى لَا يَسُؤْكَ الله إِنَّ هذا عَهْدٌ من النبي صلى الله عليه وسلم إِلَيْنَا أَنْ نَلِيَهُ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ فقال هَلَكَ أَهْلُ الْعُقَدِ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ ثَلَاثًا ثُمَّ قال والله ما عليهم آسَى وَلَكِنْ آسَى على من أَضَلُّوا قلت يا أَبَا يَعْقُوبَ ما يَعْنِي بِأَهْلِ الْعُقَدِ قال الْأُمَرَاءُ .

 

المجتبى من السنن ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي (متوفاي303 هـ) ، ج 2 ، ص 88 ، ح808 ، ناشر : مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب - 1406 - 1986 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبدالفتاح أبو غدة .

 

صحيح ابن خزيمة ، محمد بن إسحاق بن خزيمة أبو بكر السلمي النيسابوري (متوفاي311 هـ) ج 3 ، ص 33 ، ح1573 ، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1390 - 1970 ، تحقيق : د. محمد مصطفى الأعظمي .

 

از قيس بن عباد روايت شده است که روزي در مسجد در صف اول نماز بودم ؛ شخصي آمده و من را کشيد و خود جاي من ايستاد ؛ قسم به خدا (از ناراحتي) چيزي از نماز خود نفهميدم ؛ وقتي که نمازش به پايان رسيد متوجه شدم که او ابي بن کعب است .

 

به من گفت : اي جوان ، مبادا از اين کار من اندوهگين شوي ؛ زيرا پيامبر از ما پيمان گرفته بود که هميشه در صف اول نماز جماعت باشيم .

 

سپس رو به قبله کرده و گفت : قسم به پروردگار کعبه که اهل پيمان هلاک شدند !!! و سه مرتبه اين سخن را تکرار کرد . سپس گفت : قسم به خدا من براي ايشان اندوهگين نيستم ؛ براي کساني که توسط ايشان گمراه شدند اندوهگينم .

 

از ابايعقوب پرسيدم مقصود وي از اهل پيمان چه کساني است ؟

 

پاسخ داد : مقصود وي حاکمان است .

 

امير المؤمنين عليه السلام نيز بارها و بارها از توافق پنهاني قريشيان و به ويژه ابوبكر و عمر پرده برمي‌داشت و تلاش‌هاي عمر را براي به خلافت رساندن ابوبكر ، در راستاي همين توافق مي‌دانست .

 

احمد بن يحيي بلاذري در انساب الأشراف مي‌نويسد :

 

عن ابن عباس قال: بعث أبو بكر عمرَ بن الخطاب إلى علي رضي الله عنهم حين قعد عن بيعته وقال: ائتني به بأعنف العنف، فلما أتاه، جرى بينهما كلام. فقال علي: اجلبْ حلباً لك شطره. والله ما حرصك على إمارته اليوم إلا ليؤمرك غداً .

 

أنساب الأشراف ، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (متوفاى279هـ) ج 1 ، ص 253 .

 

... ابن عباس مي گويد : در زمان بيعت ابوبکر زماني که علي (عليه السلام) با او بيعت نکرد ، ابوبکر عمر بن الخطاب را دنبال ايشان فرستاد و به عمر گفت : علي را به سخت ترين و بدترين وجه ممکن پيش من بياور . در بين راه بين حضرت امير(عليه السلام) و عمر مشاجره اي درگرفت . علي (عليه السلام ) به عمر گفت : شيرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است . قسم به خدا حرص و ولع تو براي به حکومت رسيدن ابوبکر به خاطر اينست که او بعد از خودش تو را به جانشيني برگزيند.

 

و در روايت ديگر مي‌نويسد :

 

عن هشام بن عروة قال : لما بويع عمر قال علي : حلبت حلباً لك شطره ، بايعته عام أول ، وبويع لك العام.

 

أنساب الأشراف ، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (متوفاى279هـ) ج 3 ، ص 416 .

 

از هشام بن عروه روايت شده است که وقتي مردم با عمر بيعت کردند علي به او فرمود : شيري را دوشيدي که مقداري از آن به خودت رسيد ؛ در گذشته تو با او بيعت کردي ، و امروز او براي تو بيعت گرفت .

آگاهي انصار از امکان منع امير مؤمنان عليه السلام از خلافت :

 

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله ، در موارد بسياري از خدعه و نيرنگ امت در حق امير مؤمنان عليه السلام خبر داده بود و انصار با شنيدن اين سخنان از رسول خدا ، مطمئن شده بودند كه مي توان خلافت را از صاحب اصلي اش گرفت ؛ به همين سبب تصميم گرفتند كه در سقيفه جمع شوند و خليفه را از قوم خود انتخاب كنند .

 

ما به چند روايت از پيش بيني‌هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله در اين باره اشاره مي‌كنيم :

الف : حسادت‌ها و كينه‌هاي نهفته در دل قريشيان‌ :

 

أبو يعلي موصلي در مسندش به نقل از امير المؤمنين عليه السلام مي‌نويسد :

 

... قال قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك .

 

مسند أبي يعلى ، أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي (متوفاي307هـ) ج 1 ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد .

 

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گريست و صداى گريه‏اش بلند شد. پرسيدم: علت گريه شما چيست؟ فرمود: علت گريه من، حسادتهايى است كه مردم نسبت تو در دل دارند و آشكار نمى‏كنند و هنگامى آثار حسادتشان را بروز مى‏دهند كه من دعوت حق را اجابت كرده‏ام و در ميان شما نيستم‏ ، علي عليه السلام مي گويد : سؤال كردم : اي فرستاده خدا ! آيا در آن هنگام دين من سالم است ، فرمود : بلي دينت سالم است .

ب : حيله‌گري امت ، نسبت به امير مؤمنان عليه السلام :

 

حاكم نيشابوري نيز المستدرك مي‌نويسد :

 

عن علي رضي الله عنه قال إن مما عهد إلي النبي صلى الله عليه وسلم أن الأمة ستغدر بي بعده .

 

از علي عليه السلام نقل شده كه فرمود : از چيزهايي كه رسول خدا (ص) به من فرمود اين است كه : پس از من، مردم با حيله‏گرى با تو رفتار مى‏كنند .

 

و بعد از نقل روايت مي‌گويد :

 

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .

 

المستدرك على الصحيحين ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري (متوفاي405 هـ) ج 3 ، ص150 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا .

 

اين حديث سندش صحيح است ؛ ولي بخاري و مسلم نقل نكرده‌اند .

 

بنابراين ، طبيعي بود كه انصار با شنيدن اين سخنان از زبان رسول خدا به فكر آينده حكومت باشند و دوست داشته باشند كه حكومت در ميان آن‌ها بماند ؛ زيرا براي اسلام زحمات زيادي كشيده بودند و نمي‌توانستند ببينند كه ديگران حكومت اسلامي را به دست گرفته‌اند .

ترس انصار از قريش :

 

بي‌ترديد ، ساكنان مدينه نقش مهمي در پيروزي‌هاي مسلمانان بر قريشان داشتند و اگر كمك‌هاي بي‌دريغ آنان نبود ، شايد به اين زودي‌ رسول خدا موفق به تشكيل حكومت اسلامي نمي‌شد و اصلاً جنگي بين قريش و مسلمانان اتفاق نمي‌افتاد تا مسلمانان پيروز شوند ؛ از اين رو انصار از اين مي‌ترسيدند كه اگر حكومت به دست قريش بيفتد ، انتقام جنگ بدر ، خندق و ... از انصار بگيرد .

آگاهي انصار از تصميم قريش براي ظلم به ايشان :

 

انصار از زبان گهر بار رسول خدا شنيده بودند كه بعد از آن حضرت قريش ظلم فراواني در حق انصار خواهند كرد . بخاري در صحيحش مي‌نويسد :

 

عن هِشَامٍ قال سمعت أَنَسَ بن مَالِكٍ رضي الله عنه يقول قال النبي صلى الله عليه وسلم لِلْأَنْصَارِ إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي أَثَرَةً فَاصْبِرُوا حتى تَلْقَوْنِي وَمَوْعِدُكُمْ الْحَوْضُ

 

الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256هـ) ج 3 ، ص 1381 ، ح3582 ، ناشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

 

از انس بن مالک شنيدم که مي گفت : رسول خدا (ص) به انصار فرمودند : شما بعد از من سختي هايي خواهيد ديد ؛ پس صبر نماييد تا من را ملاقات کنيد و وعده ديدار شما در کنار حوض (کوثر) .

ترس انصار از انتقام قريش در صورت انتخاب خليفه اي قريشي :

 

حباب بن منذر كه از بزرگان انصار به حساب مي‌آمد ، در سقيفه به همين نكته اشاره كرده است :

 

فقام الحباب بن المنذر وكان بدريا فقال منا أمير ومنكم أمير فإنا والله ما ننفس عليكم هذا الأمر ولكنا نخاف أن يليها أقوام قتلنا آباءهم وإخوتهم .

 

فتح الباري شرح صحيح البخاري ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي (متوفاي852 هـ) ج 12 ، ص 153 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب .

 

حباب بن منذر که از مسلمانان حاضر در جنگ بدر بود ايستاده و گفت : شخصي از ما امير شود و شخصي از شما ؛ قسم به خدا که ما در اين کار خود را با شما درگير نمي کنيم اما مي ترسيم که گروهي که ما پدران و برادرانشان را کشته ايم به خلافت برسند !!!

چرا در سقيفه به ماجراي غدير احتجاج نشد؟

 

حال در اين جا به پاسخ اين پرسش مي‌پردازيم كه چرا در سقيفه به حديث غدير احتجاج نشده است ؟

1 . حاضران در سقيفه ، متخلفان از جيش اسامه بودند:

 

همانطور که در کتب تاريخي شيعه و سني به تواتر آمده است رسول خدا (ص) در اواخر عمر شريف خويش به اسامة بن زيد دستور دادند لشکري آماده نمايد و به مسلمانان نيز دستور دادند که به آن لشکرگاه رفته و تحت امر اسامه آماده حمله به دشمنان اسلام شوند . وي نيروهاي خويش را جمع کرده و در منطقه جرف در سه ميلي مدينه اردوگاه زد .

 

ابن سعد در اين زمينه مي گويد :

 

فلما أصبح يوم الخميس عقد لأسامة لواء بيده ثم قال أغز بسم الله في سبيل الله فقاتل من كفر بالله فخرج بلوائه وعقودا فدفعه إلى بريدة بن الحصيب الأسلمي وعسكر بالجرف فلم يبق أحد من وجوه المهاجرين الأولين والأنصار إلا انتدب في تلك الغزوة فيهم أبو بكر الصديق وعمر بن الخطاب وأبو عبيدة بن الجراح وسعد بن أبي وقاص وسعيد بن زيد وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم بن حريش .

 

الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري (متوفي: 230هـ) ج 2 ، ص 190 ، ناشر : دار صادر - بيروت .

 

صبح روز پنجشنبه رسول خدا پرچم را به دست اسامه داده و فرمودند با نام خدا در راه خدا جهاد نما و با کفار بجنگ . وي با پرچم خويش بيرون آمده و چند پرچم آماده کرده و آنها را به بريده بن حصيب اسلمي داد و در جرف اردو زد .

 

هيچ يک از بزرگان مهاجر و انصار باقي نماند مگر آنکه به آن لشگر مأمور شد که در بين ايشان ابوبکر و عمر و ابوعبيده و سعد بن ابي وقاص و سعيد بن زيد و قتاده بن نعمان و سملة بن اسلم بن حريش بودند .

 

اما عده اي از دستور رسول خدا (ص) مخالفت کرده و از اين دستور سرپيچي نمودند ؛ رسول خدا از اين کار خشمگين شده و به نقل علماي شيعه و گروهي از علماي اهل سنت ايشان را لعنت فرمودند :

 

أنه قال جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه فقال قوم يجب علينا امتثال أمره واسامة قد برز من المدينة وقال قوم قد اشتد مرض النبي عليه الصلاة والسلام فلا تسع قلوبنا مفارقته والحالة هذه فنصبر حتى نبصر أي شىء يكون من أمره

 

الملل والنحل ، محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني (متوفي: 548هـ) ج 1 ، ص 23 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت - 1404 ، تحقيق : محمد سيد كيلاني .

 

رسول خدا (ص) فرمودند : لشكر اسامه را تكميل کنيد ؛ خداوند لعنت کند کساني را که از حضور در اين لشکر امتناع مي کنند ؛ به همين سبب عده اي گفتند بر ما لازم است که از دستور رسول خدا (ص) اطاعت کرده و اسامه بيرون از مدينه است (ما نيز به او ملحق شويم) و عده اي گفتند : مريضي رسول خدا (ص) سخت شده است ؛ و ما طاقت نداريم که در اين حال از ايشان دور باشيم ؛ صبر مي کنيم تا ببينيم کار ايشان به کجا مي کشد !!!

 

شبيه اين مطلب در کتب ذيل آمده است :

 

كتاب المواقف ، عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الإيجي (متوفي: 756هـ ) ج 3 ، ص 650 ، ناشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة .

 

شرح نهج البلاغة ، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني(متوفي: 655 هـ) ج 6 ، ص 34 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري .

 

بنا بر اين طبق اقرار اهل سنت گروهي از صحابه که با ايمان بوده و از دستورات رسول خدا (ص) اطاعت مي کردند به لشکرگاه اسامه كه در بيرون مدينه بود رفتند و فقط گروهي اندك که با دستور ايشان که در واقع دستور خدا بود ، مخالفت کردند در مدينه ماندند .

 

در نتيجه اولاً : تمامي انصار و آن‌هايي كه ايمان قلبي به رسول خدا صلي الله عليه وآله داشتند ، اصلاً در سقيفه حضور نداشتند و در جيش اسامه بودند ؛ ثانياً : آن‌ها كه در سقيفه جمع شده بودند ، كساني بودند كه از فرمان رسول خدا سرپيچي كرده و در مدينه مانده بودند ؛ بنابراين از چنين كساني هرگز نبايد انتظار داشت كه حديث غدير را مطرح و فرمان رسول خدا در روز غدير را به ياد بياورند . اگر آن‌ها مطيع فرمان رسول خدا بودند ، اصلاً نبايد در مدينه حضور داشته باشند .

چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟-2

در سال سوم بعثت ،‌ همزمان با اعلام رسالت ، در جلسه مشهور به «يوم الدار» جانشيني وي را نيز براي پيروانش بيان كرد و فرمود :

إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا

تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 2 ، ص 63 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 63 و المناقب ، الموفق الخوارزمي ، ص 8 و تفسير البغوي ، ج 3 ، ص 400 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ، ص 211 و ... .

اين علي برادر و وصي وجانشين من در بين شما است ؛ پس گوش به فرمان وي باشيد و از او اطاعت كنيد .

مردم وقتي فهميدند رياست عامه و ولايت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امير المؤمنين عليه السلام است ، از جا برخواستند و با خنده خطاب به ابوطالب گفتند :

به تو دستور داده است كه از پسرت اطاعت كني و حرف شنوي داشته باشي .

عقد اخوت ، ميان رسول خدا و امير المؤمنين عليه السلام :

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مراسم عقد اخوت را در دو مرحله برگزار  كرد ،‌ مرحله اول در مكه و مرحله دوم در مدينه و از ميان تمام مسلمانان علي بن أبي طالب عليه السلام براي برادري خودش انتخاب كرد و فرمود :

تو براي من همانند هارون براي موسي هستي ، جز اين كه بعد از من پيامبري وجود ندارد .

ابن عبد البر در ترجمه امام علي عليه السلام مي‌نويسد :

آخى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وسلم ، بين المهاجرين ، ثم آخى بين المهاجرين والأنصار ، وقال في كل واحدة منهما لعلي : أنت أخي في الدنيا والآخرة.

الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1099 .

رسول خدا بين مهاجران عقد برادري بست ، سپس بين مهاجران و انصار و در هريك از اين دو مراسم به علي فرمو د: تو در دنيا و آخرت برادر من هستي .

و ابن اثير در اسد الغابة‌ مي‌نويسد :

وأخاه رسول الله صلى الله عليه وسلم مرتين فان رسول الله آخى بين المهاجرين ثم آخى بين المهاجرين والأنصار بعد الهجرة وقال لعلي في كل واحدة منهما أنت أخي في الدنيا والآخرة .

أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 16 .

رسول خدا دو دفعه علي را به برادري خودش انتخاب و معرفي كرد ؛ زيرا آن حضرت بين مهاجران عقد اخوت را بست و پس از هجرت بين مهاجران و انصار ، و در هر مرتبه به علي فرمود : تو برادر من در دنيا و آخرت هستي .

پيروزي علي عليه السلام ، در جنگ ها :

پيروزي امير المؤمنين عليه السلام در جنگ‌هاي زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، يكي از مواردي بود كه حسادت ديگران را برافروخت و باعث شد كه بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمني كنند .

تمام ايمان در برابر شرك :

در سال پنجم هجرت ، زماني كه امير المؤمنين عليه السلام براي مبارزه با عمرو بن عبدود فرستاد ، فرمود :

برز الايمان كله إلى الشرك كله .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ص 261  و ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ص 281 .

ايمان كامل در برابر تمامي شرك قرار گرفت .

قندوزي حنفي در ينابيع المودة مي‌نويسد :

عن حذيفة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم : ضربة على في يوم الخندق أفضل أعمال أمتي إلى يوم القيامة .

ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ، ص 282 .

ضربه شمشير علي در جنگ خندق برترين اعمال امت من تا روز قيامت است .

و قاضي ايجي در المواقف در مقايسه فضائل امير المؤمنين عليه السلام با خليفه اول به طور قطعي اين مطلب را پذيرفته و مي‌نويسد :

الرابع الشجاعة : تواتر مكافحته للحروب ولقاء الأبطال وقتل أكابر الجاهلية حتى قال صلى الله عليه وسلم يوم الأحزاب ( لضربة علي خير من عبادة الثقلين ) وتواتر وقائعه في خيبر وغيره .

كتاب المواقف ، عضد الدين الإيجي (متوفاي756هـ)  ج 3 ، ص 628 ، ناشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة .

رويارويي علي با قهرمانان عرب در جنگ ها و كشتن بزرگان مشركان ، نشان از شجاعت او است و همين براي او بس كه رسول خدا در جنگ احزاب فرمود : ضربه علي در خندق برتر از عبادت جن و انس است .

و همچنين سعد الدين تفتازاني نيز در قياس آن حضرت با ابوبكر مي‌نويسد :

وأيضا هو أشجعهم يدل عليه كثرة جهاده في سبيل الله وحسن إقدامه في الغزوات وهي مشهورة غنية عن البيان ولهذا قال النبي صلى الله عليه وسلم لا فتى إلا علي ولا سيف إلا ذو الفقار وقال صلى الله عليه وسلم يوم الأحزاب لضربة علي خير من عبادة الثقلين .

شرح المقاصد في علم الكلام ، سعد الدين التفتازاني (متوفاي791هـ) ، ج 2 ، ص 301  ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى .

علي به دليل فراوني پيكارهايش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگ ها كه نيازي به گفتگو ندارد شجاع ترين مسلمان است و به همين جهت بود كه رسول خدا در باره وي فرمود : جوانمردي نيست جز علي ، و شمشيري نيست مگر ذوالفقار ، و در روز احزاب فرمود : يك ضربه شمشير علي از عبادت جن و انس بهتر است .

خدا و رسولش علي را دوست دارند :

در سال هفتم هجري در جنگ خيبر ،‌ زماني كه ديگران نتوانستند قلعه خيبر را فتح كنند، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود :

فردا پرچم را به دست کسي خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد ، کرّاري است که هرگز فرار نمي کند و تا سنگر دشمن را فتح نکند ، باز نخواهد گشت .

محمد اسماعيل بخاري در صحيحش داستان را اين گونه نقل مي کند :

أَخْبَرَنِي سَهْلٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَعْنِي ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُفْتَحُ عَلَى يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَبَاتَ النَّاسُ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَى فَغَدَوْا كُلُّهُمْ يَرْجُوهُ فَقَالَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَقِيلَ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَأَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ أُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَكُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَى رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ .

 صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 20 و صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 ، 122 .

از سهل بن سعد روايت كرده است گفت كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر ، فرمود : فردا پرچم اسلام را به مردى خواهم سپرد كه خيبر به دست او فتح مى‏شود و خدا و رسول را دوست مى‏دارد ، و خدا و رسول هم او را دوست مى‏دارند . مسلمانان آن شب را  در اين انديشه سپري كرده و به استراحت پرداختند كه فردا پرچمدار اسلام چه كسى خواهد بود ؟ و اينك لحظه موعود فردا رسيده است ، همه چشم ها به دست پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دوخته شده كه پرچم را به دست چه شخصى به اهتزاز در مى‏آورد . در اين حال پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود : على كجاست ؟

يكى از حاضران پاسخ داد : على عليه السّلام به درد چشم گرفتار است . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حضرت على عليه السّلام را نزدخودش طلبيد ، سپس آب دهان مبارك را به چشم على عليه السّلام ماليد و دعا كرد بلافاصله درد چشم برطرف شد ، آنچنان كه از آغاز دردى نداشته است ! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت على عليه السّلام داد و فرمود : با اين مردم نبرد مى‏كنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند . سپس خطاب به على عليه السّلام ، فرمود : اينك با كمال قدرت و توانائى و با آرامش خاطر به مسير خود ادامه بده همين كه به خيبر رسيدى ، نخست آنان را به آئين اسلام دعوت كن و آنچه بر آن ها واجب مى‏گردد به اطلاعشان برسان . به خدا سوگند ! اگر خدا بوسيله تو مردى را به اسلام هدايت كند ، بهتر است براي از شتران سرخ مو .

و جالب اين است كه بسياري از علماي اهل سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشته‌اند كه او گفته بود :

هيچ گاه امارت را به اندازه آن روز دوست نداشته‌ام كه رسول خدا امارت را به علي داد .

مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد :

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إِلَّا يَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ أَنْ أُدْعَى لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا .

صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 و مسند احمد ، ج 2 ، ص 384 .

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز خيبر فرمود : پرچم اسلام را در اختيار مردى قرار مى‏دهم كه خدا و رسول را دوست مى‏دارد و خداوند خيبر را به دست او فتح مى‏كند . عمر بن خطّاب گفت : آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستانم ، آهسته سخن گفتم و آرزو مى‏كردم (كه اى كاش) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفى كند .

 (ولى بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، على را به حضور طلبيد و پرچم اسلام را به دست او داد .

بستن تمام درها به سوي مسجد ، جز در خانه علي عليه السلام :

يكي از مسائلي كه شعله‌هاي حسد را در دل‌هاي ديگران شعله ور كرد ، اين بود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دستور دارد تمام درهايي كه به سوي مسجد باز شده‌اند بسته شود ، جز در خانه امير المؤمنين عليه السلام . اين فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد كه حتي لب به اعتراض گشودند و دليل آن را جويا شدند ؛ پيامبر فرمود : من دستور بسته شدن درها را صادر كرده‌ام مگر در خانه علي ، شنيده‌ام بعضي سخناني گفته اند ، به خدا سوگند من از جانب خودم اين كار را نكردم ؛ بلكه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم .

در روايت زيد بن أرقم آمده است :

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ كَانَ لِنَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبْوَابٌ شَارِعَةٌ فِي الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ يَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِي ذَلِكَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَقَالَ فِيهِ قَائِلُكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَيْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ .

مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 4 ص 369 ، ح 18484 .

ابن حجر عسقلاني بعد از نقل روايت مي‌گويد :

أخرجه أحمد والنسائي والحاكم ورجاله ثقات .

فتح الباري ، ابن حجر ، ج 7 ص 13 .

احمد ، نسائي و حاكم اين روايت را نقل كرده‌اند و روات آن مورد اعتماد هستند .

و حاكم نيشابوري بعد از نقل آن مي‌نويسد‌:

هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه .

المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ص 125 .

اين روايت با شرائطي كه مسلم و بخاري قبول دارند‌، صحيح است ؛ ولي آن‌ها نقل نكرده‌اند .

فرستادن علي عليه السلام براي خواندن سوره برائت :

در سالهاي آخر عمر رسول خدا بود كه سوره برائت نازل شد . اين سوره بايد براي كفار مكه خوانده مي‌شد . ابتدا ابوبكر براي خواندن آن به طرف مكه رفت ؛ اما در ميان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبكر گرفت و به امير المؤمنين داد، ودر اين باره فرمود :

لا يذهب بها الا رجل منى وأنا منه .

مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 331  و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 133 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 4 ، ص 467 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 7 ، ص 374 و ... .

اين آيات را جز من ويا كسي كه از من باشد نبايد بر مردم مكه بخواند.

 ازدواج امير المؤمنين با فاطمه عليهما السلام :

روايات فراواني در كتاب‌هاي شيعه و سني وجود دارد كه بسياري از صحابه ؛ از جمله خليفه اول و دوم براي خواستگاري از فاطمه زهرا سلام الله عليها آمدند ؛ اما نبي مكرم اسلام دست رد به سينه همه آن‌ها زد ؛ ولي وقتي امير المؤمنين عليه السلام خواستگاري كرد ، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد . اين مسأله نيز باعث شد كه شعله‌هاي حسادت در وجود ديگران شعله ور شود ؛ تا جايي كه حتي زنان خود را نزد فاطمه سلام الله عليها فرستادند و از امير المؤمنين عليه السلام عيب جويي كرده و گفتند كه او فقير است و ... .

ابن حجر هيثمي در باب 11 از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ،‌ مي‌گويد :

وأخرج أبو داود السجستاني أنّ أبا بكر خطبها ، فأعرض عنه صلى الله عليه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ...

الصواعق المحرقة ، 163 .

ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام او را رد كرد ، سپس عمر خواستگاري كرد رسول خدا  او را نيز رد كرد ...

ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مي‌نويسند :

عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنها صغيرة فخطبها على فزوجها منه .

سنن النسائي ،‌ ج 6 ،‌ ص62 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 114 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...

عبد الله بن بريده از پدرش نقل مي‌كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد .

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث مي‌گويد :

هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه .

المستدرك ، ج 2 ،‌ ص167.

اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند صحيح است ؛ اما آن‌ دو نقل نكرده‌اند .

متقي هندي مي‌نويسد :

خطب أبو بكر وعمر فاطمة إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأبى رسول الله صلى الله عليه وسلم عليهما .

كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 114 .

ابوبكر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، آن حضرت نپذيرفت .

و همچنين هيثمي مي‌نويسد :

عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بكر وعمر رضى الله عنهما فاطمة رضى الله عنها فقال النبي صلى الله عليه وسلم هي لك يا على . رواه الطبراني ورجاله ثقات .

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص204 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 1 ، ص 386 و ج 5 ، ص 520 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 4 ، ص 34 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 204 و ... .

حجر بن عنبس مي گويد : ابوبكر و عمر فاطمه (عليها السلام ) را از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، پيامبر خطاب به علي عليه السلام فرمود : فاطمه براي تو است . اين روايت را طبراني نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند .

نتيجه :

از آن چه گذشت ، اين نتيجه را مي‌گيريم كه عوامل بسياري ؛ از جمله حسادت‌ها ، كينه‌ها و بغض‌هايي كه قريش از آن حضرت به خاطر كشتن پهلوانان و قهرمانان آن‌ها در جنگ‌هاي مختلف در دل داشتند ، سبب شد كه حق امير المؤمنين غصب و آن حضرت خانه نشين شوند .

کمپین رهروان غدیر

چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟-1

چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟

پاسخ اجمالي :

الف : امير المؤمنين عليه السلام ، حسادت ديگران را سبب دور شدن خلافت از خودش مي‌داند :

فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . نهج البلاغة ، خطبة 162 .

ب : كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام :

فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين . شرح نهج البلاغة ، ج 9 ، ص 23 و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي 608هـ ) ج 7 ، ص 168 .

ج : انتقام  پيامبر از امير المؤمنين عليه السلام :

اللَّهُمَّ انّى‏ اسْتَعْديكَ عَلى‏ قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَحُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بى‏ ، وَالدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ، ص 298 .

پاسخ تفصيلي :

يكي از شبهاتي كه در طول قرون گذشته همواره از سوي اهل سنت و به ويژه وهابيت مطرح ‌شده است اين شبهه است كه اگر امير المؤمنين عليه السلام از سوي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به عنوان جانشين انتخاب شده بود ، معقول نبود كه صحابه با آن مخالفت و از بيعت با آن حضرت امتناع ورزند . چطور شد كه با اين همه نصوصي كه شما ادعا مي‌كنيد ، بازهم خلافت به امام علي عليه السلام نرسيد ؟

علماي شيعه جواب‌هاي مختلفي از اين شبهه داده‌اند كه به چند جواب به صورت مختصر اشاره مي‌كنيم .

بخل عده‌اي ، سبب شد كه امام به خلافت نرسد :

همانگونه كه اشاره شد ، اين شبهه سخن جديدي نيست كه به تازگي مطرح شده باشد ؛ بلكه در طول تاريخ و حتي در زمان خود امير المؤمنين عليه السلام نيز مطرح بوده است .

شخصي از طايفه بني اسد از امام علي عليه السلام سؤال كرد :

چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند ؟

كيف  دفعكم قومكم عن هذا المقام وأنتم أحق به ؟

 حضرت در پاسخ فرمود :

يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ

 وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ‏

وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ‏

نهج البلاغة ، خطبة 162،  نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ،‌ ص64 و شرح ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص 241 و علل الشرايع ، ج1 ،‌ ص146 .

اى برادر بنى اسدى ! تو مردى پريشان و مضطربى كه نابجا پرسش ميكنى ؛ اما در عين حال احترام خويشاوندى و بستگى برقرار ، و حق پرسش محترم است . اكنون كه مى‏خواهى بدانى ، پس بدان كه كه آن  ظلم و خودكامگى كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد ، در حالى بود كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چيز ديگرى نبود كه : گروهى بخيلانه به كرسى خلافت چسبيدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست كشيدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قيامت است .

سپس حضرت امير صلوات الله عليه به شعر امرء القيس استناد مي جويد ومي فرمايد:

واگذار ، داستان تاراج آن غارتگران را و به ياد آور داستان شگفت دزديدن شترهاى سوارى را ... .

كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام :

اسلام در آغاز با مشكلات بسياري مواجه بود كه از جمله آن‌ها مخالفت سران قريش و بزرگان از مشركين بود كه نمي‌خواستند با ظهور اسلام قدرت و مكنتي را كه سالها در اختيارشان بود ، از دست بدهند . آن‌ها با تمام توان در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و پيشرفت اسلام ايستادگي و براي رسيدن به هدفشان از هيچ تلاشي دريغ ننمودند .

ولذا با ورود پيامبر اسلام به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي ، آن‌ها احساس خطر بيشتري كردند و به  همان اندازه تلاششان را نيز بيشتر كردند ؛ تا جايي كه با راه انداختن جنگ‌هاي متعدد براي اسلام مشكلات فراواني را ايجاد كردند .

امير المؤمنين عليه السلام در اين جنگ‌ها به تنهايي به اندازه تمام سربازان مسلمان از خود جانفشاني نشان داد و سران كفر را يكي پس از ديگري به هلاكت رساند . شمشير برّان حيدر كرّار پهلواناني را به زمين زد كه از سران كفر به حساب مي‌آمدند و با كشته شدن آن‌ها بود كه دين نوپاي اسلام به مرور سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و مشركان قريش را براي هميشه مغلوب و سر شكسته كرد .

آن حضرت در جنگ بدر ده‌ها نفر از قريش را به جهنم واصل كرد ، در جنگ احد زماني كه تمامي صحابه فرار را بر قرار ترجيح داده بودند پروانه وار دور شمع وجود رسول خدا مي‌چرخيد و شجاعانه از آن حضرت دفاع مي‌كرد ، در جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامي عرب را به زمين زد ، در جنگ خيبر وحنين و... .

تا زماني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم زنده بود ، نتوانستند به امير المؤمنين عليه السلام آسيبي برسانند ؛ اما با رحلت آن حضرت ، دمل‌هاي چركين كينه ، سر باز كرد و دشمني منافقان و آن‌‌هايي كه به زور اسلام آورده بودند علني شد .

ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره مي‌نويسد :

إن قريشا اجتمعت على حربه منذ يوم بويع بغضا له وحسدا وحقدا عليه ، فأصفقوا كلهم يدا واحدة على شقاقه وحربه ، كما كانت حالهم في ابتداء الاسلام مع رسول الله صلى الله عليه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا .

شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151 .

قريش با كينه هاي فروخفته و بيماري حسادت دست در دست يكديگر به جنگ با امير المؤمنين روي آورد همانگونه كه در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز به همين روش و سيره عمل كرده بود .

براي اثبات اين مطلب مؤيدات زيادي وجود دارد كه به چند دليل اشاره مي‌كنيم :

الف : تصريح به كينه قريش از امام عليه السلام به خاطر كشتن پدرانشان :

از امام زين العابدين و ابن عباس سؤال كردند :

 لم أبغضت قريش عليا ؟ قال : لأنه أورد أولهم النار ، وقلد آخرهم العار .

مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص 21 .

امام سجاد عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه چرا قريش با علي عليه السلام دشمني مي ورزيد؟ مي فرمايد: چون علي عليه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار و ننگ باقي نگذاشت .

و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مي‌نويسد :

 عن ابن طاوس عن أبيه قال قلت لعلي بن حسين بن علي ما بال قريش لا تحب عليا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار .

تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ، ص 290 .

ابن طاوس از پدرش نقل مي كند كه گفت : به امام سجاد عرض كردم : چرا قريش علي عليه السلام را دوست نداشت ؟

فرمود : چون سران آنان را به جهنم فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار وننگ چيزي باقي نگذاشت .

عثمان بن عفان در گفتگويي كه با امير المؤمنين عليه السلام داشته ، به همين مطلب اشاره مي‌كند :

عن ابن عباس ، قال : وقع بين عثمان وعلى عليه السلام كلام ، فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين ، كأن وجوههم شنوف الذهب ، تصرع أنفهم قبل شفاههم !

شرح نهج البلاغة ، ج 9 ص 23 و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي 608هـ ) ج 7 ، ص 168 ، ناشر : دار صادر  ، بيروت ، 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : إحسان عباس ، بكر عباس و نثر الدر في المحاضرات ، منصور بن الحسين الآبي (متوفاي 421هـ) ج 2 ، ص 48 ، ناشر : دار الكتب العلمية ، بيروت /لبنان ، 1424هـ ، 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : خالد عبد الغني محفوط .

ابن عباس مي گويد : بين علي عليه السلام و عثمان نزاع و اختلافي پيش آمد عثمان گفت : اگر قريش شما را به جهت كشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه مي توانم بكنم .

ب :  كينه‌هاي مخفي شده در سينه‌هاي قريش :

طبراني در المعجم الكبير مي‌نويسد :

قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك الا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك .

المعجم الكبير ، طبراني ،‌ ج11 ،‌ ص60 و تاريخ بغداد ، ج12 ، ص394 و تاريخ مدينة دمشق ، ج42 ،‌ ص322 و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج2 ،‌ ص651 ، ح 1109.

علي عليه السلام مي گويد : از رسول خدا(ص) پرسيدم : چرا گريه مي كني ؟ فرمود : كينه‌هايي در سينه ها حبس شده‌اند كه پس از رفتن من سرباز خواهند نمود .

عرض كردم : آيا دين من سالم خواهد ماند ؟

فرمود : آري دينت سالم مي ماند.

ج :  حيله گري امت در حق امير المؤمنين (ع) :

حاكم نيشابوري در المستدرك مي‌نويسد :

عن ابي ادريس الاودي عن علي رضى اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إليّ النبي صلى اللّه عليه وآله أنّ الأمّة ستغدر بي بعده.

علي عليه السلام مي‌فرمايد : پيامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو كينه‌ورزي خواهند كرد .

و بعد از نقل روايت مي‌گويد :

هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه.

المستدرك ، ج 3 ، ص140 ، باب إخبار النبي بقتل علي عليه السلام و تاريخ بغداد ،‌ خطيب بغدادي ، ج11 ، ص216 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ،‌ ص218 و مجمع الزوائد ، هيثمي ،‌ ج 9 ، ص137 .

انتقام از علي عليه السلام بجاي پيامبر صلي الله عليه وآله:

قريش در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، از آن حضرت شكست‌هاي متعددي متحمل شدند و هيچ وقت نتوانستند اين شكست‌ها را جبران كنند . بعد از رحلت آن حضرت ، تلاش كردند كه انتقام آن را از اهل بيت آن حضرت و به ويژه از امير المؤمنين عليه السلام بستانند كه اتفاقاً موفق نيز بودند . امير المؤمنين عليه السلام در خطبه‌اي مي‌فرمايد :

اللَّهُمَّ انّى‏ اسْتَعْديكَ عَلى‏ قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَ حُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بى‏ ، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .

اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَيْناً، وَ لا تُمَكِّنْ فَجَرَةَ قُرَيْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَيّاً، فَاِذا تَوَفَّيْتَنى‏ وَ انْتَ الرَّقيبُ عَلَيْهِمْ، وَ انْتَ عَلى‏ كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهيدٌ.

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ، ص 298 .

از تو بر قريش كمك مي خواهم ، آنان كينه‌ها وبدي‌هاي فراواني نسبت به فرستاده‌ات در دل داشتند ؛ اما از اجراي آن ناتوان ماندند و تو بين آنان وخواهش هايشان مانع بودي ، و اكنون نوبت به من رسيده است و به طرف من هجوم آورده‌اند .

بار خدايا حسن وحسين مرا حافظ باش ، و تا زنده هستم دست قريش را از آسيب رساندن به آنان دور فرما ، وچون بميرم تو خود بر آنان حافظي ، وتو بر هر چيزي شاهد و ناظري .

ودر روايتي ديگر مي‌فرمايد :

كل حقد حقدته قريش على رسول الله صلى الله عليه وآله أظهرته في وستظهره في ولدى من بعدي ، ما لي ولقريش ! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله ، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن كانوا مسلمين ! .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ص 328 و ينابيع المودة لذوي القربى ، القندوزي ، ج 1 ص 407 .

قريش تمام كينه‌هايي كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشكار نمود و پس از من به زودي در حق فرزندان من نيز آن را ابراز خواهد كرد ، مرا با قريش چه كار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگيدم ، آيا اين است سزاي كسي كه  خدا و پيامبرش را اطاعت كرده است ؟

براي اثبات اين مطلب مي‌توان به دلايلي ديگر نيز استناد جست كه از آن جمله است:

الف : معاويه تلاش مي‌كرد كه يك نفر از بني هاشم باقي نماند :

امير المؤمنين عليه السلام در روايتي مي‌فرمايد :

والله لود معاوية ، أنه ما بقي من بني هاشم نافِخُ ضِرمةٍ إلا طعن في بطنه (نيطه) ، إطفاء لنور الله : ( ويأبى الله إلا أن يتم نوره ولو كره المشركون ) .

الفايق في غريب الحديث ، جار الله الزمخشري ، ج 2 ، ص 282 غريب الحديث ، ابن قتيبة ، ج 1 ، ص 367 و عيون الأخبار ، ابن قتيبة ، ج1 ،‌ ص78 ،‌ طبق برنامه مكتبة الشاملة و مروج الذهب المسعودي ، ج1 ، ص356 طبق برنامه المكتبة الشاملة و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 5 ص 221 و و النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 112 و النهاية في غريب الحديث ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 86 و ج 5 ، ص 90 و لسان العرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 63 و ... .

به خدا سوگند معاويه دوست داشت كه هيچ يك از بني هاشم باقي نماند ؛ مگر اين كه شكمش دريده شود تا نور خدا را خاموش كند ، غافل از اين كه : خدا مى‏خواهد كه نور خود را به كمال رساند ؛ گر چه كافران و خدا ناباوران را خوش آيند نباشد .

ب: تخريب خانه‌هاي بني هاشم:

ابو الفرج اصفهاني در الأغاني مي‌نويسد :

أمر عمرو صاحب شرطته على المدينة بعد خروج الحسين أن يهدم دور بنى هاشم ففعل وبلغ منهم كل مبلغ .

الاغاني ، ج4 ،‌ ص155 .

پس از بيرون رفتن امام حسين عليه السلام از مدينه ، يزيد به فرمانده نيروهاي نظامي‌اش عمرو بن سعيد دستور داد تا خانه هاي بني هاشم را ويران كند ، او هم طبق فرمان عمل كرد ؛ بلكه هر كاري از دستش بر مي‌آمد انجام داد .

ج : شادي عمرو بن سعيد از كشته شدن امام حسين عليه السلام :

قتل الحسين بن علي قال فدخلت على عمرو بن سعيد فقال ما وراءك فقلت ما سر الأمير قتل الحسين بن علي فقال نادى بقتله فناديت بقتله فلم أسمع والله واعية قط مثل واعية نساء بني هاشم في دورهن على الحسين ... .

تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 4 ، ص 357 و نهاية الأرب في فنون الأدب ، شهاب الدين النويري (متوفاي 733هـ) ج 20 ، ص 297 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة .

حسين عليه السلام به شهادت رسيده بود ، نزد عمرو بن سعيد رفتم ، گفت : چه خبر ؟ گفتم : آنچه امير را خوشحال كرده است كشته شدن حسين بن علي است ، گفت: قتل حسين را به مردم اعلان ، در بين مردم خبر كشته شدن حسين را پخش كردم ، به خدا سوگند صداي گريه و ناله زن ها را از خانه هاي بني هاشم شنيدم كه هيچگاه چنان ناله هايي نشنيده بودم ... .

و نيز ابن أبي الحديد مي‌نويسد :

وأما مروان ابنه فأخبث عقيدة ، وأعظم إلحادا وكفرا ، وهو الذي خطب يوم وصل إليه رأس الحسين عليه السلام إلى المدينة ، وهو يومئذ أميرها وقد حمل الرأس على يديه فقال :

يا حبذا بردك في اليدين * وحمرة تجرى على الخدين * كأنما بت بمسجدين *

ثم رمى بالرأس نحو قبر النبي ، وقال : يا محمد ، يوم بيوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذي تمثل به يزيد بن معاوية وهو شعر ابن الزبعرى يوم وصل الرأس إليه . والخبر مشهور .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 4 ، ص 72 .

و اما مروان پسر او (حكم) از خود او بد عقيده‌تر و ملحدتر و كافرتر بود ، و او است كه هنگام امارتش در مدينه چون سر مقدس حسين عليه السلام به دست او رسيد ، سر را روى دست گرفت و اين شعر را خواند :

به به از اين خنكى تو كه بر روى دست احساس مى شود و از اين گلگونى چهره ات ، گويى شب را در محشدين به سر برده اى !

آن گاه سر را به طرف قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم افكند و گفت : اى محمد ، امروز به تلافى روز بدر !

و محمد بن عقيل در النصايح الكافية مي‌نويسد :

( وذكر ) أبو عبيدة في كتاب المثالب وأبو جعفر في تاريخه إن عبيد الله بن زياد كتب إلى عمرو بن سعيد بن العاص وهو وال على المدينة الشريفة يبشره بقتل الحسين عليه السلام فقرأ كتابه على المنبر وأنشد رجزا ثم أومأ إلى القبر الشريف وقال : يا محمد يوم بيوم بدر فأنكر عليه قوم من الأنصار .

النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 75 .

عبيد الله بن زياد به والي مدينه عمرو بن سعيد بن عاص نام نوشت و كشته شدن حسين را به او بشارت داد ، نامه را بالاي منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره كرد و گفت : اي محمد ! امروز تلافي روز بدر است ، گروهي از انصار به وي اعتراض كردند .

انگيزه حسد قريش نسبت به امير المؤمنين (ع) :

بر كسي پوشيده نيست كه امير المؤمنين عليه السلام در دامان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرورش يافته ،‌ نخستين كسي است كه به آن حضرت ايمان آورد و او را در تمامي مصائب ياري كرده است . رسول خدا نيز او را بيش از هر كسي دوست مي‌داشت ؛ تا جايي كه دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و ... .

اين مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قريشيان شعله ور شود، وتا زماني كه رسول خدا زنده بود ، اين آتش خطرناك زير خاكستر باقي مانده بود ؛‌ ولي با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد ؛ تا جايي كه خلافت را كه حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلم‌ها را در حق وي روا داشتند .

واما آن چه سبب شعله ور شدن اين همه حسادت در وجود قريش شد عبارتند از:

تعيين امام علي عليه السلام به عنوان خليفه :

ترديدي نيست كه امير المؤمنين عليه السلام مقام ويژه و بس عظيمي نزد برادر و پسر عمويش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم داشت . پيامبر اسلام در طول دوران بعثت از امير المؤمنين تمجيد و به جانشيني وي تصريح مي‌كرد، ودرموقعيتهاي مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون ، خلافت آن حضرت را براي مردم تشريح واعلام مي كرد و هرگونه شك و ترديد ي را در اين باره رفع مي‌كرد .

تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت 2

ترجمه ابن حجر هيثمي :

عبد القادر العيدروسي (متوفاي 1037 هـ) در باره او مي‌گويد :

وفيها [سنة أربع وسبعين بعد التسعمائة ] في رجب توفي الشيخ الإمام شيخ الإسلام خاتمة أهل الفتيا والتدريس ناشر علوم الامام محمد بن إدريس الحافظ شهاب الدين أبو العباس أحمد بن محمد بن علي بن حجر الهيتمي السعدي الأنصاري بمكة ودفن بالمعلاة في تربة الطبريين وكان بحرا في علم الفقه وتحقيقه لا تكدره الدلاء وإمام الحرمين كما أجمع على ذلك العارفون وانعقدت عليه خناصر الملاء إمام اقتدت به الأئمة وهمام صار في إقليم الحجاز أمة مصنفاته في العصر آية يعجز عن الإتيان بمثلها المعاصرون ...

واحد العصر وثاني القطر وثالث الشمس والبدر من أقسمت المشكلات أن لا تتضح إلا لديه وأكدت المعضلات آليتها أن لا تتجلى إلا عليه لا سيما وفي الحجاز عليها قد حجر ولا عجب فإنه المسمى بابن حجر .

ابن حجر هيثمي دريائي از دانش فقه و تحقيق ، امام مدينه و مكه بود كه همه پيشوايان به وي اقتدا مي كردند ، در سرزمين حجاز از جهت آثار نمونه‌اي بود كه مثل و مانند نداشت ... .

العيدروسي ، عبد القادر بن شيخ بن عبد الله ، تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر ، ج 1 ، ص 258 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة الأولى ، 1405 .

4 . جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ) :

جلال الدين سيوطي ، مفسر ، اديب و محدث مشهور اهل سنت ،‌ از كساني است كه حديث غدير را از احاديث متواتر مي‌داند . البته ما در كتاب‌هايي كه از وي در اختيار داريم ، چنين مطلبي را نيافتيم ؛ ولي دو تن از بزرگان اهل سنت ، اين مطلب را از زبان وي نقل كرده‌اند كه همين براي ما كفايت مي‌كند .

حافظ عبد الرؤوف مناوي در شرح جامع الصغير سيوطي مي‌نويسد :

( من كنت مولاه ) أي وليه وناصره ( فعلى مولاه ) ولاء الاسلام وسببه ان أسامة قال لعلي لست مولاي انما مولاي رسول الله فذكره ( حم ه عن البراء ) بن عازب ( حم عن بريدة ) بن الحصيب ( ت ن والضياء عن زيد بن أرقم ) ورجال أحمد ثقات بل قال المؤلف حديث متواتر .

راويان اين حديث مورد اعتماد هستند ؛ بلكه مؤلف (سيوطي) گفته است كه اين حديث متواتر است .

المناوي ، الإمام الحافظ زين الدين عبد الرؤوف ، التيسير بشرح الجامع الصغير ، ج 2 ص 442 ، (متوفاي1031هـ) ، ناشر : مكتبة الإمام الشافعي - الرياض ، الطبعة : الثالثة ، 1408هـ - 1988م .

و در فيض القدير كه اين كتاب نيز در شرح جامع الصغير سيوطي است‌ ، مي‌نويسد :

قال الهيثمي رجال أحمد ثقات وقال في موضع آخر رجاله رجال الصحيح وقال المصنف حديث متواتر

هيثمي گفته است كه راويان مسند احمد مورد اعتماد هستند و در جاي ديگر گفته كه روايان آن راويان صحيح بخاري هستند و مصنف (سيوطي) گفته است كه حديث غدير متواتر است .

المناوي ، الإمام الحافظ زين الدين عبد الرؤوف ، فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج 6 ص 218 ، ناشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر ، الطبعة : الأولى ، 1356هـ .

و ابراهيم بن محمد حسيني (متوفاي1120 هـ) از علماي سني مذهب قرن دوازدهم نيز اين مطلب را تأييد مي‌كند :

من كنت مولاه فعلي مولاه

أخرجه الإمام أحمد ومسلم عن البراء بن عازب رضي الله عنه وأخرجه أحمد أيضا عن بريدة بن الحصيب رضي الله عنه وأخرجه الترمذي والنسائي والضياء المقدسي عن زيد بن رقم رضي الله عنه قال الهيثمي رجال أحمد ثقات وقال في موضع آخر رجاله رجال الصحيح .

وقال السيوطي حديث متواتر . سببه أن أسامة قال لعلي لست مولاي إنما مولاي رسول الله (ص) فقال النبي (ص) : «من كنت مولاه فعلي مولاه» .

اين حديث را امام احمد ومسلم از براء بن عازم نقل كرده اند و احمد مجدداً آن را از بريده بن حصيب و ترمذي و نسائي و ضياء مقدسي از زيد بن ارقم آن را نقل كره اند، هيثمي مي گويد: رجال سند احمد همه ثقه هستند و در مورد ديگري گفته است راويان آن راويان صحيح بخاري هستند .

سيوطي مي گويد: حديث غدير متواتر است.

علت ايراد اين حديث آن است كه اسامه به علي گفت : تو مولاي من نيستي ؛ بلكه مولاي من پيامبر است ، رسول خاد صلي الله عليه وآله پس از شنيدن اين سخن فرمود : هر كس من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است .

الحسيني ، ابراهيم بن محمد ، البيان والتعريف في أسباب ورود الحديث الشريف ، ج 2 ، ص 230 ، ح1577 ، تحقيق : سيف الدين الكاتب ، ناشر : دار الكتاب العربي - بيروت – 1401هـ .

ترجمه سيوطي :

نجم الدين العزيز در كتاب الكواكب السائرة ، سيوطي را اين گونه معرفي مي‌كند :

عبد الرحمن بن أبي بكر الأسيوطي: عبد الرحمن بن أبي بكر بن محمد بن أبي سابق الدين بكر بن عثمان بن محمد بن خضر بن أيوب بن محمد ابن الشيخ همام الدين، الشيخ العلامة، الإمام، المحقق، المدقق، المسند، الحافظ شيخ الإسلام جلال الدين أبو الفضل ابن العلامة كمال الدين الأسيوطي، الخضيري، الشافعي صاحب المؤلفات الجامعة، والمصنفات النافعة، وألف المؤلفات الحافلة الكثيرة الكاملة الجامعة، النافعة المتقنة، المحررة، المعتبرة نيفت عدتها على خمسمائة مؤلف

وكان أعلم أهل زمانه بعلم الحديث وفنونه، ورجاله، وغريبه، واستنباط الأحكام منه، وأخبر عن نفسه أنه يحفظ مئتي ألف حديث. قال: ولو وجدت أكثر لحفظته. قال: ولعله لا يوجد على وجه الأرض الان أكثر من ذلك

استاد علامه ، پيشوا ، محقق ، دقيق ، حافظ ( كسي كه صد هزار حديث حفظ است)، صاحب كتاب‌هاي جامع و تأليفات سودمند ، كسي كه بيش از پانصد كتاب مفيد و ارزشمند نوشته است ، دانا ترين فرد در دانش حديث و فنون آن ، اهل استنباط احكام و كسي كه خودش گفته است : دويست هزار حديث را حفظ هستم و اگر بيشتر مي يافتم باز هم حفظ مي كردم ، كه البته شايد اكنون بيش از اين حديث وجود نداشته باشد.

الغزي ، نجم الدين محمد بن محمد ، الكواكب السائرة بأعيان المئة العاشرة ، ج 1 ص 142 ، (متوفاى1061هـ) .

5 . أبو حامد غزالي (متوفاي505هـ) :

غزالي ، دانشمند نامور و شهير قرن ششم كه ذهبي از از او با عنوان اعجوبه زمان ياد مي‌كند ،‌ در باره حديث غدير و پيماني كه خليفه دوم در آن روز بست و تنها چند روز بعد از غدير آن را به باد فراموشي سپرد ، مي‌نويسد :

واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول : « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا .

از خطبه‌هاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم ، علي مولا و سرپرست او است . عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت :

«افتخار ، افتخار اي ابوالحسن ، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي.»

اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاي ديگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد و [مصداق اين آيه قرآن شد :]

پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى كردند .

الغزالي ، أبو حامد محمد بن محمد ، سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ج 1 ، ص 18 ، باب في ترتيب الخلافة والمملكة ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1424هـ 2003م .

ترجمه أبو حامد غزالي :

علامه شمس الدين ذهبي در ترجمه او مي‌نويسد :

الغزالي الشيخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زين الدين أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسي الشافعي الغزالي صاحب التصانيف والذكاء المفرط ... ثم بعد سنوات سار إلى وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مكبا على العلم

غزالي استاد پيشوا و درياي علم ، نشانه اسلام ، اعجوبه زمان ، صاحب كتاب‌ها وانساني با هوش فراوان و زيرك... بود .

پس از سال‌ها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت ، فرصت وعلم ودانش روزگار را سپري كرد ... .

سير أعلام النبلاء ، ج 19 ، ص 322 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

و در جلد 14 ، ص 202 از همين كتاب با استفاده از حديث نبوي او را يكي از احياگران دين مي‌داند و مي نويسد :

وقال الحاكم سمعت حسان بن محمد يقول كنا في مجلس ابن سريج سنة ثلاث وثلاث مئة فقام إليه شيخ من أهل العلم فقال أبشر أيها القاضي فإن الله يبعث على رأس كل مئة سنة من يجدد يعني للأمة أمر دينها وإن الله تعالى بعث على رأس المئة عمر بن عبدالعزيز وبعث على رأس المئتين محمد بن إدريس الشافعي ...

قلت وقد كان على رأس الأربع مئة الشيخ أبو حامد الاسفراييني وعلى رأس الخمس مئة أبو حامد الغزالي وعلى رأس الست مئة الحافظ عبد الغني ...

حاكم مي گويد : از حسان بن محمد شنيدم كه مي گفت : در سال 303هـ در مجلس ابن سريج بودم ، پير مردي دانشمند بر خواست و گفت : بشارت اي قاضي ! خداوند در هر صد سال كسي را مي فرستد كه احياگر دين است ، عمربن عبد العزيز اولين است و در صد سال دوّم محمد بن ادريس شافعي است...

من مي گويم در صد سال چهارم ابو حامد اسفراييني است و در صد سال پنجم غزالي و در صد سال ششم حافظ عبد الغني است ، و...

6 . ملا علي قاري (متوفاي1014هـ) :

ملا علي هروي ، معروف به هروي ، صاحب كتاب معتبر مرقاة المفاتيح در باره حديث غدير و تواتر آن مي‌گويد :

أن هذا حديث صحيح لا مرية فيه ، بل بعض الحفاظ عده متواتراً إذ في رواية أحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه وسلم ثلاثون صحابيا وشهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته .

حديث غدير بدون شك صحيح است ؛ بلكه بعضي از حافظان آن را متواتر دانسته اند ؛ چون در نقل احمد آمده است :

اين حديث را در زمان خلافت علي عليه السلام بعد از اختلافي كه در باره آن پيش آمد، سي تن از اصحاب شهادت دادند كه آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده اند.

محمد القاري ، علي بن سلطان ، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، ج 11 ، ص 248 ، تحقيق : جمال عيتاني ، ناشر : دار الكتب العلمية – لبنان / بيروت ، الطبعة الأولى ، 1422هـ - 2001م .

ترجمه ملا علي قاري :

عاصمي مكي (متوفاي1111هـ ) در باره او مي‌نويسد :

الشيخ الملا على القارى بن سلطان بن محمد الهروى الحنفى الجامع للعلوم العقلية والنقلية والمتضلع من السنة النبوية أحد جماهير الأعلام ومشاهير أولى الحفظ والأفهام ولد بهراة ورحل إلى مكة وتديرها أخذ عن خاتمة المحققين العلامة ابن حجر الهيثمى .

ملا علي قاري حنفي مذهب در علوم عقلي و نقلي جامع بود و سنت نبوي را به درستي مي شناخت ، او يكي از دانشمندان بزرگ و نام آوران زمان و داراي قدرت حافظه و صاحب فهم بود .

العاصمي المكي ، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي ، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي ، ج 4 ، ص 402 ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود و علي محمد معوض ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م .

 

کمپین رهروان غدیر

 

تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت 1

تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت

حديث غدير ، برترين دليل شيعه بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام است كه با سند‌هاي صحيح و به صورت متواتر از طريق شيعه و سني نقل شده است ؛ اما در عين حال برخي از علماي اهل سنت كه اعتراف به چنين مطلبي برايشان ناگوار و پذيرش چنين حقيقتي سخت بوده ، چشمان خود را بسته و صحت آن را زير سؤال برده‌اند !

از جمله ابن حزم اندلسي ظاهري كه با دفاع از ابن ملجم مرادي ، عداوت خود با امير مؤمنان عليه السلام را علني كرده است ، در كتاب الفصل خود مي‌نويسد :

وأما من كنت مولاه فعلى مولاه فلا يصح من طريق الثقات أصلاً .

حديث: من كنت مولاه... به هيچ وجه از طريق افراد ثقه تاييد نشده است.

ابن حزم اندلسي ، علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد (متوفاي548 هـ) ، الفصل في الملل والأهواء والنحل ، ج 4 ، ص 116 ، ناشر : مكتبة الخانجي – القاهرة .

و ابن تيميه حراني (متوفاي728هـ) نيز كه در انكار فضائل اهل بيت عليهم السلام زبانزد عام و خاص است در منهاج السنة مي‌نويسد :

وأما قوله من كنت مولاه فعلي مولاه فليس هو في الصحاح لكن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس في صحته فنقل عن البخاري وإبراهيم الحربي وطائفة من أهل العلم بالحديث انهم طعنوا فيه وضعفوه ... .

حديث: من كنت مولاه... در كتب روائي صحيح شش گانه آورده نشده است ، بعضي از دانشمندان آن را روايت كرده‌اند ؛ ولي در صحت آن دچار اختلاف شده‌اند ، از بخاري و ابراهيم حربي وگروهي ديگر از اهل دانش نقل شده است كه آنان اين حديث را تضعيف كرده‌اند .

إبن تيمية الحراني ، أبو العباس أحمد بن عبد الحليم ، منهاج السنة النبوية ، ج 7 ، ص 319 ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406 .

و سعد الدين تفتازاني (متوفاي791هـ) در جواب از حديث غدير مي‌نويسد :

والجواب منع تواتر الخبر فإن ذلك من مكابرات الشيعة كيف وقد قدح في صحته كثير من أهل الحديث ولم ينقله المحققون منهم كالبخاري ومسلم والواقدي .

جواب ما اين است كه حديث غدير متواتر نيست و اين از زورگويي‌هاي شيعه است ، ؛ زيرا بسياري از علما و محققين علم حديث ؛ از جمله بخاري ، مسلم و واقدي در صحتش اشكال كرده و آن را نقل ننموده‌اند .

التفتازاني ، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله ، شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 2 ، ص 290 ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان ، الطبعة : الأولى ، 1401هـ - 1981م .

نقد و بررسي :

براي روشن شدن حقيت مطلب و نيز براي سنجش ارزش سخن ابن حزم ، ابن تيميه و تفتازاني كافي است كه به اعترافات علما و دانشمندان نام آور اهل سنت كه در علم حديث و رجال خبره فن هستند ، در باره حديث غدير اشاره شود . طبيعي است كه با اثبات صحت و يا تواتر حديث غدير و ورود آن در صحاح سته اهل سنت ، ميزان تقوي و انصاف اين دو دانشمند سني براي همگان روشن خواهد شد .

ما در ابتدا تواتر حديث غدير را از زبان بزرگان سني نقل و سپس تعدادي از أسناد آن را كه علماي رجال سني به صحت آن‌ها اعتراف كرده‌اند ، خواهيم آورد .

اعترافات علماي اهل سنت بر تواتر حديث غدير :

حديث غدير نه تنها سندش صحيح است ؛ بلكه بسياري از بزرگان اهل سنت تواتر آن را پذيرفته‌اند كه ما به نام چند تن از آنان اشاره مي‌كنيم :

1 . شمس الدين ذهبي (متوفاي748هـ) :

ذهبي ، دانشمند شهير سني و از اركان علم رجال اهل سنت كه او را پيشواي جرح و تعديل ناميده‌اند ، در موارد مختلف به تواتر حديث غدير اعتراف كرده است . وي در سير اعلام النبلا كه از معتبرترين كتاب‌هاي اهل سنت در علم رجال است ،‌ در ترجمه محمد بن جرير طبري ، صاحب تفسير و تاريخ مي‌نويسد :

قلت: جمع طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء رأيت شطره فبهرني سعة رواياته وجزمت بوقوع ذلك .

محمد بن جرير طبري اسناد روايت غدير خم را در چهار جلد جمع آوري كرده است كه من قسمتي از آن را ديدم و از گستردگي روايات آن شگفت زده شدم و يقين كردم كه اين اتفاق افتاده است .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز ، سير أعلام النبلاء ، ج 14 ، ص 277 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط و محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة التاسعة ، 1413 هـ .

و در تذكرة‌ الحفاظ و بازهم در ترجمه محمد بن جرير طبري مي‌نويسد :

محمد بن جرير بن يزيد بن كثير الامام العلم الفرد الحافظ أبو جعفر الطبري أحد الأعلام وصاحب التصانيف من أهل آمل طبرستان أكثر التطواف ... . ولما بلغه ان بن أبي داود تكلم في حديث غدير خم عمل كتاب الفضائل وتكلم على تصحيح الحديث .

قلت رأيت مجلدا من طرق الحديث لابن جرير فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق .

من يك جلد از كتاب أسناد حديث غدير را كه ابن جرير نوشته بود را ديدم و از زياد بودن أسناد آن گيج و مبهوت شدم .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز ، تذكرة الحفاظ ج 2 ، ص 710 ، رقم : 728 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الأولى .

ابن كثير دمشقي سلفي (متوفاي774هـ) كه ازشاگردان ذهبي به شمار مي‌رود ، به نقل از استادش مي‌نويسد :

قال : وصدر الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قاله ، وأما : «اللهم وال من والاه» فزيادة قوية الاسناد .

ذهبي گفت : اين حديث به صورت متواتر نقل شده است و من يقين كردم كه از رسول خدا ‌صلي الله عليه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نيز سندش قوي است . ‌

ابن كثير الدمشقي ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر القرشي ، السيرة النبوية ، ج 4 ، ص 426 و البداية والنهاية ، ج 5 ، ص 214 ، ناشر : مكتبة المعارف – بيروت .

و شهاب الدين آلوسي (متوفاي1270هـ) صاحب روح المعاني كه جايگاه ويژه‌اي در نزد وهابي‌ها دارد ، در تفسيرش مي‌نويسد :

وعن الذهبى أن «من كنت مولاه فعلى مولاه» متواتر يتقين أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قاله وأما اللهم وال من والاه فزيادة قوية الاسناد .

حديث : «من كنت مولاه فعلي مولاه» متواتر است و به يقين سخن رسول خدا ‌است ؛ اما ادامه آن كه رسول خدا فرمود : خدايا دوست بدار هر كه علي را دوست دارد ، نيز سندش قوي است ... .‌‌‌‌‌

الألوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 6 ، ص 195 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .

ترجمه ذهبي :

ابن ناصر الدين از مشاهير قرن نهم ، (متوفاي842 هـ ) در باره شخصيت ذهبي مي‌گويد :

الشيخ الامام الحافظ الهمام مفيد الشام ومؤرخ الاسلام ناقد المحدثين وإمام المعدلين والمجرحين شمس الدين ... الدمشقي ابن الذهبي الشافعي .

امام ، حافظ (كسي كه بيش از صد هزار حديث حفظ باشد) مورّخ واسلام شناس ، منتقد بر اهل حديث ، پيشوا در جرح و تعديل راويان ومؤلفان ، شمس الدين ذهبي.

إبن ناصر الدين الدمشقي ، محمد بن أبي بكر ، الرد الوافر ، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1393 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : زهير الشاويش .

و در جاي ديگري از همين كتابش مي‌گويد :

وكان آية في نقد الرجال عمدة في الجرح والتعديل عالما بالتفريع والتأصيل إماما في القراءات فقيها في النظريات له دربة بمذاهب الأئمة وأربابا المقالات قائما بين الخلف بنشر السنة ومذهب السلف .

در نقد رجال حديث يگانه بود و در جرح وتعديل راويان حديث استاد و در استفاده فروع از اصول دانشمند و در دانش قرائت‌هاي قرآن پيشوا و در آراء و انظار فقيه بود . راه ورود به مذاهب چهار گانه و پيشواي همه انديشه ها بود، يك تنه در ميان معاصرانش به نشر و تبليغ سنت و مذهب سلفي گري همت گمارد .

الرد الوافر ، ج 1 ، ص 31 .

و ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852هـ) در الدرر الكامنة مي‌نويسد :

قرأت بخط البدر النابلسي في مشيخته كان علامة زمانه في الرجال وأحوالهم حديد الفهم ثاقب الذهن وشهرته تغني عن الإطناب فيه .

من نوشته‌اي بدر نابلسي را كه در شرح حال اساتيدش آورده است خواندن كه در باره ذهبي گفته بود : وي در دانش رجال و حالات راويان و نويسندگان دانش فراوان داشت ، تيز فهم و ذهني قوي داشت ، شهرت و آوازه او ما را از توصيف بيشتر بي نياز مي كند .

ابن حجر عسقلاني ، الحافظ شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن محمد ، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج 5 ، ص 68 ، تحقيق : مراقبة / محمد عبد المعيد ضان ، ناشر : مجلس دائرة المعارف العثمانية - صيدر اباد/ الهند ، الطبعة الثانية ، 1392هـ/ 1972م .

و جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ) در باره او مي‌نويسد :

الذهبي الإمام الحافظ محدث العصر وخاتمة الحفاظ ومؤرخ الإسلام وفرد الدهر والقائم بأعباء هذه الصناعة شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان قايماز الركماني ثم الدمشقي .

ذهبي امام و حافظ ، حديث گوي زمان و آخرين نفر از حافظان ، مورخ اسلام و يگانه زمان و ... بود .

جلال الدين سيوطي ، عبد الرحمن بن أبي بكر ، طبقات الحفاظ ، ج 1 ، ص 521 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة الأولى ، 1403 هـ .

2 . ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هـ ) :

ابن حجر از دانشمندان معروف سني كه به همراه ذهبي يكي از دو ركن اساسي علم رجال اهل سنت به حساب مي‌آيد ، در شرح صحيح بخاري ، بسياري از سند‌هاي حديث غدير را صحيح و حسن مي‌داند :

واما حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقد أخرجه الترمذي والنسائي وهو كثير الطرق جداً وقد استوعبها بن عقدة في كتاب مفرد وكثير من اسانيدها صحاح وحسان .

حديث : «من كنت مولاه فعلي مولاه» را ، ترمذي ونسائي با سند صحيح نقل كرده اند ، سند‌هاي بسياري دارد ، كه همه آن‌ها را ابن عقده در كتاب مستقلي جمع آوري كرده است و بسياري از اسناد آن صحيح و يا حسن هستند .

ابن حجر عسقلاني ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي ، فتح الباري شرح صحيح البخاري ، ج 7 ، ص 74 ، تحقيق : محب الدين الخطيب ، ناشر : دار المعرفة - بيروت .

و در تهذيب التهذيب كه يكي از كتاب‌هاي معتبر رجالي اهل سنت به حساب مي‌آيد ، مي‌گويد كه بيش از هفتاد صحابي روايت غدير را نقل كرده‌اند :

وقد جمعه بن جرير الطبري في مؤلف فيه أضعاف من ذكر وصححه واعتنى بجمع طرقه أبو العباس بن عقدة فأخرجه من حديث سبعين صحابيا أو أكثر .

ابن جرير حديث غدير را از طرق گوناگون در كتاب مستقلي ، با تصحيح آن جمع آوري كرده است ، وكسي كه به اسناد آن توجه خاص كرده است ، ابن عقده است ، وي اين حديث را از زبان بيش از هفتاد صحابي نقل كرده است .

ابن حجر عسقلاني ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي ، تهذيب التهذيب ، ج 7 ، ص 297 ، ناشر : دار الفكر - بيروت ، الطبعة الأولى ، 1404 - 1984 .

ترجمه ابن حجر عسقلاني :

هاشمي مكي ،‌ از مشاهير قرن نهم هجري و از هم‌دوره‌هاي ابن حجر ، او را اين‌گونه مي‌ستايد :

أحمد بن علي بن محمد بن محمد بن علي بن محمود بن أحمد بن أحمد بن العسقلاني المصري الشافعي الإمام العلامة الحافظ فريد الوقت مفخر الزمان بقية الحفاظ علم الأئمة الأعلام عمدة المحققين خاتمة الحفاظ المبرزين والقضاة المشهورين أبو الفضل شهاب الدين ...

ابن حجر عسقلاني مصري شافعي مذهب ، پيشواي دانشمند ، حافظ (صد هزار حديث) ، يگانه روزگار، افتخار زمان ، باقي مانده از حافظان حديث ، سرآمد پيشوايان بزرگ ، محقق عمده ، پايان بخش حافظان ، قاضي مشهور ...

الهاشمي المكي ، الحافظ أبو الفضل تقي الدين محمد بن محمد بن فهد (متوفاي871هـ) ، لحظ الألحاظ بذيل طبقات الحفاظ ، ج 1 ، ص 326 ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

3 . ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ) :

ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة كه آن را عليه مذهب شيعه نگاشته است به كثرت اسناد حديث غدير اعتراف كرده و مي‌گويد :

أنه حديث صحيح لا مرية فيه وقد أخرجه جماعة كالترمذي والنسائي وأحمد و طرقه كثيرة جدا ومن ثم رواه ستة عشر صحابيا وفي رواية لأحمد أنه سمعه من النبي صلى الله عليه وسلم ثلاثون صحابيا وشهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته كما مر وسيأتي وكثير من أسانيدها صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح في صحته .

در صحت حديث غدير شكي نيست ؛ زيرا گروهي مانند : ترمذي ، نسائي و احمد آن را با سند نقل كرده اند ، اسناد اين حديث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روايت كرده اند ، و در نقلي كه احمد دارد مي گويد : سي نفر از اصحاب در زمان خلافت علي عليه السلام وقتي كه علي از آنان در خواست گواهي بر شنيدن اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله نمود ، شهادت دادند كه آن را از پيامبر شنيده‌اند .

بيشتر سندهاي اين حديث صحيح و حسن است و سخن كسي كه بر سند آن بخواهد ايراد مي‌گيرد ، ارزش توجه ندارد .

ابن حجر الهيثمي ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج 1 ، ص 106ـ 107 ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي و كامل محمد الخراط ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان ، الطبعة الأولى ، 1417هـ - 1997م .

رد ادعا

تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت


نقد و بررسي

اعترافات علماي اهل سنت بر تواتر حديث غدير

1 . شمس الدين ذهبي (متوفاي748هـ)
     
شرح حال ذهبي
2 . ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هـ )
    
شرح حال ابن حجر عسقلاني
3 . ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ)
    
شرح حال ابن حجر هيثمي
4 . جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ)
   
شرح حال سيوطي
5 . أبو حامد غزالي (متوفاي505هـ)
   
شرح حال أبو حامد غزالي
6 . ملا علي قاري (متوفاي1014هـ)
   
شرح حال ملا علي قاري
7 . علامه شمس الدين الجزري الشافعي (متوفاي833هـ)
    
شرح حال علامه جزري
8 . سبط بن جوزي (متوفاي 654هـ)
   
شرح حال ابن جوزي
9 . علامه اسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي 1162هـ)
    
شرح حال العجلوني
10 . محمد بن اسماعيل صنعاني (متوفاي1182هـ)
    
شرح حال صنعاني
11 . محمد بن جعفر الكتاني (متوفاي1345هـ)
12 . محمد ناصر الباني (1332هـ . 1914م ؛ 1420هـ - 1999م)
    
شرح حال الباني
13 . شعيب الأرنؤوط (معاصر)

اعتراف علماي اهل سنت به صحت حديث غدير

1 . ترمذي از أبو طفيل
2 . ابن ماجه قزويني از سعد بن أبي وقاص
3 . ابن ماجه قزويني از براء بن عازب
4 . ابن حجر عسقلاني از امير مؤمنان عليه السلام
5 . احمد بن حنبل از رياح بن الحرث
6 . احمد بن حنبل از أبي طفيل
7 . احمد بن حنبل از سعيد بن وهب و زيد بن يسع
8 . نسائي از زيد بن أرقم
9 . نسائي از سعد بن أبي وقاص
10 . حاكم نيشابوري از زيد بن أرقم
11 . بزار از زيد بن يثيع
12 . بزار از سعد بن أبي وقاص
13 . ابن أبي عاصم از امير مؤمنان عليه السلام
14 . طبراني از زيد بن أرقم

كتاب‌هايي كه در باره سند حديث غدير نوشته شده

1 . محمد بن جرير طبري (متوفاي310هـ
2 . أبو العباس ابن عقده (333هـ)
3 . شمس الدين ذهبي (متوفاي 748هـ)
نتيجه

لينك فايل pdf:

http://www.valiasr-aj.com/lib/gadir/tavator.pdf

کمپین رهروان غدیر

 

رد ادعا

تفسیر آیات - الغدیر کورانی

رد ادعا

رد ادعا

رد تضعیف حدیث غدیر از طرف ابن تیمیه 2  

 

 

14) ابن عمر :

تاريخ دمشق 42/236 : أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن أحمد أنا أبو القاسم إسماعيل بن مسعدة أنا أبو عمرو عبد الرحمن بن محمد الفارسي أنأأبو أحمد بن عبد الله بن عدي الجرجاني نا العباس بن إبراهيم بن منصور القراطيسي نا حسين بن عمرو العنقزي ناعمر بن شبيب عن عبد الله بن عيسى عن عطية عن ابن عمر قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه

 

15) جرير بن عبد الله البجلي . مثله .

 

16) وروي عن أبي سعيد الخدري في (4/393) من كتاب الشريعة للآجري. مثله .

 

 

17) حبة بن جوين البجلي :

أسد الغابة1 /367 : س حبة بن جوين، البجلي ثم العرني، أبو قدامة‏.‏

كوفي، من أصحاب علي رضي الله عنه، ذكره أبو العباس بن عقدة في الصحابة، وروى عن يعقوب بن يوسف بن زياد، وأحمد بن الحسين بن عبد الملك، قالا‏:‏ أخبرنا نصر بن مزاحم، أخبرنا عبد الملك بن مسلم الملائي، عن أبيه، عن حبة بن جوين العرني البجلي، قال‏:‏ لما كان يوم غدير خم دعا النبي (صلی الله علیه وآله وسلّم)‏:‏ الصلاة جامعة، نصف النهار، قال‏:‏ فحمد الله وأثنى عليه، ثم قال‏:‏ ‏"‏أيها الناس، أتعلمون أني أولى بكم من أنفسكم‏"‏‏؟‏ قالوا‏:‏ نعم، قال‏:‏ ‏"‏فمن كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه‏"‏، وأخذ بيد علي حتى رفعها، حتى نظرت إلى أباطهما، وأنا يومئذ مشرك‏.‏

 

18) يعلى بن مرة :

أسد الغابة (2/233) : س زيد بن شراحيل، وقيل‏:‏ يزيد بن شراحيل الانصاري‏.‏ اخبرنا ابو موسى كتابة، اخبرنا حمزة بن العباس العلوي ابو محمد، اخبرنا ابو بكر احمد بن الفضل الباطرقاني، اخبرنا ابو مسلم عبد الرحمن بن محمد بن ابراهيم بن شهدل المديني، اخبرنا ابو العباس احمد بن محمد بن سعيد بن عقدة، حدثنا عبد الله بن ابراهيم بن قتيبة، اخبرنا الحسن بن زياد بن عمر، اخبرنا عمر بن سعيد البصري، عن عمر بن عبد الله بن يعلى بن مرة، عن ابيه، عن جده يعلى بن مرة قال‏:‏ سمعت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) يقول‏:‏ ‏"‏من كنت مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه‏"‏‏.‏ قال‏:‏ فلما قدم علي رضي الله عنه الكوفة نشد الناس‏:‏ من سمع ذلك من رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم)‏؟‏ فانشد له بضعة عشر رجلاً، منهم‏:‏ يزيد او زيد بن شراحيل الانصاري‏.‏

 

حدیث تصحیح شده به لفظ :( اللهم وال من والاه وعاد من عاداه )را میتوانید در مصادر ذیل بیابید:

1- الطحاوي - شرح مشكل الآثار : 5/18

2- أحمد بن ميرين البلوشي محقق كتاب خصائص ص107

3- شعيب الأرنؤوط : مسند احمد (1/119)

4- لألباني : صحيح وضعيف سنن ابن ماجة (1/188)

5- ابن شاهين : شرح مذاهب أهل السنة (1/104) : وهذا حديث غريب صحيح، وقد روى حديث غدير خم عن رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) نحو مائة نفس، وفيهم العشرة، وهو حديث ثابت، لا أعرف له علة. تفرد علي بهذه الفضيلة، لم يشركه فيها أحد

6- ابن حبان : صحيح ابن حبان (15/375)

7- الزيلعي : تخريج الكشاف: 2/236 : له طرق

8- ابن كثير : البداية والنهاية : 5/187 : إسناده جيد رجاله ثقات على شرط السنن

9- الهيثمي : مجمع الزوائد: 9/108 : ‏‏‏‏ رجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة‏‏

10- ابن حجر العسقلاني : مختصر البزار: 2/302 : رجال هذا الإسناد ثقات. ولكنهم شيعة، وما أدري ما أقول

11- الشوكاني : در السحابة: 145 : إسناده رجاله ثقات

12- أحمد شاكر: مسند أحمد : 2/199 : إسناده صحيح

13- احمد بن حنبل روى هذه الزيادة في مسنده ومسنده كله صحيح

14- الحاكم في المستدرك ح رقم 4553 : هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه

 

نظر برخی از علمای اهل سنت در مورد حدیث غدیر:

 

1- ابن تيمية : (در اینجا به یکی از تعارضات و اعترافات ابن تیمیه توجه فرمایید) او میگوید: " وثبت في صحيح مسلم عن زيد بن أرقم أنه قال : خطبنا رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) بغدير يدعى " خم " بين مكة والمدينة.. . "

ابن تيمية : حقوق آل البيت ص 13.

 

2-ابن حجر : " إن حديث الغدير صحيح لا مرية فيه.. . ولا التفات لمن قدح في صحته ولا لمن رده.. .

و " إن حديث الغدير صحيح لا مرية فيه وقد أخرجه جماعة - كالترمذي والنسائي وأحمد وطرقه كثيرة جدا، ومن ثم رواه ستة عشر صحابيا وشهدوا به لعلي لما نوزع أيام خلافته.. . وكثير من أسانيدها صحاح وحسان ولا التفات لمن قدح في صحته ولا لمن رده.

ابن حجر الهيثمي : الصواعق المحرقة - ص 42 - 44.

 

 

3- ابن كثير في تفسيره : " وقد ثبت في الصحيح أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) قال في خطبته بغدير " خم ".. .

ابن كثير : تفسير القرآن العظيم ج 4 - ص 113.

 

4- سبط بن الجوزي : " اتفق علماء أهل السير على أن قصة الغدير كانت بعد رجوع النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من حجة الوداع في الثامن عشر من ذي الحجة جمع الصحابة وكانوا مائة وعشرين ألفا وقال : من كنت مولاه فعلي مولاه.. . الحديث. نص ( صلى الله عليه وآله وسلم ) على ذلك بصريح العبارة دون التلويح والإشارة.

5- الإمام مسلم في صحيحه : " وعن زيد بن أرقم قال : قام رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما فينا خطيبا بماء يدعى " خما " بين مكة والمدينة فحمد الله ووعظ وذكر، ثم قال : أما بعد ألا أيها الناس فإنما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربي فأجيب، وأنا تارك فيكم ثقلين أولهما كتاب الله.. . ثم قال وأهل بيتي.. . " ولهذا يقول ابن حجر كما تقدم - " إن حديث الغدير صحيح لا مرية فيه، ولا يلتفت لمن قدح في صحته ولا لمن رده ".

صحيح مسلم : ج 7 - ص 122 - 1

 

6- الحافظ النسائي في الخصائص : عن زيد بن أرقم قال : لما رجع النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من حجة الوداع ونزل غدير خم أمر بدوحات فقممن ثم قال : كأني دعيت فأجبت وإني تارك فيكم الثقلين، أحدهما أعظم من الآخر،

كتاب الله وعترتي أهل بيتي، فانظروا كيف تخلفوني فيهما، فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض.. . ثم قال : إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن : ثم أخذ بيد علي ( عليه السلام ) فقال : من كنت وليه، فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.. . فقلت لزيد : سمعته من رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) قال : نعم، وإنه ما كان في الدوحات أحد إلا ورآه بعينه وسمعه بأذنيه.. . )

النسائي : الخصائص - ص 39 - 40 - 41.

7- ذخائر العقبى للمحب الطبري، عن البراء بن عازب رضي الله عنهما قال : كنا عند النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) في سفر فنزلنا بغدير خم، فنودي فينا، الصلاة جامعة، وكسح لرسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) تحت شجرة فصلى الظهر وأخذ بيد علي، وقال : اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه. قال : فلقيه عمر بعد ذلك، فقال : هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة "

أخرجه أحمد في مسنده، وأخرجه في المناقب من حديث عمر وزاد بعد قوله وعاد من عاداه وانصر من نصره وأحب من أحبه. قال شعبة أو قال وأبغض من بغضه "

وعن زيد بن أرقم قال : استشهد علي بن أبي طالب الناس، فقال أنشد الله رجلا سمع النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يقول : " من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه فقام ستة عشر رجلا فشهدوا

المحب الطبري : ذخائر العقبى - ص 67.

 

8- ابن المغازلي الشافعي حديث الغدير بطرق كثيرة، فتارة عن زيد بن أرقم، وأخرى عن أبي هريرة، وثالثة عن أبي سعيد الخدري وتارة عن علي بن أبي طالب، وعمر بن الخطاب، وابن مسعود وبريدة، وجابر بن عبد الله، وغير هؤلاء.

فعن زيد بن أرقم " أقبل نبي الله من مكة في حجة الوداع حتى نزل ( صلى الله عليه وآله وسلم ) بغدير الجحفة بين مكة والمدينة فأمر بالدوحات فقم ما تحتهن من شوك ثم نادى : الصلاة جامعة، فخرجنا إلى رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) في يوم شديد الحر، وإن منا لمن يضع رداءه على رأسه وبعضه على قدميه من شدة الرمضاء.. . إلى قوله : ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب ( عليه السلام ) فرفعها

ثم قال : من كنت مولاه فهذا مولاه، ومن كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. قالها ثلاثا "

ابن المغازلي : المناقب - ص 29 - إلى ص 36.

 

9- الشهرستاني في الملل والنحل. " ومثل ما جرى في كمال الإسلام وانتظام الحال حين نزل قوله تعالى : ( يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته " فلما وصل غدير خم أمر بالدوحات فقممن، ونادوا الصلاة جامعة، ثم قال ( عليه السلام ) وهو يؤم الرحال : من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله، وأدر الحق معه حيث دار ألا هل بلغت ؟ ثلاثا "

الشهرستاني : الملل والنحل - ج 1 - ص 163.

 

10- المستدرك على الصحيحين للحاكم عن زيد بن أرقم قال : " لما رجع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من حجة الوداع ونزل غدير " خم " أمر بدوحات فقممن، فقال : كأني دعيت فأجبت، إني قد تركت فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب الله تعالى وعترتي فانظروا كيف تخلفوني فيهما فإنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض، ثم قال : إن الله عز وجل مولاي، وأنا مولى كل مؤمن، ثم أخذ بيد علي ( رض ) فقال : من كنت مولاه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.. . ". يقول الحاكم هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه، وقد أخرجه الحافظ الذهبي في تلخيصه على المستدرك.. . "

الحاكم : المستدرك على الصحيحين - ج 3 - ص 109 وأيضا الحافظ الذهبي في تلخيصه.

 

برای اطلاع بیشتر رجوع شود به:

 

ابن حجر العسقلاني : الإصابة - ج 2 - ص 15 - وأيضا ج 4 - ص 568.

المقريزي : الخطط - ج 2 - ص 92.

الإمام أحمد في مسنده : ج 1 - ص 331 ط 1983.

البيهقي : كتاب الاعتقاد - ص 204 - وأيضا 217 ط بيروت - 1986.

السيوطي : الجامع الصغير - ج 2 - ص 642.

السيوطي : تاريخ الخلفاء ص 169.

المحب الطبري : الرياض النضرة - ج 2 - ص 172.

ابن خلكان : وفيات الأعيان - ج 4 - ص 318، 319.

الخطيب البغدادي : تاريخ بغداد - ج 7 - ص 437.

ابن قتيبة : الإمامة والسياسة ج 1 - ص 109.

کمپین رهروان غدیر

 

 

رد تضعیف حدیث غدیر از طرف ابن تیمیه 1  

 

سوال: ابن تيميه در مورد حدیث غدیر میگوید: «حديث (من كُنت مولاه فَعَليّ مولاه) در صحاح وجود ندارد. ولي علما آن را نقل كرده اند و مردم در صحت آن اختلاف دارند. از بخاري، ابراهيم حربي و عده اي از اهل حديث نقل شده كه آنان در اين حديث طعن وارد كرده و آن را تضعيف كرده اند...» (منهاج السنه 7 ،55) .پاسخ او چیست؟

 

جواب:

 

ترمذي اين حديث را در صحيح خود نقل نموده و آن را صحيح دانسته و گفته است: كسي را نمي شناسيم كه در اين حديث نزاع كرده باشد . كار ابن تيميه در تضعيف اين حديث و احاديث ديگري كه در مدح اهل بيت(عليهم السلام) به خصوص علي بن ابي طالب(عليه السلام)وارد شده; به جايي رسيده كه حتي ناصرالدين الباني ـ كه از اتباع او در مسايل اعتقادي است ـ تصريح كرده است که وي در تضعيف احاديث سرعت داشته بدون آن كه طرق آن را مورد بررسي قرار دهد.( سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 1750) در حقيقت ابن تيميه به خاطر دشمني با شيعه و اهل بيت(عليهم السلام) در صدد تضعيف بدون دليل تمام احاديث فضايل و مقامات اهل بيت(عليهم السلام) و در رأس آنان امام علي(عليه السلام) بر آمده است.

 

حدیث غدیر از طرق بسیار فراوان از جانب اهل سنت نقل شده و مورد تصحیح قرار گرفته است که از باب نمونه به چند مورد اشاره میگردد:

1) أنس :

تاريخ دمشق (7/377) : 3905 - الحسن بن علي بن سهل العاقولي حدث عن حمدان بن المختار روى عن القاضي أبو بكر بن الجعابي أخبرنا أبو الفتح محمد بن الحسين العطار قطيط أخبرنا محمد بن أحمد بن عبد الرحمن المعدل بأصبهان حدثنا محمد بن عمر التميمي الحافظ حدثنا الحسن بن علي بن سهل العاقولي حدثنا حمدان بن المختار حدثنا حفص بن عبيد الله بن عمر عن سفيان الثوري عن علي بن زيد عن أنس قال سمعت النبي صلی الله علیه وآله وسلّم يقول من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم والي من والاه وعاد من عاداه

 

2) البراء :

الكشف والبيان للثعلبى (5/131) : أبو القاسم يعقوب بن أحمد السري، أبو بكر بن محمد بن عبد الله بن محمد، أبو مسلم إبراهيم ابن عبد الله الكعبي، الحجاج بن منهال، حماد عن علي بن زيد عن عدي بن ثابت عن البراء قال : لما نزلنا مع رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلّم) في حجة الوداع كنا بغدير خم فنادى إن الصلاة جامعة وكسح رسول الله عليه الصلاة والسلام تحت شجرتين وأخذ بيد علي، فقال : «ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم»؟ قالوا : بلى يا رسول الله، قال : «ألست أولى بكل مؤمن من نفسه»؟ قالوا : بلى يا رسول الله، قال : «هذا مولى من أنا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». قال : فلقيه عمر فقال : هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة.

 

3) ابن عباس (الكشف والبيان للثعلبى (5/131)) مثله .

 

4) جابر بن عبدالله :

اتحاف الخيرة المهرة (8/95) :

وعن جابر بن عبدالله- قال:"خرج رسول الله - (صلی الله علیه وآله وسلّم) -حتى نزل خم، فتنحى الناس عنه، ونزل معه علي بن أبي طالب- رضي الله عنه- فشق على النبي - (صلی الله علیه وآله وسلّم) - تأخر الناس عنه، فأمر عليا فجمعهم، فلما اجتمعوا قام فيهم وهو متوسد على علي بن أبي طالب، فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أيها الناس إني قد كرهت تخلفكم وتنحيكم عني، حتى خيل إلي أنه شيء أبغض إلي من شجرة تليني ثم قال: لكن علي بن أبي طالب أنزله الله مني بمنزلتي منه، كما أنا عنه راض، فإنه لا يختار على قربي ومحبتي شيئا. ثم رفع يديه ثم قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه...

 

5) أبي الطفيل :

تاريخ دمشق 42/205 : أخبرنا أبو القاسم بن الحصين أنا أبو علي التميمي أنا أبو بكر القطيعي أنا أبو عبد الرحمن الشيباني حدثني أبي نا حسين بن محمد وأبو نعيم المعني قالا نا فطر عن أبي الطفيل قال جمع علي الناس في الرحبة ثم قال لهم أنشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يقول يوم غدير خم ما سمع لما قام فقام ثلاثون من الناس وقال أبو نعيم فقام أناس كثير فشهدوا حين أخذ بيده فقال للناس أتعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا نعم يا رسول الله قال من كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. ..

 

6) الامام علي بن أبي طالب (عليه السلام) :

تاريخ دمشق 42/212 : أخبرنا أبو القاسم زاهر بن طاهر أنا أبو سعد الحنزرودي أنا السيد أبو الحسن محمد بن علي نا أحمد بن علي بن مهدي نا أبي نا علي بن موسى الرضا نا أبي عن أبيه جعفر الصادق حدثني أبي عن أبيه علي بن الحسين عن أبيه عن جده علي بن أبي طالب قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله

 

7) الامام الحسين علیه السلام . مثله .

 

8) زيد بن أرقم :

تاريخ دمشق 42/217 : أخبرنا أبو علي الحداد في كتابه وحدثني أبو مسعود عنه أنا أبو نعيم الحافظ نا عبد الله الله بن محمد بن عطاء نا محمد بن إبراهيم الجيراني نا بكر بن بكار نا فضيل بن مرزوق عن عطية بن سعد عن زيد بن أرقم قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) من كنت مولاه فعلي مولاه أخبرنا أبو القاسم بن الحصين أنا أبو علي بن المذهب نا أحمد بن جعفر نا عبد الله بن أحمد حدثني أبي نا ابن نمير نا عبد الملك يعني ابن أبي سليمان عن عطية العوفي قال أتيت زيد بن أرقم فقلت له إن ختنا لي يحدثني عنك بحديث في شأن علي يوم غدير خم فأنا أحب أن أسمعه منك فقال إنكم معشر أهل العراق فيكم ما فيكم فقلت له ليس عليك مني بأس قال نعم كنا بالجحفة فخرج رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) إلينا ظهرا وهو اخذ بعضد علي فقال أيها الناس ألستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم قالوا بلى قال فمن كنت مولاه فعلي مولاه قال فقلت له هل قال اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. ..

 

9) حذيفة بن أسيد :

تاريخ دمشق 42/219 :أخبرنا أبو بكر محمد بن الحسين بن المزرفي نا أبو الحسين محمد بن علي بن المهتدي أنا أبو الحسن على بن عمر بن محمد بن الحسن أنا العباس بن أحمد البرتي أنا نصر بن عبد الرحمن أبو سليمان الوشاء أنا زيد بن الحسن الأنماطي أنا معروف بن خربوذ المكي عن أبي الطفيل عامر بن واثلة عن حذيفة بن أسيد قال لما قفل رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) عن حجة الوداع نهى أصحابه عن شجرات بالبطحاء متقاربات أن ينزلوا حولهن ثم بعث إليهم فصلى تحتهم ثم قام فقال أيها الناس قد نبأني اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبي إلا مثل نصف عمر الذي يليه من قبله وأني لأظن أن يوشك أن أدعى فأجيب وإني مسؤول وأنتم مسؤولون فماذا أنتمم قائلون قالوا نشهد أنك قد بلغت ونصحت وجهدت فجزاك الله خيرا قال ألستم تشهدون أن لا إله ألا الله وأن محمدا عبده ورسوله وأن جنته حق وناره حق وأن الموت حق وأن البعث بعد الموت حق وأن الساعة اتية لا ريب فيها وأن الله يبعث من في القبور قالوا بلى نشهد بذلك قال اللهم اشهد ثم قال أيها الناس إن الله مولاي وأنا مولى المؤمنين وإني أولى بهم من أنفسهم فمن كنت مولاه فهذا مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه

 

10) سعد بن أبي وقاص :

تاريخ دمشق 42/223 : أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنا أبو الحسين بن النقور وأبو القاسم بن البسري وأبو محمد أحمد بن علي بن الحسن بن أبي قالوا أنا أبو الحسن أحمد بن محمد بن القاسم بن موسى بن القاسم بن الصلت نا أبو بكر أحمد بن عبد الله النحاس صاحب أبي صخرة إملاء نا محمد بن زنجوية نا الحميدي نا يعقوب بن جعفر بن أبي كثير المدني عن مهاجر بن مسمار حدثتني وقال ابن النقور أخبرتني عائشة بنت سعد عن سعد أنه قال كنا مع رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) بطريق مكة وهو متوجه إليها فلما بلغ غدير خم الذي بخم وقف الناس ثم رد من مضى ولحقه منهم من تخلف فلما اجتمع الناس قال أيها الناس هل بلغت قالوا نعم قال اللهم أشهد ثم قال أيها الناس هل بلغت قالوا نعم قال اللهم أشهد ثلاثا أيها الناس من وليكم قالوا الله ورسوله ثلاثا ثم أخذ بيد علي بن أبي طالب فأقامه فقال وقال ابن النقور ثم قال من كان الله ورسوله وليه فإن هذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه..

 

11) حبشي بن جنادة :

تاريخ دمشق 42/229-230 : أخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي نا أبو الحسين بن النقور وأبو القاسم بن البسري ح وأنا أبو البركات بن المبارك أنا عبد العزيز بن علي بن أحمد بن الحسين ح وأخبرنا أبو منصور موهوب بن أحمد بن محم بن الخضر وابو الحسين احمد بن محمد بن الطيب قالا أنا أبو القاسم بن البسري قالوا أنا أبو طاهر المخلص نا أبو القاسم البغوي نا محمد بن حميد نا سلمة يعني ابن الفضل نا سليمان بن قرم الضبي عن أبي إسحاق الهمداني قال سمعت حبشي بن جنادة يقول سمعت رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يقول لعلي يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وأعن من أعانه

 

12) سمرة بن جندب :

تاريخ دمشق 42/230 : أخبرني أبو القاسم الواسطي انا أبو بكر الخطيب أنا أبو عبد الله الحسين بن محمد بن عثمان النصيبي نا القاضي الحسين بن هارون الضبي نا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد حدثني الحسن بن علي الأشعري اللؤلؤي حدثني غياث بن كلوب أبو المثنى من كتابه نا مطرف بن سمرة بن جندب عن أبيه قال قال رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه

 

13) أبي هريرة :

تاريخ دمشق 42/231 : أخبرنا أبو الفرج سعيد بن أبي الرجاء نا أبو الفتح منصور بن الحسين بن علي وابو طاهر أحمد بن محمد قالا أنا أبو بكر بن المقرئ نا أبو جعفر محمد بن احمد بن قيس النساوي مقرئ أهل مكة في مسجد الحرام نا إبراهيم بن الحسين الهمداني نا عبد الله بن محمد النفيلي نا عكرمة بن إبراهيم حدثني إدريس بن يزيد الأودي حدثني أبي قال كنت جالسا عند أبي هريرة فجاء رجل فقال انشدك الله يا ابا هريرة أسمعت رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلّم ) يوم غدير خم اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه قال نعم

دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام   

 

حديث غدير از احاديثي است كه تواتر آن را بزرگان و دانشمندان علم رجال و حديث اهل سنت تأييد كرده‌اند ؛ بنابراين نمي‌توان در اصل صدور آن ترديد كرد كه ما اين مطلب در مقاله «تواتر حديث غدير از ديدگاه اهل سنت» به صورت كامل بررسي كرده‌ايم ؛ اما اين كه منظور رسول خدا صلي الله عليه وآله از جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» ولايت و امامت امير مؤمنان عليه السلام بوده و يا صرف محبت و دوستي آن حضرت ، بحثي است اساسي كه از گذشته تاريخ به شكلي مستمر بين مورّخان ، محدثان و متكلمان شيعه و سني جريان داشته و دارد .

شيعيان با پيروي از خاندان رسول خدا صلوات الله عليهم اجمعين ، بر اين عقيده هستند كه طبق آيه مباركه بلاغ ، رسول خدا صلي الله عليه وآله مأمور بود كه ولايت و امارت امير مؤمنان عليه السلام را به تمامي مسلمانان ابلاغ نمايد . آن حضرت نيز بنا بر وظيفه‌اي كه داشت ، با بليغ‌ترين و صريح‌ترين كلمات ، اين وظيفه مهم را به انجام رساند ؛ اما از آن طرف پيروان مكتب خلفا معتقدند كه هدف رسول خدا صلي الله عليه وآله فقط و فقط محبت و دوستي آن حضرت بوده و جمله «من كنت مولاه فعلي مولاه» نمي‌تواند ولايت و امامت علي عليه السلام را ثابت كند ؛ زيرا كلمه «مولي» هيچگاه به معناي «اولي» نمي‌آيد .

بررسي اين مطلب در قدم اول مستلزم مطالعه و مراجعه به آراء اهل لغت و آشنايان به اصطلاحات و ادبيات عرب است كه مي‌تواند بخش مهمي از برداشت‌هاي نادرست و غلط كساني را كه با عناد ورزي سعي در تحريف حقايق تاريخي دارند افشاء نمايد .

از اين رو ، لازم است تا به اظهارات برخي از صاحبان لغت و شعر و ادب مراجعه و توجه نمائيم ، تا معلوم شود كه برداشت‌هاي انديشمندان پيرو اهل بيت عليهم السلام از واژه‌هاي «مولي» و «ولي» ، مستند به درك و فهم و تفسير بزرگاني از دانشمندان اهل سنت است كه در تاريخ ، تفسير ، لغت و شعر معناي واقعي اين الفاظ و كلمات را روشن كرده‌اند .

بنابراين ابتدا نگاه كوتاهي خواهيم داشت به آراء بزرگان و دانشمنداني از اهل سنت كه از چهره‌هاي شاخص در ادبيات عرب محسوب مي‌شوند و سپس از قرائن موجود در روايات غدير و غير آن اثبات خواهيم كرد كه مفهومي غير از ولايت ، امامت و رهبري قابل استفاده نيست و انكار آن جز عناد و لجبازي نخواهد بود .

 

 

 

معناي «مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه اهل لغت :

 

 

برخي از دانشمندان اهل سنت با توجه به رسوبات ذهني و پيش‌فرض‌هايي كه داشته‌اند ، نه تنها «مولي» و «ولي» را در حديث به معناي محبت و دوستي گرفته‌اند ؛ بلكه ادعا كرده‌اند كه به اجماع اهل لغت ، لفظ «مولي» هيچ گاه به معناي «أولي» به كار نمي‌رود ! .

شيخ عبد العزيز دهلوي ، نويسنده كتاب التحفة الإثنا عشريّة در اين باره مي‌نويسد :

« و گويند كه مولي به معني اولي به تصرف است و اولي به تصرف بودن عين امامت است اول غلط درين استدلال آن است كه اهل عربيه قاطبه انكار كرده‌اند كه مولي به معني اولي آمده باشد بلكه گفته اند كه مفعل به معني افعل هيچ جا در هيچ ماده نيامده چه جاي اين ماده علي الخصوص الا ابوزيد لغوي كه اين را تجويز نموده » .

الدهلوي ، حافظ (عبدالعزيز) غلام حليم بن شيخ قطب الدين احمد بن شيخ ابوالفيض المعروف به شاه ولى الله الهندى ، تحفه اثنا عشري ، باب هفتم: در امامت . صفحة 348 به بعد ، منبع :

 

http://www.aqeedeh.com/ebook/list_book.php?catID=20

 

و شهاب الدين آلوسي ، مي‌نويسد :

ووجه استدلال الشيعة بخبر «من كنت مولاه فعلى مولاه» أن المولى بمعنى الأولى بالتصرف ، وأولوية التصرف عين الامامة ولايخفى أن أول الغلط فى هذا الاستدلال جعلهم المولى بمعنى الأولى وقد أنكر ذلك أهل العربية قاطبة بل قالوا : لم يجىء مفعل بمعنى أفعل أصلا ولم يجوز ذلك إلا أبو زيد اللغوى متمسكا بقول أبى عبيدة فى تفسير قوله تعالى : هى مولاكم أى أولى بكم .

روش استدلال شيعه به خبر «من كنت مولاه فعلي مولاه» اين است كه مولي به معناي أولي به تصرف است و اولويت به تصرف همان امامت است . روشن است كه نخستن اشتباه شيعيان در اين استدلال گرفتن مولي به معناي أولي است ؛ در حالي كه تمام لغت شناسان آن را انكار كرده‌اند و بلكه گفته‌اند : صيغه مفعل هيچگاه به معناي أفعل نمي‌آيد . اين مسأله را كسي ديگري جايز ندانسته غير از أبو زيد لغوي كه استناد كرده به سخن أبو عبيده كه در آيه «هي مولاكم» گفته به معناي أوليكم است .

الآلوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ) ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 6 ، ص 195 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .

و قاضي عضد الدين ايجي در كتاب المواقف مي‌گويد :

وإن سلم أن هذا الحديث صحيح فرواته أي أكثرهم لم يرووا مقدمة الحديث وهي «ألست أولى بكم من أنفسكم» فلا يمكن أن يتمسك بها في أن المولى بمعنى الأولى والمراد بالمولى هو الناصر بدليل آخر الحديث وهو قوله وال من والاه . . الخ . ولأن مفعل بمعنى أفعل لم يذكره أحد من أئمة العربية .

حتي اگر به پذيريم كه اين حديث صحيح نيز باشد ، اكثر راويان ، مقدمه حديث يعني جمله « ألست أولي بكم من أنفسكم» را نقل نكرده‌اند ؛ پس امكان ندارد به آن تمسك كنيم و بگوييم كه مولي به معناي اولي است ؛ بلكه مولي به معناي ناصر است به دليل آخر حديث كه فرمود : «وال من والاه ... .

الإيجي ، عضد الدين (متوفاي756هـ) ، كتاب المواقف ، ج 3 ، ص 616 ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة ، ناشر : دار الجيل ، لبنان ، بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1417هـ ، 1997م .

حال با مراجعه به آراء دانشمندان و متخصصان دانش لغت و اعتراف آن‌ها به اين كه نه تنها در لغت عرب كه حتي در آيات قرآن كريم نيز «مولي» به معناي «اولي» آمده ، ارزش اجماعي كه شاه ولي الله دهلوي ادعا كرده ، روشن خواهد شد ؛ از جمله اين دانشمندان مي‌توان به افراد ذيل اشاره كرد :

1 . الكلبي ، محمد بن السائب ، (متوفى 146 هـ) ؛

محمد بن سائب كلبي از علماي پرآوازه لغت عرب در قرن دوم از كساني است كه تصريح كرده است كه «مولي» به معناي «اولي» مي‌آيد .

فخر رازي ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسير آيه « هي مولاكم وبئس المصير (الحديد / 15) » مي‌نويسد :

وفي لفظ المولى ههنا أقوال : أحدها قال ابن عباس : «مَوْلَاكُمْ » أي مصيركم ، وتحقيقه أن المولى موضع الولي ، وهو القرب ، فالمعنى أن النار هي موضعكم الذي تقربون منه وتصلون إليه .

والثاني : قال الكلبي : يعني أولى بكم ، وهو قول الزجاج والفراء وأبي عبيدة .

در لفظ (مولي) چند نظريه وجود دارد ، يكي از آن سخنان از ابن عباس است كه گفته است: (مولاكم) يعني فرجام و عاقبت . توضيح آن اين است كه (مَولي) از (وَلِي) به معني نزديك بودن است ؛ يعني آتش جايگاه شما است كه به آن نزديك مي شويد و به آن مي رسيد .

سخن دوّم از كلبي است كه مي‌گويد : (مولي) يعني اولي و بر تر از شما به خود شما است .

الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 29 ، ص 198 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ - 2000م .

بغوي و أبو حيان اندلسي ، نظر كلبي را اين گونه نقل مي‌كنند :

( هو مولانا ) ناصرنا وحافظنا وقال الكلبي هو أولى بنا من أنفسنا في الموت والحياة .

(او مولاي ما است) ياور و نگاهدار ما است ، كلبي گفته است : مولي به معناي اولي و برتر از ما به جان ما در مرگ و زندگي است .

البغوي ، الحسين بن مسعود (متوفاي516هـ) ، تفسير البغوي ، ج 2 ، ص 299 ، تحقيق : خالد عبد الرحمن العك ، ناشر : دار المعرفة - بيروت ؛

الأندلسي ، محمد بن يوسف الشهير بأبي حيان (متوفاي745هـ) ، تفسير البحر المحيط ، ج 5 ، ص 53 ، تحقيق : الشيخ عادل أحمد عبد الموجود - الشيخ علي محمد معوض، شارك في التحقيق 1) د.زكريا عبد المجيد النوقي 2) د.أحمد النجولي الجمل ، ناشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1422هـ -2001م .

شرح حال محمد بن سائب كلبي :

ذهبي در باره او گفته است :

محمد بن السائب الكلبي . ت . بن بشير بن عمرو وأبو النضر الكلبي الكوفي الأخباري العلامة صاحب التفسير .

روى عن الشعبي وأبي صالح باذام وأصبغ بن نباتة وطائفة ... قال ابن عدي : ليس لأحد تفسير أطول من تفسير الكلبي .

محمد بن سائب كلبي از كوفيان و فردي اخباري بود ، وي صاحب تفسير و با لقب علامه مشهور است ، ابن عدي در حق وي گفته است : تفسيري به گسترده گي تفسير كلبي از هيچ كس سراغ نداريم .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 9 ، ص 267 ، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ - 1987م .

2 . الفراء ، يحيي بن زياد ، (متوفاي 207هـ) ؛

همان طور كه گذشت ، به شهادت فخر رازي ، فراء نيز از كساني است كه مي‌گويد «مولي» به معناي «اولي» مي‌آيد :

والثاني : قال الكلبي : يعني أولى بكم ، وهو قول الزجاج والفراء وأبي عبيدة .

تفسير كلمه (مولي) به معناي اولي و برتر، از فراء نيز نقل شده است .

شرح حال فراء :

خطيب بغدادي در باره او مي‌نويسد‌ :

يحيى بن زياد بن عبد الله بن منظور أبو زكريا الفراء مولى بنى أسد من أهل الكوفة نزل بغداد وأملى بها كتبه في معاني القران وعلومه ... ويحكى عن أبى العباس ثعلب انه قال لولا الفراء لما كانت عربية لأنه خلصها وضبطها ولولا الفراء لسقطت العربية لأنها كانت تتنازع ويدعيها كل من أراد ويتكلم الناس فيها على مقادير عقولهم وقرائحهم فتذهب .

فراء نيز اهل كوفه بود كه به بغداد آمد و آثارش را در موضوع علوم و معاني قرآن در همين شهر پديدار كرد ، از ابو العباس ثعلب نقل است كه گفت : اگر فراء نبود ادبيات عرب نابود مي‌شد ؛ چون او بود كه آن را خالص نگه داشت و نوشت ، اگر فراء نبود ادبيات عرب از طرف نا اهلان رو به نابودي مي‌گذاشت ؛ چون هر كس به اندازه درك و فهمش از آن مي‌گفت و مي‌نوشت

البغدادي ، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ) ، تاريخ بغداد ، ج 14 ، ص 149 ، رقم : 7467 ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

و أبو محمد يافعي متوفاي 768 هـ او را اين گونه معرفي مي‌كند :

الامام البارع النحوى يحيى بن زياد الفراء الكوفى اجل اصحاب الكسائى كان رأسا في النحو واللغة ابرع الكوفيين واعلمهم بفنون الادب ... .

فراء از بزرگترين و با ارزش‌ترين شاگردان كسائي است ، كه در دانش نحو و لغت سر آمد كوفيان و نسبت به فنون ادبيات عرب داناترين است .

اليافعي ، أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان (متوفاي768هـ) ، مرآة الجنان وعبرة اليقظان ، ج 2 ، ص 38 ، حوادث سال 207هـ ، ناشر : دار الكتاب الإسلامي - القاهرة - 1413هـ - 1993م .

3 . أبي عبيدة ، معمر بن المثني ، (متوفاي 210هـ) ؛

علاوه بر آن چه از فخر رازي نقل شد ، ابو عبيده در كتاب مجاز القرآن در باره معناي كلمه مولي در آيه «هي مولاكم» مي‌گويد :

«هِيَ مَوْلاَكُمْ» أولى بكم .

اين مولاي شما است ؛ يعني اولي و برتر است به شما .

التيمى ، أبو عبيدة معمر بن المثنى ، مجاز القرآن ، ج 1 ، ص 122 .

شرح حال أبو عبيده :

شمس الدين ذهبي در باره او مي‌گويد :

أبو عبيدة معمر بن المثنى التيمى البصري اللغوي الحافظ صاحب التصانيف ... قال الجاحظ: لم يكن في الأرض خارجى ولا جماعى اعلم بجميع العلوم من أبي عبيدة وذكره بن المديني فصحح رواياته .

ابو عبيده از بصريان و لغت شناس و حافظ (كسي كه احاديث فرواني حفظ باشد) ، داراي آثار علمي است . جاحظ در باره او گفته : در روي زمين كسي آگاه تر از ابو عبيده به همه دانش‌ها نبوده است .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تذكرة الحفاظ ، ج 1 ، ص 371 ، رقم : 367 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى .

و جلال الدين سيوطي مي‌گويد :

وكان في العصر ثلاثة هم أئمة الناس في اللغة والشعر وعلوم العرب لم يُرَ قبلهم ولا بعدهم مثلهم ، عنهم أخذ جل ما في أيدي الناس من هذا العلم ، بل كله ، وهم : أبو زيد ، وأبو عبيدة والأصمعي ، وكلهم أخذوا عن أبي عمرو اللغة والنحو والشعر .

در لغت و شعر و علوم قرآن سه نفر مقام پيشوائي آن را دارند كه مانند آنان قبل و بعد از ايشان ديده نشده است. آنچه از اين دانشها در دسترس مردم است از اينان گرفته شده است. اين سه تن عبارتند از ابو زيد، ابو عبيده، و اصمعي، و اين سه نفر آنچه داشته اند از ابو عمر گرفته اند.

السيوطي ، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ) ، المزهر في علوم اللغة وأنواعها ، ج 2 ، ص 344 ، تحقيق : فؤاد علي منصور ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1418هـ 1998م .

4 . الزجاج ، أبو اسحاق ، (متوفاي 311هـ) .

به شهادت فخر رازي ، زَجّاج نيز از كساني است كه «مولي» را به معناي «اولي» گرفته است :

والثاني : قال الكلبي : يعني أولى بكم ، وهو قول الزجاج والفراء وأبي عبيدة .

زجاج نيز در تفسير و توضيح كلمه (مولي) گفته است : يعني اولي و برتر به شما است .

شرح حال زَجّاج :

خطيب بغدادي در باره او مي‌گويد :

إبراهيم بن السرى بن سهل أبو إسحاق النحوي الزجاج صاحب كتاب معاني القرآن كان من أهل الفضل والدين حسن الإعتقاد جميل المذهب وله مصنفات حسان في الأدب .

زجاج ، صاحب كتاب معاني قرآن است ، وي اهل فضل و دين بود و اعتقاداتي نيكو داشت ، و در ادبيات عرب آثاري نيكو به جاي گذاشت .

البغدادي ، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ) ، تاريخ بغداد ، ج 6 ، ص 89 ، رقم : 3126 ، ناشر : دار الكتب العلمية – بيروت .

5 . أبو بكر الأنباري (متوفاي 328هـ)‌‌‌ :

ويكون المولى : الأولى . قال الله عز وجل : «النارُ هي مولاكُمْ» معناه : هي أولى بكم . أنشدنا أبو العباس للبيد :

فَغَدَتْ كلا الفَرْجَيْنِ تحسبُ أَنّه * مولى المخافةِ خَلْفُها وأمامُها .

معناه : أولى بالمخافة خلفها وأمامها ... .

ابوبكر انباري گفته : مولي به معناي اولي است ، و اين فرمايش خداوند : (النار هي مولاكم) ؛ يعني نار اولي است براي شما . در شعر لبيد هم به معناي اولي آمده است : دو گروه متخاصم گمان بردند كه ترسناك تر و سزاوارتر براي ترس و وحت پشت سر و روبرو است .

الأنباري ، أبو بكر محمد بن القاسم (متوفاي328هـ) ، الزاهر في معاني كلمات الناس ، ج 1 ، ص 125 ، تحقيق : د. حاتم صالح الضامن ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1412 هـ -1992 .

شرح حال ابن الأنباري :

ذهبي در باره او مي‌نويسد :

ابن الأنباري الإمام الحافظ اللغوي ذو الفنون أبو بكر محمد بن القاسم بن بشار ابن الأنباري المقرئ النحوي وسمع في صباه باعتناء أبيه من محمد بن يونس الكديمي وإسماعيل القاضي وأحمد بن الهيثم البزاز وأبي العباس ثعلب وخلق كثير .

قال أبو علي القالي كان شيخنا أبو بكر يحفظ فيما قيل ثلاث مئة ألف بيت شاهد في القرآن . قلت هذا يجيء في أربعين مجلدا .

وقال محمد بن جعفر التميمي ما رأينا أحدا أحفظ من ابن الأنباري ولا أغزر من علمه وحدثوني عنه أنه قال أحفظ ثلاثة عشر صندوقا ... وقيل إن من جملة محفوظه عشرين ومئة تفسير بأسانيدها .

قال أبو بكر الخطيب كان ابن الانباري صدوقا دينا من أهل السنة صنف في علوم القرآن والغريب والمشكل والوقف والابتداء . وقال غيره كان من أعلم الناس وأفضلهم في نحو الكوفيين وأكثرهم حفظا للغة أخذ عن ثعلب وأخذ الناس عنه .

ابن انباري امام و لغت شناس و آشنا به همه دانش‌ها بود ، در كودكي از افراد زيادي كسب دانش نمود ، گفته شده است : حافظ سه هزار شعر بود كه براي مفاهيم قرآن از آن استفاده كرد .

محمد بن جعفر تميمي در باره وي گفته : در قدرت حافظه و دانش فراوان كسي مانند او نديديم ، و شنيدم كه گفته است : سيزده صندوق كتاب را حافظم ، كه از جمله محفوظاتش صد و بيست تفسير با سند آن است .

خطيب در باره وي گفته است : ابن انباري راستگو ديندار و از اهل سنت بود ، در دانش قرآن ، و رشته‌هاي سخت علمي و وقف آثاري بر جاي گذاشت .

ديگران در باره وي گفته‌اند : ابن انباري از دانشمند‌ترين مردم و برترين آنان در دانش نحو و لغات فراواني را حافظ بود ، او دانشش را از ثعلب گرفت و ديگران از او .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، سير أعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 274 ، رقم : 122 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .

6 . أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقاني (متوفاي 385هـ) :

وتكونُ بمَعْنى الأُوْلى ؛ كقَوْلِه عَزَّ ذِكْرُه : «هِيَ مَوْلاَكُم» أي هيَ أَوْلى بكم .

مولي به معناي اولي است ، مانند اين فرمايش خداوند متعال: (هي مولاكم) ؛ يعني اين آتش براي شما سزاوارتر است .

الطالقاني ، أبو القاسم إسماعيل ابن عباد بن العباس بن أحمد بن إدريس (متوفاي385هـ) ، المحيط في اللغة ، ج 10 ، ص 380 ، اسم المؤلف: تحقيق : الشيخ محمد حسن آل ياسين ، ناشر : عالم الكتب - بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1414هـ - 1994م .

شرح حال صاحب بن عباد :

ابن خلكان در باره او مي‌نويسد :

الصاحب بن عباد . الصاحب أبو القاسم إسماعيل بن أبي الحسن عباد بن العباس بن عباد بن أحمد ابن إدريس الطالقاني كان نادرة الدهر وأعجوبة العصر في فضائله ومكارمه وكرمه أخذ الأدب عن أبي الحسين أحمد بن فارس اللغوي صاحب كتاب المجمل في اللغة وأخذ عن أبي الفضل ابن العميد وغيرهما .

وقال أبو منصور الثعالبي في كتابه اليتيمة في حقه ليست تحضرني عبارة أرضاها للإفصاح عن علو محله في العلم والأدب وجلالة شأنه في الجود والكرم وتفرده بالغايات في المحاسن وجمعه أشتات المفاخر لأن همة قولي تنخفض عن بلوغ أدنى فضائله ومعاليه وجهد وصفي يقصر عن أيسر فواضله ومساعيه .

صاحب بن عباد در فضائل و سجاياي اخلاقي و جود و كرم ، اعجوبه و يگانه روزگار بود ، دانش صرف و نحو را از احمد بن فارس ، لغت شناس و صاحب كتاب المجمل در لغت و از ابن عميد و غير اين دو آموخت .

ثعالبي در كتابش اليتيمه مي‌نويسد : تعبيري كه به تواند پرده از مقام والا و ارجمند صاحب بن عباد بر دارد و جايگاه دانش و ادب او و جود و كرم و محاسن اخلاقي وي را برساند نزد من نيست و عبارات كوتاه تر از آن است كه گوشه اي از برتري‌هاي وي را بازگو كند .

إبن خلكان ، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ) ، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان ، ج 1 ، ص 228 ، رقم : 96 ، تحقيق احسان عباس ، ناشر : دار الثقافة – لبنان .

7 . الدقيقي النحوي (متوفاي614هـ) :

وي نيز كه از بزرگان علم لغت در قرن هفتم به شمار مي‌ورد ، تصريح مي‌كند كه «مولي» به معناي «اولي» مي‌آيد :

وقال تعالى : «مأواكم النار هي مولاكم» أي أولى بكم .

خداوند فرمود : جايگاه شما آتش است، يعني آتش اولي و برتر است براي شما .

الدقيقي النحوي ، سليمان بن بنين (متوفاي614هـ) ، اتفاق المباني وافتراق المعاني ، ج 1 ، ص 138 ، تحقيق : يحيى عبد الرؤوف جبر ، ناشر : دار عمار - الأردن ، الطبعة : الأولى ، 1405هـ 1985م .

شرح حال الدقيقي النحوي :

ذهبي در باره او مي‌گويد :

سليمان بن بنين بن خلف . أبو عبد الغني المصري ، الدَّقيقي ، النحوي ، الأديب . سمع من : إسماعيل الزَّيات ، وعبد الله بن برَّي ، وشير بن علي ، وخلق من طبقتهم . ولزم ابن برِّي مدة في النحو . وصنّف في النحو ، والعروض ، والرَّقائق ، وغير ذلك . روى عنه : الزَّكي عبد العظيم .

دقيقي نحوي ، ادب شناسي است كه از اسماعيل زيات و عبد الله بن بري و شير ين بن علي و ديگران استفاده برده است و براي مدتي همنشين ابن برّي براي استفاده در علم نحو شد ، و در نحو و عروض و رقائق و غير آن كتاب نوشت .

الذهبي ، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفاي748هـ) ، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 44 ، ص 198 ، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى ، ناشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1407هـ - 1987م .

8 . إبن منظور الأفريقي (متوفاي 711هـ) :

ابن منظور مصري كه كتاب لسان العرب او از برترين كتاب‌هاي لغت به شمار مي‌رود ، با استشهاد به شعر معروف لبيد تصريح مي‌كند كه «مولي» در اين شعر به معناي «أولي» است :

وأما قول لبيد : فعدت كلا الفرجين تحسب أنه مولى المخافة خلفها وأمامها فيريد أنه أولى موضع أن تكون فيه الحرب .

(ترجمه شعر قبلا ذكر شد) در شعر لبيد : از (مولي المخافة) اين چنين قصد شده است كه : سزاورتر و بر ترين مكان كه در آن جنگ خواهد بود ، پشت سر و رو برو است .

الأفريقي المصري ، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ) ، لسان العرب ، ج 15 ، ص 410 ، ناشر : دار صادر - بيروت ، الطبعة : الأولى .

شرح حال ابن منظور :

سيوطي در باره او مي‌نويسد :

محمد بن مكرم بن علي - وقيل رضوان - بن أحمد ابن أبي القاسم بن حقة بن منظور الأنصاري الإفريقي المصري جمال الدين أبو الفضل ، صاحب لسان العرب في اللغة ، الذي جمع فيه بين التهذيب والمحكم والصحاح وحواشيه والجمهرة والنهاية ... وخدم في ديوان الإنشاء مدة عمره ، وولي قضاء طرابلس ، وكان صدراً رئيساً ، فاضلاً في الأدب ، مليح الإنشاء ، روى عنه السبكي والذهبي . وقال : تفرد في العوالي ؛ وكان عارفاً بالنحو واللغة والتاريخ والكتابة .

ابن منظور صاحب كتاب لسان العرب در لغت است ، وي از چندين كتاب بهره برد ، و عمرش را در نويسندگي گذراند و قاضي شهر طرابلس شد ، وي مقامي والا داشت و در ادب عربي برتر بود و بسيار زيبا مي نوشت ، آشنا به دانش نحو ، لغت ، تاريخ و نويسندگي بود .

السيوطي ، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ) ، بغية الوعاة في طبقات اللغويين والنحاة ، ج 1 ، ص 248 ، رقم : 457 ، تحقيق : محمد أبو الفضل إبراهيم ، ناشر : المكتبة العصرية - لبنان / صيدا .

9 . أبو البقاء الكفوي (متوفاي 1094هـ) :

كفوي از بزرگان لغت در قرن يازدهم است . وي در كتاب مشهورش الكليات در باره كلمه (مولي) مي ‌نويسد :

«مأواكم النار هي مولاكم» أي : هي أولى بكم .

جايگاه شما آتش است ؛ يعني اولي و سزاوار تر براي شما است .

الكفوي الحنفي ، أبو البقاء أيوب بن موسى الحسيني ، (متوفاي1094هـ) ، الكليات معجم في المصطلحات والفروق اللغوية ، ج 1 ، ص 870 ، تحقيق : عدنان درويش - محمد المصري ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1419هـ - 1998م .

10 . الحسيني الزبيدي (متوفاي 1205هـ) :

وي با استشهاد به شعر لبيد ، مي‌نويسد :

وقول لبيدٍ : فَغَدَتْ كِلا الفَرْجَيْن تَحْسَبُ أنَّه * مَوْلى المَخافةِ خَلْفُها وأَمامُها . فإنَّه أَرادَ أَولى مَوْضِع يكونُ فيه الخَوْف .

(ترجمه آن قبلا گذشت)

الحسيني الزبيدي ، محمد مرتضى (متوفاي1205هـ ، تاج العروس من جواهر القاموس ، ج 40 ، ص 254 ، تحقيق : مجموعة من المحققين ، ناشر : دار الهداية .

شرح حال زبيدي :

عبد الرحمن الجبرتي در باره او مي‌نويسد :

وحضر دروس اشياخ الوقت كالشيخ أحمد الملوي والجوهري والحفني والبليدي والصعيدي والمدابغي وغيرهم وتلقي عنهم واجازوه وشهدوا بعلمه وفضله وجودة حفظه واعتنى بشأنه إسماعيل كتخدا عزبان ووالاه بره حتى راج امره وترونق حاله واشتهر ذكره عند الخاص والعام ولبس الملابس الفاخرة وركب الخيول المسومة ...

واجتمع بأكابر النواحي وأرباب العلم والسلوك وتلقى عنهم وأجازوه وأجازهم وصنف عدة رحلات في انتقالاته في البلاد القبلية والبحرية تحتوي على لطائف ومحاورات ومدائح نظما نثرا لو جمعت كانت مجلدا ضخيما .

در درس‌هاي بزرگان و اساتيد وقت مانند : شيخ احمد ملوي ، جوهري ، حنفي ، بليدي ، صعيدي ، مدابغي و غير آنان شركت كرد و نكته‌ها آموخت و اجازه روايت گرفت ، به دانش و فضل و تيز هوشي و قوه حافظه‌اش همه گواهي دادند ، اسماعيل كدخدا عزبان او را گرامي داشت تا شهرتي به دست آورد و آوازه‌اش به گوش خاص و عام رسيد ، لباس‌هاي گران قيمت مي‌پوشيد و مركب‌هاي خوب سوار مي شد ...

در جمع بزرگان دانش و عرفان حضور يافت و از آنان كسب فيض نمود ، ياد داشت‌هائي فراهم ورد كه حاوي نكاتي دقيق و گفتگوهاي شيرين و در ستايش‌ها به شعر و نثر است كه اگر جمع آوري شود يك جلد قطور خواهد شد .

الجبرتي ، عبد الرحمن بن حسن (متوفاي1237هـ) ، تاريخ عجائب الآثار في التراجم والأخبار ، ج 2 ، ص 104 ، اسم المؤلف: ناشر : دار الجيل – بيروت .

آنچه از نظر شما گذشت بخشي از آراء و انديشه هاي بزرگاني از قافله علم و ادب ، لغت ، تاريخ و غير آن بود كه در تفسير كلمه مولي از آنان در كتب تاريخ و لغت و غير آن به ثبت رسيده است .

حال از وجدان قلم بدستان و مبلغان حقيقت جو مي پرسيم كه : آيا باز هم جائي براي ادعاي اجماع شما باقي مي ماند كه گفتند : اجماع انديشمندان عرب اعم از لغت شناس و مورخ و ديگران بر اين است كه كلمه (مولي) به معناي (اولي) استعمال و تفسير نشده است ؟

 

کمپین رهروان غدیر

 

دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام   

دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام  

   

دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام
 

معناي «مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه اهل لغت

1 . الكلبي ، محمد بن السائب ، (متوفى 146 هـ)
2 . الفراء ، يحيي بن زياد ، (متوفاي 207هـ)
3 . أبي عبيدة ، معمر بن المثني ، (متوفاي 210هـ)
4 . الزجاج ، أبو اسحاق ، (متوفاي 311هـ)
5 . أبو بكر الأنباري (متوفاي 328هـ)‌‌‌
6 . أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقاني (متوفاي 385هـ)
7 . الدقيقي النحوي (متوفاي614هـ)
8 . إبن منظور الأفريقي (متوفاي 711هـ)
9 . أبو البقاء الكفوي (متوفاي 1094هـ)
10 . الحسيني الزبيدي (متوفاي 1205هـ)

«مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه مفسران

1 . محمد بن اسماعيل بخاري (متوفاي 256هـ)
2 . أبو عبد الرحمن سلمي (متوفاي 412هـ)
3 . أبو القاسم القشيري (متوفاي 465هـ)
4 . علي بن احمد واحدي (متوفاي 468هـ)
5 . محمد بن فتوح حميدي (متوفاي 488هـ)
6 . ابن عطيه اندلسي (متوفاي 546هـ)
7 . بيضاوي (متوفاي 685هـ)
8 . أبو عبد الله قرطبي (متوفاي 671هـ)
9. نسفي (متوفاي 710هـ)
10 . علاء الدين خازن (متوفاي 725هـ)
11 . سعد الدين تفتازاني (متوفاي791هـ)
12 . فيروز آبادي ، متوفاي 817هـ)
13 . ابن عادل حنبلي (متوفاي880هـ)
14 . جلال الدين محمد بن احمد المحلي (متوفاي 854هـ)
15 . محمد علي شوكاني (متوفاي 1250هـ)
نتيجه

استنباط امامت از حديث غدير ، از ديدگاه علماي اهل سنت

1 . أبو حامد غزالي
2 . سبط ابن جوزي
3 . محمد بن طلحة شافعي (متوفاي 658هـ)

4 . ابراهيم بن سيار ،‌ معروف به نظام معتزلي (متوفاي 220هـ به بعد)

 

كلمه «ولي» در حديث غدير

الف : روايت نسائي از زيد بن ارقم
ب : بزار از سعد بن أبي وقاص
ج : ابن ماجه قزويني از براء بن عازب

 

معناي واژه «ولي» در فرهنگ خلفا

 

1. ابوبكر و عمر خود را «ولي رسول خدا» مي‌دانستند
2 . ابوبكر خود را «ولي امر مسلمين» مي‌دانست
3 . انتصاب عمر به عنوان ولي
4 . عمر ، خود را «ولي امر مسلمين» مي‌دانست
5 . آرزوي‌هاي عمر براي تعيين جانشين
6 . عمر ، ولايت بعد از خودش را به شوري واگذار كرد
7 . عبد الملك بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولي امر مسلمانان» مي‌دانست
8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والي

شواهدي محكم بر اراده ولايت از حديث غدير

شاهد اول : مقارنه ولايت رسول خدا و ولايت امير مؤمنان عليه السلام
تفسير« النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» از نگاه مفسران اهل سنت
شاهد دوم : نزول آيه بلاغ قبل از قضيه غدير
شاهد سوم : نزول آيه اكمال ، بعد از قضيه غدير
شاهد چهارم : تبريك و تهنيت مردم به امير مؤمنان عليه السلام
شاهد پنجم : استدلال امير مؤمنان به حديث غدير
شاهد ششم : استدلال فاطمه زهرا (س) به حديث غدير
شاهد هفتم : حديث ثقلين در سياق حديث غدير
شاهد هشتم : اهتمام خدا و رسول او (ص) به حديث غدير
شاهد نُهم : جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»

 

لينك فايل pdf:

http://www.valiasr-aj.com/lib/gadir/velayat.pdf

کمپین رهروان غدیر

 

خلافت 1 و 2

 

خلافت 1

خلافت 2

خطبه غدير

 

 
 

خطبه غدير  

رواه الشيخ الصدوق - قدس سره - في الخصال (بأسانيده الصحاح)

منها : حَدَّثَنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوَليد رضي اللّه عنه قال : حَدَّثَنا محمد بن الحسن الصفار ، عن محمد بن الحسين بن أبي الخَطَّاب ، و يعقوب بن يزيد جميعاً ، عن محمد بن أبي عُمَيْر ، عن عبد اللّه بن سِنان ، عن مَعْرُوفِ بن خَرَّبُوذ ، عن أبي الطُفَيْل عامِر بن واثِلَة ، عن حُذَيْفَة بن أُسَيْدِ الغِفاري:

قالَ مَعْرُوفُ بْنِ خَرَّبُوذ : فَعَرَضْتُ هذا الْكَلامَ عَلى اَبِي جَعْفَر عَلَيْهِ السَلام فَقالَ : صَدَقَ اَبُو الطُفَيْل ، هذا كَلامٌ وَجَدْناهُ فِي كِتابِ عَلِيٍّ وَ عَرَفْناهُ

ومنها: وحَدَّثَنا أبي رضي اللّه عنه قال : حَدَّثَنا علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن محمد بن أبي عُمَيْر .

وحَدَّثَنا جعفر بن محمد بن مَسْرُور رضي اللّه عنه قال : حَدَّثَنا الحسين بن محمد ابن عامِر ، عن عمه عبد الله بن عامر ، عن محمد بن أبي عُمَيْر .

و منها : حَدَّثَنا محمد بن موسى بن المُتَوَكِّل رضي اللّه عنه قال: حَدَّثَنا علي بن الحسين السعد آبادي ، عن أحمد بن أبي عبد اللّه البرقي ، عن أبيه ، عن محمد بن أبي عمير ، عن عبد الله بن سِنان ، عن مَعْرُوفِ بن خَرَّبُوذ ، عن أبي الطُفَيْل عامِر بن واثِلَة ، عن حُذَيْفَة بن أُسَيْدِ الغِفاري:الخصال : 65 ، باب الاثنين ، ح 98 ، وعنه البحار 73 / 121 . .

و رواه الطبرسي بسند آخر غير الصحيحة

قال الشيخ أحمد بن على بن ابي منصور الطبرسي في كتاب «الإحتجاج»:

حدثني السيد العالم العابد أبو جعفر مهدي بن أبي الحرث الحسيني المرعشي رضى الله عنه قال: أخبرنا الشيخ أبو علي الحسن بن الشيخ أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي رضي الله عنه، قال أخبرنا الشيخ السعيد الوالد أبو جعفر قدس الله روحه، قال: أخبرني جماعة عن أبي محمد هارون بن موسى التلعكبري،قال: أخبرني أبو علي محمد بن همام،قال:أخبرنا علي السوري قال:أخبرنا أبو محمد العلوي من ولد الأفطس و كان من عباد الله الصالحين قال: حدثنامحمد بن موسى الهمداني،قال:حدثنا محمد بن خالد الطيالسي،قال:حدثنا سيف بن عميرة و صالح بن عقبة جميعا عن قيس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمي عن أبي جعفر محمد بن علي(الباقر) عليهما السلام .الاحتجاج :33/1، وعنه بحار الأنوار:ج 37 ص . 201

هذا السند ضعيف لان فيه : عليّ السوري
لم يذكروه.
أبو محمّد العلوي من ولد الأفطس
لم يذكروه.
محمّد بن موسى الهمداني:
قال ابن الغضائري: ضعيف، يروي عن الضعفاء ويجوز ان يخرج شاهداً.مجمع الرجال:

و كذا السيد بن طاووس

أحمد بن محمد الطبري المعروف بالخليلي في كتابه «أخبرني محمد بن أبي بكر بن عبد الرحمان، قال: حدثني الحسن بن علي أبو محمد الدينوري،قال: حدثنا محمد بن موسى الهمداني،قال:حدثنا محمد بن خالد الطيالسي،قال:حدثنا سيف بن عميرة عن عقبة عن قيس بن سمعان عن علقمة بن محمد الحضرمي عن أبي جعفر محمد بن علي(الباقر) (ع) .اليقين: ص 343 باب 127 . وعنه بحار الأنوار:ج 37 ص . 218

هذا السند ضعيف لان فيه : أحمد بن محمّد الطبري المعروف بالخليلي:
قال النجاشي في ترجمته: ضعيف جدّاً، لا يلتفت إليه.رجال النجاشي: 96 ر 238

قال ابن الغضائري: كذاب، وضاع للحديث، فاسد، لا يلتفت إليه. مجمع الرجال:

محمّد بن موسى الهمداني:

قال النجاشي: صغفه القميون بالغلو وكان ابن الوليد يقول انّه كان يضع الحديث واللّه اعلم.
رجال النجاشي: 904/338.
وقال ابن الغضائري: ضعيف، يروي عن الضعفاء ويجوز ان يخرج شاهداً.

مجمع الرجال:

و قال ايضا‏:

قال الحسن بن أحمد الجاواني في كتابه «نور الهدى و المنجي من الردى»: عن أبي المفضل محمد بن عبد الله الشيباني، قال: أخبرنا أبو جعفر محمد بن جرير الطبري و هارون بن عيسى بن سكين البلدي،قالا:حدثنا حميد بن الربيع الخزاز،قال :حدثنا يزيد بن هارون،قال:حدثنا نوح بن مبشر،قال:حدثنا الوليد بن صالح عن إبن امرأة زيد بن أرقم و عن زيد بن أرقم .التحصين:ص 578 باب 29 از قسم دوم .

هاذا السند ضعيف لان فيه : أبو المفضل محمّد بن عبد اللّه الشيباني:

ذكره الطوسي في من له يرو عنهم‏ قائلاً: محمّد بن عبد اللّه بن المطلب الشيباني أبو المفضل كثيرة الرواية إلّا أنّه ضعفه قوم أخبرنا عنه جماعة.

رجال الطوسي: 511 ر 110.

وقال في الفهرست: كثير الرواية حسن الحفظ غير أنّه ضعفه جماعة من أصحابنا.

الفهرست: 140 ر 600.

أصحابنا يَغْمزونه ويُضَعَّفونه.

رجال النجاشي: 396 ر 1059.

حميد بن الربيع الخزاز:

لم يذكروه علماء الخاصة والظاهر أنّه عامي.

كان ابن حجر: حميد بن الربيع بن حميد بن مالك الخزاز الكوفي. قال البرقاني رأيت الدار قطني يحسن القول فيه، وقال البرقاني رأيت عامة لشيوخنا يقولون ذاهب الحديث، وقال حميد بن عثمان ابن أبي شيبة: قال أبي: أنا أعلم الناس بحميد بن الربيع هو ثقة لكن شره يدلس... وقال: قال معين بن معين: كذاب زمانت أربعة... وحميد بن الربيع.....

لسان الميزان: 364/2 ر 1488.

 

 

 

خطبة الغدير برواية الصدوق - ره -‌

عن حُذَيْفَة بن أُسَيْدِ الغِفاري: قالَ : لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ وَ نَحْنُ مَعَهُ ، أَمَرَ أَصْحابَهُ بِالنُّزُولِ ، فَنَزَلَ الْقَوْمُ مَنازِلَهَمْ ، ثُمَّ نُودِيَ بِالصَّلاةِ ، فَصَلَّى بِأَصْحابِهِ رَكْعَتَيْنِ ، ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَيْهِمْ فَقالَ لَهُمْ :

اِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطيفُ الْخَبيرُ اَنِّي مَيِّتٌ وَاَنَّكُمْ مَيِّتُونَ ، وَكَاَنِّي قَدْ دُعِيْتُ فَأَجَبْتُ ، وَاِنِّي مَسْؤُولٌ عَمَّا اُرْسِلْتُ بِهِ اِلَيْكُمْ ، وَعَمَّا خَلَّفْتُ فيكُمْ مِنْ كِتابِ اللَّه وَحُجَّتِهِ ، وَاَنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ عَمَّا اُرْسِلْتُ بِهِ اِلَيْكُمْ وَ عَمَّا خَلَّفْتُ فيكُمْ مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ حُجَّتِهِ ، وَ اَنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ فَما اَنْتُمْ قائِلُونَ لِرَبِّكُمْ ؟

قالُوا : نَقُولُ : قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جاهَدْتَ ، فَجَزاكَ اللَّهُ عَنَّا اَفْضَلَ الْجَزاءِ .

ثُمَّ قالَ لَهُمْ:

اَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ ، وَ اَنِّي رَسُولُ اللَّهِ اِلَيْكُمْ ، وَاَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ، وَ اَنَّ النَّارَ حَقٌّ ، وَ اَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوتِ حَقٌّ ؟ فَقالُوا: نَشْهَدُ بِذلِكَ . قالَ: اَللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلى ما يَقُولُونَ .

اَلا وَ اِنِّي اُشْهِدُكُمْ اَنِّي اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مَوْلايَ وَ اَنَا مَوْلى كُلِ‏ّ مُسْلِمٍ ، وَ اَنَا اَوْلَى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ ، فَهَلْ تَقِرُّونَ [لِي‏] بِذلِكَ وَ تَشْهَدُوُنَ لِي بِهِ ؟

فَقالُوا : نَعَمْ ، نَشْهَدُ لَكَ بِذلِكَ .

فَقالَ: اَلا مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَاِنَّ عَلِيّاً مَوْلاهُ ، وَ هُوَ هذا .

ثُمَّ اَخَذَ بِيَدِ عَليٍّ فَرَفَعَها مَعَ يَدِهِ حَتَّى بَدَتْ آباطُهُما، ثُمَّ قالَ :

اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ .

اَلا وَ اِنِّي فَرَطُكُمْ وَ اَنْتُمْ وارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوضَ [ حَوْضِي ] غَداً ، وَ هُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ ما بَيْنَ بُصْرى وَ صَنْعاءِ، فِيهِ اَقْداحٌ مِنْ فِضَّةٍ ، عَدَدَ نُجُومِ السَّماءِ .

اَلا ، وَ اِنِّي سائِلُكُمْ غَداً ، ماذا صَنَعْتُمْ فيما اَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَيْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هذا ، اِذا وَرَدْتُمْ عَلَيَّ حَوْضِي ؟ وَ ماذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي ؟

فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَّفْتُمُونِي فيهِما حِيْنَ تَلْقُونِي؟

قالُوا : وَ ما هذانِ الثَّقَلانِ يا رَسُولَ اللَّهِ ؟

قالَ : اَمَّا الثَّقَلُ الْاَكْبَرُ فَكِتابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّي فِي اَيْديكُمْ ، طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِاَيْديكُمْ ، فيهِ عِلْمُ ما مَضى وَ ما بَقِيَ اِلى اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ أمَّا الثَقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَليفُ الْقُرْآنِ وَ هُوَ عَليّ‏ُ بْنِ أبي‏ طالِب وَ عِتْرَتُهُ ، وَاِنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ .الخصال : 65 ، باب الاثنين ، ح 98 ، وعنه البحار 73 / 121 .

 

 

ترجمه خطبه غدير

   

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏


معروف بن خربوذ از أبى الطفيل عامر بن واثلة، و او از حذيفة بن اسيد غفارى نقل كرده است كه: زمانى كه حضرت رسول‏اكرم ( ص ) از آخرين سفر حج بر مى‏گشتند، و ما هم در خدمت آن وجود گرانمايه بوديم، ايشان به اصحاب امر فرموند كه همه بايستند . مردم اطاعت كردند و در جايگاهشان قرار گرفتند . سپس مردم به نماز فرا خوانده شدند، و دوركعت نماز گزارده شد .

آنگاه رو به مردم كردند و اينچنين به سخن آغاز نمودند:

«خداوند لطيف و خبير مرا آگاه نمود كه بسوى او مى‏روم و شما نيز، عاقبت رهسپار كوى دوست خواهيد بود .

من دعوت حق را لبيك مى‏گويم و در برابر آنچه كه از طرف خدا براى شما آورده‏ام و در مقابل كتاب او و حجتى كه براى شما باقى مى‏گزارم، مسئول هستم .

شما نيز براى آنچه كه خداوند سبحان براى شما فرستاده، و قرآن و حجتش كه در ميان شما باقى مى ماند، مورد پرسش قرار خواهيد گرفت .

شما مسئول هستيد، پس آنگاه، در برابر رب العالمين چه خواهيد گفت؟

گفتيم: ما گواهى مى‏دهيم كه رسالت خويش را به انجام رسانيدى و در راه تبليغ دين و پند مسلمانان از هيچ كوشش و تلاشى دريغ ننمودى، پس خداوند به تو بهترين جزا وپاداش را عنايت فرمايد .

سپس فرمودند: «آيا گواهى مى‏دهيد كه معبود جهان يكى است، ومحمد بنده خدا و پيامبر او و اينكه بهشت و جهنم ، و زندگى جاويدان در سراى ديگر حقيقت است، و ترديدى ار آن نيست؟

همه گفتيم: شهادت مى‏دهيم كه اين چنين است .

آنگاه آن وجود نازنين فرمودند: «خداوندا! بر آنچه مى‏گويند گواه‏باش!

و خطاب به مردم فرمودند: «اى مردم ! شاهد باشيد كه من گواهى مى دهم كه خداوند ، مولاى من است ، و من نيز مولاى هر مسلمانى، و بر هر مؤمنين، از خودشان به خودشان سزاوارتر و شايسته‏ترم . آيا اين مطلب هم اقرار مى‏كنيد و شهادت مى دهيد؟

گفتيم: بله! بر اين نيز گواهى مى‏دهيم .

حضرت رسول اكرم ( ص ) بعد از گرفتن اين اقارير (اقرارها) فرمودند: «آگاه باشيد! هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست . و مراد همين على است، كه در كنار من است .

و آنگاه دست على را گرفتند و همراه با دست خويش آنقدر بلند كردند كه، حتى زير بغلهاى مبارك نيز آشكار شد .

و فرمودند: «خداوندا! دوستدار كسى باش كه على را دوست دارد و دشمن آنكه، او را دشمن مى‏دارد .

هشيار باشيد! من پيشاپيش شما مى‏روم و شما در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شويد و آن حوضى است كه پهناى آن فاصله بين بصرى و صنعاء مى‏باشد، و به تعداد ستارگان آسمان بر گرداگرد آن جامهاى نقره نهاده شده .

آگاه باشيد! فرداى قيامت كه شما در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شويد، از شما خواهم پرسيد كه با آنچه كه در اينجا و در اين روز، خدا را بر آن شاهد گرفتم، چه كرديد؟ و از آن دو چيز گرانبها و با ارزش كه در ميان شما به وديعه گذاشتم، چگونه امانتدارى كرديد؟

پس بنگريد كه با آن دو چيز قيمتى و پر بها، چگونه رفتارى داشته‏ايد؟

از ميان جمعيت كسى بانگ بر آورد كه: اى رسول خدا! آن دو چيز گرانبها كدامين هستند؟

رسول اكرم اسلام ( ص ) فرمودند: «بزرگ آن چيز نفيس و گرانمايه، كتاب خداوند جللت عظمته است، كه ريسمان الهى است كه از طرف او و من در دستان شماست، يك طرف در دست خدا و سوى ديگر آن در دست شماست، و علم گذشته و آينده تا قيامت در آن نهفته است .

و ديگر آن چيز پربها كه كوچكتر از اولى است، قرين و همراه قرآن، اين على‏بن‏ابى‏طالب و عترت پاك اوست، و اين دو از هم جدانمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند . »

معروف بن خربوذ مى‏گويد: اين حديث را به امام باقر ( ع ) عرضه داشتم و حضرت به صداقت و راستى ابو الطفيل (راوى اين حديث) گواهى داد، و فرمودند: «اين همان سخنى است كه در كتاب على ( ع ) يافتم ، و با از آشنا هستم» .خصال، ص 65، باب دوم، حديث 98، و بحار الانوار: ج 73، ص 121